انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
قصاید سلمان ساوجی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="S O-O M" data-source="post: 46309" data-attributes="member: 36"><p>در مدح سلطان اویس:</p><p></p><p></p><p>دولت سلطان اویس، عرصه دوران گرفت</p><p>ماه سر سنجقش، سر حد کیوان گرفت</p><p>هر چه ز اطراف بحر، وآنچه زاکناف بر</p><p>داشت به تیغ آفتاب، سایه یزدان گرفت</p><p>ماهچه رایتش، سر به فلک برفراشت</p><p>شاه به ماهی ز روم، تا در کرمان گرف</p><p>از طرفی دولتش، دفتر دیوان نوشت</p><p>وز جهتی لشگرش، ملک سلیمان گرفت</p><p>گرد سپاهش که هست سرمه اهل نظر</p><p>رفت و ز پنجاه میل، ملک سپاهان گرفت</p><p>ساحت قدرش ز قدر، مهر به مژگان برفت</p><p>دامن قدرش ز عجز، چرخ به دندان گرفت</p><p>ای که چو خورشید چرخ از پی آرام خلق</p><p>شیب و فراز جهان، عزم تو یکسان گرفت</p><p>از چمن مملکت، بر که خورد؟ آنکه او</p><p>با دم او تیغ را، باد گلستان گرفت</p><p>حکم تو خواهد گرفت از همه عالم خراج</p><p>دایره ابتدا از خط ایران گرفت</p><p>فتح نه امروز کرد، پیروی موکبت</p><p>با تو ز عهد ازل، آمد و پیمان گرفت</p><p>مملکتی را که داشت، خصم به دستان بدست</p><p>رستم حشمت فشرده پای و بیابان گرفت</p><p>خصم تو ماری است کو جست به صحرا چو موش</p><p>مور حسامت چنین، مار فراوان گرفت</p><p>دولت توست آنکه کس هیچ نیارد ازو</p><p>لیک بدست کسان، ارقم و ثعیان گرفت</p><p>از فرح فتح پارس، مطرب عشاق دوش</p><p>این غزل نو نواخت، راه سپاهان گرفت</p><p>گرد گل عارضش تا خط ریحان گرفت</p><p>حسن رخش خردهها بر گل بستان گرفت</p><p>زلف زره پوش آن زنگی گلگون سوار</p><p>لشگری از چین کشید، مملکت جان گرفت</p><p>خط عذارش نگر، هان که به دور قمر</p><p>کفر برآورد سر، خطه ایمان گرفت</p><p>رایحه سنبلش، نافه تاتار یافت</p><p>چاشنی شکرین، چشمه حیوان گرفت</p><p>دیده ندارد در آن عارض زبیا نظر</p><p>نیست کسی را برآن، زلف پریشان گرفت</p><p>داوری از دیده دل، پیش غمت برده بود</p><p>دید غمت روی دل، جانب دل زان گرفت</p><p>خال تو جان مرا در چه سیمین زنخ</p><p>کرد به عنبر سر چاه زنخدان گرفت</p><p>چند پی از دست تو بر سر ره چون غبار</p><p>خاستم و خواستم دامن سلطان گرفت</p><p>خان سکندر سریر، آنکه کمین هندویش</p><p>باج ز قیصر ستد، ساو ز خاقان گرفت</p><p>بس که به امید بار بر در او آفتاب</p><p>سر زد و بر خویشتن، منت در بان گرفت</p><p>باز در ایام او، طعمه گنجشک داد</p><p>گرگ به دوران او، سیرت چوپان گرفت</p><p>دور حوادث گذشت، کاول دورش صبا</p><p>حادثه چرخ را، آخر دوران گرفت</p><p>ماه به دورش سپر دارد و خورشید تیغ</p><p>لاجرم افلاک را، هست بر ایشان گرفت</p><p>ای ز نوال کفت، قطرهای و ذرهای</p><p>آنچه ز فیض کفت، یم ستد و کان گرفت</p><p>سایه چتر تو گشت، عین جهان را سواد</p><p>آنکه درو آفتاب، صورت انسان گرفت</p><p>بود به چندین وجوه، بیش ز دخل جهان</p><p>خرج عطای تو را، چرخ چو میزان گرفت</p><p>شاهسواری که چون راند به میدان ملک</p><p>گوی فلک را به حکم، در خم چوگان گرفت</p><p>چشم بدان از رخش دور که سعد فلک</p><p>فال سعادت بدان، طلعت رخشان گرفت</p><p>چونه ز گریبان چرخ قد تو بر کرد سر</p><p>قرطه خورشید را، گوی گریبان گرفت</p><p>قدر تو پنجه درج از سر جوزا گذشت</p><p>صیت تو صد ساله راه زان سوی امکان گرفت</p><p>یافت ز انصاف تو گلبن عمر آن بری</p><p>کز دم روحالقدس، دختر عمران گرفت</p><p>معجز اقبال شاه، بود که بعد از سه سال</p><p>نسخه این سر غیب، خاطر سلمان گرفت</p><p>تا که بود آفتاب تهمتن نیمروز</p><p>آنکه نخست از جهان، حد خراسان گرفت</p><p>رایت فتح و ظفر، راید خیل تو باد</p><p>آنکه به یک حمله پارس تا به خراسان گرفت</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="S O-O M, post: 46309, member: 36"] در مدح سلطان اویس: دولت سلطان اویس، عرصه دوران گرفت ماه سر سنجقش، سر حد کیوان گرفت هر چه ز اطراف بحر، وآنچه زاکناف بر داشت به تیغ آفتاب، سایه یزدان گرفت ماهچه رایتش، سر به فلک برفراشت شاه به ماهی ز روم، تا در کرمان گرف از طرفی دولتش، دفتر دیوان نوشت وز جهتی لشگرش، ملک سلیمان گرفت گرد سپاهش که هست سرمه اهل نظر رفت و ز پنجاه میل، ملک سپاهان گرفت ساحت قدرش ز قدر، مهر به مژگان برفت دامن قدرش ز عجز، چرخ به دندان گرفت ای که چو خورشید چرخ از پی آرام خلق شیب و فراز جهان، عزم تو یکسان گرفت از چمن مملکت، بر که خورد؟ آنکه او با دم او تیغ را، باد گلستان گرفت حکم تو خواهد گرفت از همه عالم خراج دایره ابتدا از خط ایران گرفت فتح نه امروز کرد، پیروی موکبت با تو ز عهد ازل، آمد و پیمان گرفت مملکتی را که داشت، خصم به دستان بدست رستم حشمت فشرده پای و بیابان گرفت خصم تو ماری است کو جست به صحرا چو موش مور حسامت چنین، مار فراوان گرفت دولت توست آنکه کس هیچ نیارد ازو لیک بدست کسان، ارقم و ثعیان گرفت از فرح فتح پارس، مطرب عشاق دوش این غزل نو نواخت، راه سپاهان گرفت گرد گل عارضش تا خط ریحان گرفت حسن رخش خردهها بر گل بستان گرفت زلف زره پوش آن زنگی گلگون سوار لشگری از چین کشید، مملکت جان گرفت خط عذارش نگر، هان که به دور قمر کفر برآورد سر، خطه ایمان گرفت رایحه سنبلش، نافه تاتار یافت چاشنی شکرین، چشمه حیوان گرفت دیده ندارد در آن عارض زبیا نظر نیست کسی را برآن، زلف پریشان گرفت داوری از دیده دل، پیش غمت برده بود دید غمت روی دل، جانب دل زان گرفت خال تو جان مرا در چه سیمین زنخ کرد به عنبر سر چاه زنخدان گرفت چند پی از دست تو بر سر ره چون غبار خاستم و خواستم دامن سلطان گرفت خان سکندر سریر، آنکه کمین هندویش باج ز قیصر ستد، ساو ز خاقان گرفت بس که به امید بار بر در او آفتاب سر زد و بر خویشتن، منت در بان گرفت باز در ایام او، طعمه گنجشک داد گرگ به دوران او، سیرت چوپان گرفت دور حوادث گذشت، کاول دورش صبا حادثه چرخ را، آخر دوران گرفت ماه به دورش سپر دارد و خورشید تیغ لاجرم افلاک را، هست بر ایشان گرفت ای ز نوال کفت، قطرهای و ذرهای آنچه ز فیض کفت، یم ستد و کان گرفت سایه چتر تو گشت، عین جهان را سواد آنکه درو آفتاب، صورت انسان گرفت بود به چندین وجوه، بیش ز دخل جهان خرج عطای تو را، چرخ چو میزان گرفت شاهسواری که چون راند به میدان ملک گوی فلک را به حکم، در خم چوگان گرفت چشم بدان از رخش دور که سعد فلک فال سعادت بدان، طلعت رخشان گرفت چونه ز گریبان چرخ قد تو بر کرد سر قرطه خورشید را، گوی گریبان گرفت قدر تو پنجه درج از سر جوزا گذشت صیت تو صد ساله راه زان سوی امکان گرفت یافت ز انصاف تو گلبن عمر آن بری کز دم روحالقدس، دختر عمران گرفت معجز اقبال شاه، بود که بعد از سه سال نسخه این سر غیب، خاطر سلمان گرفت تا که بود آفتاب تهمتن نیمروز آنکه نخست از جهان، حد خراسان گرفت رایت فتح و ظفر، راید خیل تو باد آنکه به یک حمله پارس تا به خراسان گرفت [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
قصاید سلمان ساوجی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین