انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
قصاید سلمان ساوجی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="S O-O M" data-source="post: 45200" data-attributes="member: 36"><p>در مدح سلطان الوزرا محمد زكریا:</p><p></p><p></p><p>سرو با قد تو خواهد که کند بالا راست</p><p>راستی نیستش این شیوه که بالای تو راست</p><p>چشم سرمست تو را عین بلا میبینم</p><p>لیکن ابروی تو چیزی است که در بالای بلاست</p><p>سرو میخواست که با قد تو همسایه بود</p><p>سایه قد تو دیدم زکجا تا به کجاست</p><p>تو جم ملک جمالی، دهن انگشتریت</p><p>مشکل این است که انگشتریت نا پیداست</p><p>بخت برگشته من رفته چو چشمت در خواب</p><p>کار آشفتهام افتاده چو زلفت در پاست</p><p>شاهد ماهرخ من همه چیزی دارد</p><p>بجز از زیور یک حسن که آن حسن وفاست</p><p>روی بنما به من ای آینه حسن و جمال</p><p>که جمال تو ز آینه دل زنگ زد است</p><p>هست مشاطه باغ از رخ و قد تو خجل</p><p>که چمن را به گل و لاله و شمشاد آراست</p><p>ملکت حسن تو را بر طرف چشمه مهر</p><p>چیست آن سبزه نورسته مگر مهر گیاست</p><p>شب ز سودای تو بر سینه سیمین صباح</p><p>هر سحر پیرهن شعر سیه کرده قباست</p><p>من گرفتم که به پولاد دلی آینهای</p><p>گرچه پولاد دل است، آینه هم روی نماست</p><p>زیب دور قمر آمد چو خط آصف دهر</p><p>سر زلف تو که بر برگ سمن غالیه ساست</p><p>روی زیبای تو چون رای جهانگیر وزیر</p><p>عالم آراسته از حسن ممالک آراست</p><p>خواجه شمس الحق والدین که اگر تابدروی</p><p>رایش از شمس فتد، همچو قمر در کم و کاست</p><p>پادشاه وز را میر زکریا که زقدر</p><p>آستان در او مسند جای وز راست</p><p>آنکه در کار ممالک قلم و دستش را</p><p>قوت دست « کلیم الله » و اعجاز عصاست</p><p>سجده درگه او نور جبین میبخشد</p><p>هم از آن سجده شما را اثری در سیماست</p><p>قلمت زرد و نثار است و بسی در دارد</p><p>این از آن است که آمد شدنش بر دریاست</p><p>شاید ار زانچه غلامیش کمر بسته بود</p><p>آفتاب فلک آنگه که مقامش جوزاست</p><p>همت عالی اوراست مقامی که فلک</p><p>با وجود عظمت در نظرش کم ز سهاست</p><p>ای سرا پرده عصمت زده بالای فلک</p><p>زهره زاهرهات مطربه بی سروپاست</p><p>نظر رای تو از منظره امروزی</p><p>کرده نظاره احوال جهان فرداست</p><p>ذات تو پیرو عقل است مصور گشته</p><p>که سراپا همه علم و هنر و ذهن و ذکاست</p><p>شده از عشق عبارات و خطت دیوانه</p><p>آب با سلسله بنهاده سر اندر صحراست</p><p>عدلت از روی جهان تیغ و تبر بر میداشت</p><p>آن مظالم همه در گردن شوم اعداست</p><p>در هم آمیخته اعضای عدوی تو به کین</p><p>تیغ ایام ز یکدیگرشان کرده جداست</p><p>با کفت ابر، سیه روی شد و کرد ع×ر×ق</p><p>هیچ شک نیست که این دو ز آثار حیاست</p><p>خرد مصلحت اندیش هر اندیشه که عرض</p><p>نکند بر نظر رای صواب تو خطاست</p><p>زیر دست تو فلک میطلبد منصب خویش</p><p>خویشتن را همگی برده فلک بر بالاست</p><p>رای عالی نظرت، مطلع انوار یقین</p><p>ذات فرخ اثرت، مظهر الطاف خداست</p><p>گشت در شرح ثنایت، قلمم سرگردان</p><p>روزگاری است که تا در سر کلک این سوداست</p><p>صاحبا غیر رهی بنده پنجه ساله</p><p>نیست این بنده ز درگاه تو محروم نیست چراست؟</p><p>میکنم شکر که در طبع دعا گوی تو نیست</p><p>هیچ از آن چیز که در طبع خسیس شعر است</p><p>بدن و جان مرا عارضهای هست آن عرض</p><p>میکنم بر تو که تدبیر تو قانون شفاست</p><p>کارم از شوخی نظم است چنین نامنظوم</p><p>خاک بر فرق هنر، کان رنج و عناست</p><p>آب، خاشاک چو بر خاطر خود دید چه گفت؟</p><p>گفت: شک نیست که هر چیز که بر ماست زماست</p><p>با چنین عارضه و ضعف تمنای نجات</p><p>دارم اما همه موقوف اشارات شماست</p><p>آن حقوقی که در آفاق رهی را به سخن</p><p>هست بر بارگه سلطنت امروز کراست؟</p><p>تا عماری فلک راست غلاف اطلس</p><p>تا قبای بدن کوه گران از خار است</p><p>از بقای ابدی باد بقای قد تو</p><p>که بقا خود به خود وجود تو مزین، چو قباست</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="S O-O M, post: 45200, member: 36"] در مدح سلطان الوزرا محمد زكریا: سرو با قد تو خواهد که کند بالا راست راستی نیستش این شیوه که بالای تو راست چشم سرمست تو را عین بلا میبینم لیکن ابروی تو چیزی است که در بالای بلاست سرو میخواست که با قد تو همسایه بود سایه قد تو دیدم زکجا تا به کجاست تو جم ملک جمالی، دهن انگشتریت مشکل این است که انگشتریت نا پیداست بخت برگشته من رفته چو چشمت در خواب کار آشفتهام افتاده چو زلفت در پاست شاهد ماهرخ من همه چیزی دارد بجز از زیور یک حسن که آن حسن وفاست روی بنما به من ای آینه حسن و جمال که جمال تو ز آینه دل زنگ زد است هست مشاطه باغ از رخ و قد تو خجل که چمن را به گل و لاله و شمشاد آراست ملکت حسن تو را بر طرف چشمه مهر چیست آن سبزه نورسته مگر مهر گیاست شب ز سودای تو بر سینه سیمین صباح هر سحر پیرهن شعر سیه کرده قباست من گرفتم که به پولاد دلی آینهای گرچه پولاد دل است، آینه هم روی نماست زیب دور قمر آمد چو خط آصف دهر سر زلف تو که بر برگ سمن غالیه ساست روی زیبای تو چون رای جهانگیر وزیر عالم آراسته از حسن ممالک آراست خواجه شمس الحق والدین که اگر تابدروی رایش از شمس فتد، همچو قمر در کم و کاست پادشاه وز را میر زکریا که زقدر آستان در او مسند جای وز راست آنکه در کار ممالک قلم و دستش را قوت دست « کلیم الله » و اعجاز عصاست سجده درگه او نور جبین میبخشد هم از آن سجده شما را اثری در سیماست قلمت زرد و نثار است و بسی در دارد این از آن است که آمد شدنش بر دریاست شاید ار زانچه غلامیش کمر بسته بود آفتاب فلک آنگه که مقامش جوزاست همت عالی اوراست مقامی که فلک با وجود عظمت در نظرش کم ز سهاست ای سرا پرده عصمت زده بالای فلک زهره زاهرهات مطربه بی سروپاست نظر رای تو از منظره امروزی کرده نظاره احوال جهان فرداست ذات تو پیرو عقل است مصور گشته که سراپا همه علم و هنر و ذهن و ذکاست شده از عشق عبارات و خطت دیوانه آب با سلسله بنهاده سر اندر صحراست عدلت از روی جهان تیغ و تبر بر میداشت آن مظالم همه در گردن شوم اعداست در هم آمیخته اعضای عدوی تو به کین تیغ ایام ز یکدیگرشان کرده جداست با کفت ابر، سیه روی شد و کرد ع×ر×ق هیچ شک نیست که این دو ز آثار حیاست خرد مصلحت اندیش هر اندیشه که عرض نکند بر نظر رای صواب تو خطاست زیر دست تو فلک میطلبد منصب خویش خویشتن را همگی برده فلک بر بالاست رای عالی نظرت، مطلع انوار یقین ذات فرخ اثرت، مظهر الطاف خداست گشت در شرح ثنایت، قلمم سرگردان روزگاری است که تا در سر کلک این سوداست صاحبا غیر رهی بنده پنجه ساله نیست این بنده ز درگاه تو محروم نیست چراست؟ میکنم شکر که در طبع دعا گوی تو نیست هیچ از آن چیز که در طبع خسیس شعر است بدن و جان مرا عارضهای هست آن عرض میکنم بر تو که تدبیر تو قانون شفاست کارم از شوخی نظم است چنین نامنظوم خاک بر فرق هنر، کان رنج و عناست آب، خاشاک چو بر خاطر خود دید چه گفت؟ گفت: شک نیست که هر چیز که بر ماست زماست با چنین عارضه و ضعف تمنای نجات دارم اما همه موقوف اشارات شماست آن حقوقی که در آفاق رهی را به سخن هست بر بارگه سلطنت امروز کراست؟ تا عماری فلک راست غلاف اطلس تا قبای بدن کوه گران از خار است از بقای ابدی باد بقای قد تو که بقا خود به خود وجود تو مزین، چو قباست [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
قصاید سلمان ساوجی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین