انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
قصاید سلمان ساوجی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="S O-O M" data-source="post: 45193" data-attributes="member: 36"><p>سقی الله لیلا، کصدغ الکواعب</p><p>شبی عنبرین خال مشکین ذوایب</p><p>فلک را به گوهر مرصع، حواشی</p><p>هوا را به عنبر مستر، جوانب</p><p>درفش بنفش سپاه حبش را</p><p>روان در رکاب از کواکب مواکب</p><p>برآراسته گردن و گوش و گردون</p><p>شب از گوهر شب چراغ کواکب</p><p>مطالع زنور طوالع، منور</p><p>مشارق ز ضو مصابیح، ثاقب</p><p>شده جبهه صاعد، سعودش مقدم</p><p>شده ثور طالع، ثریاش غارب</p><p>بنات از بر مرکز قطب گردان</p><p>چو بر خاطر روشن، افکار صایب</p><p>درین حال من با فلک در شکایت</p><p>ز رنج حوادث، ز جور نوایب</p><p>ز فقد مراد و جفای زمانه</p><p>ز بعد دیار و فراق صواحب</p><p>ز تزویرهای جهان مزور</p><p>ز بازیچههای سپهر ملاعب</p><p>فلک را همی گفتم: از دور جورت</p><p>چرا اختر طالعم گشت غارب؟</p><p>چرا گشت با من زمانه مخالف؟</p><p>چرا گشت با من ستاره مغاضب؟</p><p>کنون پنج ماه است تا من اسیرم</p><p>به بغداد در، در بلا و مصایب</p><p>پریشان جمعی و جمعی پریشان</p><p>گرفتار قومی و قومی عجایب</p><p>نه جای قرارم، زجور اعادی</p><p>نه روی دیارم، ز طعن اقارب</p><p>مرا هر نفس، غصه بر غصه زاید</p><p>مرا هر زمان، گریه بر گریه غالب</p><p>فلک چون شنید این عتاب و شکایت</p><p>مرا گفت: بس کن که طالع المعایب!</p><p>اگرچه تو را هست جای شکایت</p><p>ولی هست شکرانهات نیز واجب</p><p>که داری چو درگاه صاحب پناهی</p><p>مقر مقاصد، محل مآرب</p><p>کنون عزم تقبیل درگاه او کن</p><p>به اقبال او شو «سعید العواقب»</p><p>مشو یک زمان غافل از آستانش</p><p>که هرکس غایب شد او هست خایب</p><p>فلک با من اندر حکایت که ناگه</p><p>برآمد زکه رایت صبح کاذب</p><p>قمر چهرگان شبستان گردون</p><p>کشیدند رخ در نقاب مغارب</p><p>به گوشم رسید از محل قوافل</p><p>صهیل مراکب، غطیط نجایب</p><p>دلم را نشاط سفر خواست، ناگه</p><p>شدم چست بر مرکب عزم راکب</p><p>رهی پیشم آمد که از هیبت آن</p><p>بینداختی پنجه شیر محارب</p><p>سموم غمومش، وزان در صحاری</p><p>حمیم جمیمش، روان در مشارب</p><p>زلالش ملوث به سم افاعی</p><p>حجارش به حدت چو نیش عقارب</p><p>مزلزل زمین از ریاح عواصب</p><p>مستر هوا از غبار غیاهب</p><p>هوایش ز فرط حرارت به حدی</p><p>که چون موم میشد دل سنگ ذایب</p><p>چنان بد که شمشیر چون قطره پرآب</p><p>فرو میچکید از کف مرد ضارب</p><p>همی راندم اندر بیابان و وادی</p><p>گهی با ارنب، گهی با ثعالب</p><p>گهی برفرازی که نعل مه نو</p><p>همی سود در دست و پای مراکب</p><p>گهی در نشیبی که اموال قارون</p><p>همی برگذشت از رکاب رکایب</p><p>همه ره در اندیشه تا کی برآید؟</p><p>ز درگاه صاحب ندای مراحب</p><p>جهان معانی، سپهر وزارت</p><p>محیط مکارم، سحاب مواهب</p><p>بریده به آن سر که از حکم خطش</p><p>بگردد به یک موی چون خط کاتب</p><p>وزیرا به حق خدایی که صنعش</p><p>نهد جوهر روح در درج قالب</p><p>به تقدیر و تدبیر سلطان حاکم</p><p>به الای و نعمای رزاق واهب</p><p>به تعظیم احمد، که، با آن جلالت</p><p>نگه داشتن در حصار عناکب</p><p>به یاری یاران احمد که بودند</p><p>ز راه هدایت نجوم ثواقب</p><p>که تا شد سرم ز آستان تو خالی</p><p>نشد آستین من از اشک غایب</p><p>ثنایت به کارم درآورد ورنه</p><p>به یکبارگی بودم از شعر تایب</p><p>اگر مدح جاه تو گویم نگویم</p><p>بامید مرسوم و حرص مواجب</p><p>ولی چشم دارم که از دولت تو</p><p>مراتب فزاید مرا بر مراتب</p><p>الا تا گشایند خوبان مهرو</p><p>خدنگ بلا از کمان حواجب</p><p>سرای تو را باد، ناهید مطرب</p><p>جناب تو را باد، خورشید حاجب</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="S O-O M, post: 45193, member: 36"] سقی الله لیلا، کصدغ الکواعب شبی عنبرین خال مشکین ذوایب فلک را به گوهر مرصع، حواشی هوا را به عنبر مستر، جوانب درفش بنفش سپاه حبش را روان در رکاب از کواکب مواکب برآراسته گردن و گوش و گردون شب از گوهر شب چراغ کواکب مطالع زنور طوالع، منور مشارق ز ضو مصابیح، ثاقب شده جبهه صاعد، سعودش مقدم شده ثور طالع، ثریاش غارب بنات از بر مرکز قطب گردان چو بر خاطر روشن، افکار صایب درین حال من با فلک در شکایت ز رنج حوادث، ز جور نوایب ز فقد مراد و جفای زمانه ز بعد دیار و فراق صواحب ز تزویرهای جهان مزور ز بازیچههای سپهر ملاعب فلک را همی گفتم: از دور جورت چرا اختر طالعم گشت غارب؟ چرا گشت با من زمانه مخالف؟ چرا گشت با من ستاره مغاضب؟ کنون پنج ماه است تا من اسیرم به بغداد در، در بلا و مصایب پریشان جمعی و جمعی پریشان گرفتار قومی و قومی عجایب نه جای قرارم، زجور اعادی نه روی دیارم، ز طعن اقارب مرا هر نفس، غصه بر غصه زاید مرا هر زمان، گریه بر گریه غالب فلک چون شنید این عتاب و شکایت مرا گفت: بس کن که طالع المعایب! اگرچه تو را هست جای شکایت ولی هست شکرانهات نیز واجب که داری چو درگاه صاحب پناهی مقر مقاصد، محل مآرب کنون عزم تقبیل درگاه او کن به اقبال او شو «سعید العواقب» مشو یک زمان غافل از آستانش که هرکس غایب شد او هست خایب فلک با من اندر حکایت که ناگه برآمد زکه رایت صبح کاذب قمر چهرگان شبستان گردون کشیدند رخ در نقاب مغارب به گوشم رسید از محل قوافل صهیل مراکب، غطیط نجایب دلم را نشاط سفر خواست، ناگه شدم چست بر مرکب عزم راکب رهی پیشم آمد که از هیبت آن بینداختی پنجه شیر محارب سموم غمومش، وزان در صحاری حمیم جمیمش، روان در مشارب زلالش ملوث به سم افاعی حجارش به حدت چو نیش عقارب مزلزل زمین از ریاح عواصب مستر هوا از غبار غیاهب هوایش ز فرط حرارت به حدی که چون موم میشد دل سنگ ذایب چنان بد که شمشیر چون قطره پرآب فرو میچکید از کف مرد ضارب همی راندم اندر بیابان و وادی گهی با ارنب، گهی با ثعالب گهی برفرازی که نعل مه نو همی سود در دست و پای مراکب گهی در نشیبی که اموال قارون همی برگذشت از رکاب رکایب همه ره در اندیشه تا کی برآید؟ ز درگاه صاحب ندای مراحب جهان معانی، سپهر وزارت محیط مکارم، سحاب مواهب بریده به آن سر که از حکم خطش بگردد به یک موی چون خط کاتب وزیرا به حق خدایی که صنعش نهد جوهر روح در درج قالب به تقدیر و تدبیر سلطان حاکم به الای و نعمای رزاق واهب به تعظیم احمد، که، با آن جلالت نگه داشتن در حصار عناکب به یاری یاران احمد که بودند ز راه هدایت نجوم ثواقب که تا شد سرم ز آستان تو خالی نشد آستین من از اشک غایب ثنایت به کارم درآورد ورنه به یکبارگی بودم از شعر تایب اگر مدح جاه تو گویم نگویم بامید مرسوم و حرص مواجب ولی چشم دارم که از دولت تو مراتب فزاید مرا بر مراتب الا تا گشایند خوبان مهرو خدنگ بلا از کمان حواجب سرای تو را باد، ناهید مطرب جناب تو را باد، خورشید حاجب [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
قصاید سلمان ساوجی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین