انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
فن فیکشن
فن فیکشن آریل، شیطان دریایی | نرگس محمدیان روشنفکر
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="ماهِ نزدیک" data-source="post: 126529" data-attributes="member: 6425"><p>پسربچهای با صورت پر از کک و مک و موهای قهوهای مایل به قرمز، دواندوان به سمت کاملیا آمد. </p><p>- دکتر براون... کمک! پدرم... دوباره قلبش!</p><p>کاملیا از جای خود بلند شد و به همراه پسر، دواندوان به سمت بیمار رفتند. از صورت قرمز و نفسهای پیدرپی پسربچه مشخص بود مسیر زیادی را دویده است. آریل بلند شد و سمت آنها رفت. گوشه لباس پسر را گرفت. </p><p>- چرا لباسم را گرفتی؟! ولم کن!</p><p>آریل با انگشت روی هوا نقاشی خانه کشید و شانههایش را به نشانه پرسش تکان داد. پسربچه عصبانی شد.</p><p>- آدرس خانه ما را میخواهی چه کار؟!</p><p>کاملیا ناگهان یاد قدرت آریل افتاد.</p><p>- نگران نباش؛ آدرس را بگو.</p><p>پسر نشانی خانهشان را به آریل گفت. در یک چشم بههمزدن خودش و کاملیا را در خانه دید. حیرتزده شده بود، درحالی که دلواپسی نمیگذاشت ایناتفاق را هیجانانگیز بداند. </p><p>***</p><p>آریل که در ساحل تنها شده بود، مشغول خواندن نامهی داخل بطری شد: "سلام آریل. من بزرگترین دشمن تو هستم، اورسولا. میخواستم اینحرفها را بعد از مرگت به تو بزنم. با خودم فکر کردم، گفتن اینحرفها به یک مشت کف و حباب چه فایدهای دارد؟! بعد از خواندن ایننامه و دانستن حقیقت دو راه داری؛ میخواهم خودت آزادانه مسیر زندگی خود را انتخاب کنی.</p><p>سالها پیش، زمانی که اریک و ادوارد خردسال بودند، عموی آنها با شمشیری که پدر ادوارد به او هدیه داده بود خودکشی کرد. توضیحدادن دلیل خودکشی او وقتت را هدر میدهد؛ بنابراین فقط در یک جمله به تو میگویم که پدرش در سرنوشتی که او را به سمت خودکشی کشاند بیتقصیر نبود. پس از آن، پدر که میترسید ملکه انگشت اتهام به سمتش دراز کند، پسری که از همه کمتر دوست داشت را مجرم جلوه داد و او را به همراه خانواده و خدمتگزاران و یارانش به ایندهکده که تو مهمانش هستی تبعید کرد. البته، او چندین اشتباه دیگرش را به پسر مطرودش نسبت داد، طوری که مردم بعد از مدتی به اعدامنشدن وی اعتراض کردند. شاهزاده بینوا که میخواست خانواده و یاران خود را نجات دهد، دنبال راهی میگشت تا از دهکده فرار کند. آنزمان بود که من و او برای اولینبار یکدیگر را ملاقات کردیم. من پیشنهاد دادم آنها دیگر انسان نباشند! همانطور که حدس میزنی، او و همراهانش همگی قبول کردند تبدیل به اولین پریهای دریایی شوند و صدها متر به اعماق اقیانوس بروند، جایی که حتی یک غواص ماهر هم نمیتواند پیدایشان کند. اینکار اصلا ساده نبود، زیرا برخلاف قوانین طبیعت بود. تنها کسانی که میتوانند انسانها را به موجودی دیگر تبدیل کنند، شیاطین هستند.</p><p>شیاطین قبول کردند آنها را تبدیل به پری دریایی کنند، به شرطی که یک قربانی به دنیای شیطانها تقدیم کنند. اطرافیان همه داوطلب شدند، اما شاهزاده قبول نکرد همراهان وفادارش را قربانی کند. شیاطین پیشنهاد کردند آنها شخصی از آینده را برای قربانیشدن انتخاب کنند؛ همه ندانسته قبول کردند. قرعه به نام شخصی به نام آریل درآمد. هیچکس نمیدانست آریل فرزند چه کسی است، فقط میدانستند در آینده سرنوشت آریل را به دنیای شیاطین میکشاند.</p><p>آریل... اینک تو در مرز ورود به دنیای شیاطین قرار داری. میتوانی در هماندهکده بمانی و با موجها مخلوط شوی، اما با شناختی که از تو دارم فکر نمیکنم انتخابت فرار از مشکلات و رسیدن به پوچی باشد. اریک قول داده والدین ادوارد را پیدا کند؛ تنها در اینصورت میتواند برادر مجروح تحت تعقیبش را نجات دهد. اگر ایننامه را به ادوارد نشان بدهی، به تو اعتماد میکند و همراه تو خود را در بین موجها رها میکند، همچنین به اریک میگوید برادرش کجاست و چگونه میتواند بیگناهیاش را ثابت کند. انتخابت چیست؟ ادوارد را قربانی میکنی تا به جاودانگی برسی، یا او را به خانوادهاش میرسانی و برادر اریک را نجات میدهی؟ تو شیطان دریایی هستی یا یک فرشته؟"</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="ماهِ نزدیک, post: 126529, member: 6425"] پسربچهای با صورت پر از کک و مک و موهای قهوهای مایل به قرمز، دواندوان به سمت کاملیا آمد. - دکتر براون... کمک! پدرم... دوباره قلبش! کاملیا از جای خود بلند شد و به همراه پسر، دواندوان به سمت بیمار رفتند. از صورت قرمز و نفسهای پیدرپی پسربچه مشخص بود مسیر زیادی را دویده است. آریل بلند شد و سمت آنها رفت. گوشه لباس پسر را گرفت. - چرا لباسم را گرفتی؟! ولم کن! آریل با انگشت روی هوا نقاشی خانه کشید و شانههایش را به نشانه پرسش تکان داد. پسربچه عصبانی شد. - آدرس خانه ما را میخواهی چه کار؟! کاملیا ناگهان یاد قدرت آریل افتاد. - نگران نباش؛ آدرس را بگو. پسر نشانی خانهشان را به آریل گفت. در یک چشم بههمزدن خودش و کاملیا را در خانه دید. حیرتزده شده بود، درحالی که دلواپسی نمیگذاشت ایناتفاق را هیجانانگیز بداند. *** آریل که در ساحل تنها شده بود، مشغول خواندن نامهی داخل بطری شد: "سلام آریل. من بزرگترین دشمن تو هستم، اورسولا. میخواستم اینحرفها را بعد از مرگت به تو بزنم. با خودم فکر کردم، گفتن اینحرفها به یک مشت کف و حباب چه فایدهای دارد؟! بعد از خواندن ایننامه و دانستن حقیقت دو راه داری؛ میخواهم خودت آزادانه مسیر زندگی خود را انتخاب کنی. سالها پیش، زمانی که اریک و ادوارد خردسال بودند، عموی آنها با شمشیری که پدر ادوارد به او هدیه داده بود خودکشی کرد. توضیحدادن دلیل خودکشی او وقتت را هدر میدهد؛ بنابراین فقط در یک جمله به تو میگویم که پدرش در سرنوشتی که او را به سمت خودکشی کشاند بیتقصیر نبود. پس از آن، پدر که میترسید ملکه انگشت اتهام به سمتش دراز کند، پسری که از همه کمتر دوست داشت را مجرم جلوه داد و او را به همراه خانواده و خدمتگزاران و یارانش به ایندهکده که تو مهمانش هستی تبعید کرد. البته، او چندین اشتباه دیگرش را به پسر مطرودش نسبت داد، طوری که مردم بعد از مدتی به اعدامنشدن وی اعتراض کردند. شاهزاده بینوا که میخواست خانواده و یاران خود را نجات دهد، دنبال راهی میگشت تا از دهکده فرار کند. آنزمان بود که من و او برای اولینبار یکدیگر را ملاقات کردیم. من پیشنهاد دادم آنها دیگر انسان نباشند! همانطور که حدس میزنی، او و همراهانش همگی قبول کردند تبدیل به اولین پریهای دریایی شوند و صدها متر به اعماق اقیانوس بروند، جایی که حتی یک غواص ماهر هم نمیتواند پیدایشان کند. اینکار اصلا ساده نبود، زیرا برخلاف قوانین طبیعت بود. تنها کسانی که میتوانند انسانها را به موجودی دیگر تبدیل کنند، شیاطین هستند. شیاطین قبول کردند آنها را تبدیل به پری دریایی کنند، به شرطی که یک قربانی به دنیای شیطانها تقدیم کنند. اطرافیان همه داوطلب شدند، اما شاهزاده قبول نکرد همراهان وفادارش را قربانی کند. شیاطین پیشنهاد کردند آنها شخصی از آینده را برای قربانیشدن انتخاب کنند؛ همه ندانسته قبول کردند. قرعه به نام شخصی به نام آریل درآمد. هیچکس نمیدانست آریل فرزند چه کسی است، فقط میدانستند در آینده سرنوشت آریل را به دنیای شیاطین میکشاند. آریل... اینک تو در مرز ورود به دنیای شیاطین قرار داری. میتوانی در هماندهکده بمانی و با موجها مخلوط شوی، اما با شناختی که از تو دارم فکر نمیکنم انتخابت فرار از مشکلات و رسیدن به پوچی باشد. اریک قول داده والدین ادوارد را پیدا کند؛ تنها در اینصورت میتواند برادر مجروح تحت تعقیبش را نجات دهد. اگر ایننامه را به ادوارد نشان بدهی، به تو اعتماد میکند و همراه تو خود را در بین موجها رها میکند، همچنین به اریک میگوید برادرش کجاست و چگونه میتواند بیگناهیاش را ثابت کند. انتخابت چیست؟ ادوارد را قربانی میکنی تا به جاودانگی برسی، یا او را به خانوادهاش میرسانی و برادر اریک را نجات میدهی؟ تو شیطان دریایی هستی یا یک فرشته؟" [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
فن فیکشن
فن فیکشن آریل، شیطان دریایی | نرگس محمدیان روشنفکر
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین