انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
فن فیکشن
فن فیکشن آریل، شیطان دریایی | نرگس محمدیان روشنفکر
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="ماهِ نزدیک" data-source="post: 122127" data-attributes="member: 6425"><p>- ماهی سفید، اسمت چیست؟</p><p>- فلوندر.</p><p>- تو اولین و تنها دوست من هستی، فلوندر.</p><p>- اما تو که خواهران زیادی داری! تو یک شاهزاده هستی و پریان دریایی و موجودات اقیانوس احترام زیادی برای تو قائل هستند.</p><p>- اگر شاهزاده نبودم، باز هم مرا همینطور که هستم دوست داشتند؟!</p><p>- هیچکس آنقدر که باید، دیگری را دوست ندارد. مشکلی نیست. تا کسی حواسش نیست، بیا سفر پرماجرای خودمان را شروع کنیم. جایی هست که دوست داشته باشی بروی؟</p><p>آریل انگشتش را نزدیک لبش گذاشت. سخت مشغول فکر بود.</p><p>- نمیدانم. به اتاق اورسولا میرویم تا قدرتهای بیشتری پیدا کنیم.</p><p>- این که هیجانانگیز نیست!</p><p>- مخفیشدن از اورسولا و دزدیدن طلسم و معجون هیجانانگیز نیست؟!</p><p>فلوندر ساکت شد و لبخندی آمیخته به شرارت زد.</p><p>- چه طور میخواهی پنهانی بروی؟</p><p>فلوندر ناگهان خود را در یک فضای تاریک، بین چندین جواهر مرواریدی دید. ابتدا فکر کرد در اتاق اورسولا است، اما با شنیدن صدای پادشاه فهمید داخل صندوقچه جواهرات آریل است. از سوراخ قفل صندوقچه آریل را دید که دمش را بیهدف تکان میداد. صحبتها واضح به گوش نمیرسیدند. فلوندر ترسیده بود. فضای بسته صندوقچه و تاریکی آزارش میداد، اما هر چه بود از اسارت دائمی که بیرون قصر منتظرش بود بهتر بود.</p><p>وقتی آریل مطمئن شد همه رفتهاند، ماهی را بیرون آورد و معذرت خواهی کرد.</p><p>- برای اینکه از دلت دربیاورم، سفر پرماجرا را همین الان آغاز میکنیم!</p><p>فلوندر بین موهای نارنجی آریل رفت. آریل به سرعت برق از تمام در و دیوارها گذشت و دور شد. یک ستاره دریایی کف دریا چسبیده بود. ماهیان پراکنده در آب شنا میکردند، با حرکاتی مانند رقص. تنوع رنگ ماهیها، از تنوع رنگ دم پریهای دریایی هم زیباتر بود. آریل خوشحال بود و دوست داشت بیشتر تماشا کند، اما به سرعت میگذشت.</p><p>- اولین جایی که می رویم کجاست؟</p><p>- یک خانه متروکه که اطرافش کسی من را نشناسد.</p><p>آریل یک گردنبند مرواریدی با خودش آورده بود. وارد مغازه لباسفروشی پریان دریایی شد. قبل از اینکه کسی متوجه شود، یک شنل بزرگ برداشت و رفت. یک مروارید از گردنبندش را به عنوان هزینه لباس، به دست فروشنده انتقال داد و دور شد. شنل، سرمه ای و بلند بود؛ او را مانند یک شیطان جلوه میداد.</p><p>جرکت سریعتر از موجها، خودش یک تفریح بود. یک کشتی که چندین سال پیش غرق شده بود، از دور دیده میشد. فضای دریا در آنقسمت، تاریک و بدون موجود زنده بود. آریل به سمت کشتی رفت و ایستاد.</p><p>چند اسکلت انسان آنجا بود.</p><p>- استخوان چه موجودی است؟ پری دریایی؟</p><p>- نه. پریان دریایی وقتی عمرشان به پایان میرسد، به کف و حباب روی آب تبدیل میشوند. احتمالا استخوان انسان است. چه ترسناک و رقتانگیز!</p><p>آریل وارد کشتی شد. فضای داخل کشتی مانند زندان بود. فلوندر و آریل هر دو ترسیده بودند.</p><p>- هیچکس اینجا نیست؟</p><p>صدایی به گوش نمیرسید. آریل چند جای کشتی متوجه شکستگی شد. چند صخره بزرگ را با خونسردی به شکستگیها انتقال داد. فلوندر عصبانی از زیر شنل بیرون آمد.</p><p>- تمام راههای خروج را بستی! الان واقعا زندانی شدیم!</p><p>- قدرت من را یادت رفته؟</p><p>پری دریایی فلوندر را در مشت گرفت و آرام از بین دیوارهای کشتی متروکه گذشت. </p><p>- چه هدفی داری؟</p><p>- بستگی به بقیه دارد.</p><p>- الان کجا میرویم؟</p><p>- اتاق اورسولا.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="ماهِ نزدیک, post: 122127, member: 6425"] - ماهی سفید، اسمت چیست؟ - فلوندر. - تو اولین و تنها دوست من هستی، فلوندر. - اما تو که خواهران زیادی داری! تو یک شاهزاده هستی و پریان دریایی و موجودات اقیانوس احترام زیادی برای تو قائل هستند. - اگر شاهزاده نبودم، باز هم مرا همینطور که هستم دوست داشتند؟! - هیچکس آنقدر که باید، دیگری را دوست ندارد. مشکلی نیست. تا کسی حواسش نیست، بیا سفر پرماجرای خودمان را شروع کنیم. جایی هست که دوست داشته باشی بروی؟ آریل انگشتش را نزدیک لبش گذاشت. سخت مشغول فکر بود. - نمیدانم. به اتاق اورسولا میرویم تا قدرتهای بیشتری پیدا کنیم. - این که هیجانانگیز نیست! - مخفیشدن از اورسولا و دزدیدن طلسم و معجون هیجانانگیز نیست؟! فلوندر ساکت شد و لبخندی آمیخته به شرارت زد. - چه طور میخواهی پنهانی بروی؟ فلوندر ناگهان خود را در یک فضای تاریک، بین چندین جواهر مرواریدی دید. ابتدا فکر کرد در اتاق اورسولا است، اما با شنیدن صدای پادشاه فهمید داخل صندوقچه جواهرات آریل است. از سوراخ قفل صندوقچه آریل را دید که دمش را بیهدف تکان میداد. صحبتها واضح به گوش نمیرسیدند. فلوندر ترسیده بود. فضای بسته صندوقچه و تاریکی آزارش میداد، اما هر چه بود از اسارت دائمی که بیرون قصر منتظرش بود بهتر بود. وقتی آریل مطمئن شد همه رفتهاند، ماهی را بیرون آورد و معذرت خواهی کرد. - برای اینکه از دلت دربیاورم، سفر پرماجرا را همین الان آغاز میکنیم! فلوندر بین موهای نارنجی آریل رفت. آریل به سرعت برق از تمام در و دیوارها گذشت و دور شد. یک ستاره دریایی کف دریا چسبیده بود. ماهیان پراکنده در آب شنا میکردند، با حرکاتی مانند رقص. تنوع رنگ ماهیها، از تنوع رنگ دم پریهای دریایی هم زیباتر بود. آریل خوشحال بود و دوست داشت بیشتر تماشا کند، اما به سرعت میگذشت. - اولین جایی که می رویم کجاست؟ - یک خانه متروکه که اطرافش کسی من را نشناسد. آریل یک گردنبند مرواریدی با خودش آورده بود. وارد مغازه لباسفروشی پریان دریایی شد. قبل از اینکه کسی متوجه شود، یک شنل بزرگ برداشت و رفت. یک مروارید از گردنبندش را به عنوان هزینه لباس، به دست فروشنده انتقال داد و دور شد. شنل، سرمه ای و بلند بود؛ او را مانند یک شیطان جلوه میداد. جرکت سریعتر از موجها، خودش یک تفریح بود. یک کشتی که چندین سال پیش غرق شده بود، از دور دیده میشد. فضای دریا در آنقسمت، تاریک و بدون موجود زنده بود. آریل به سمت کشتی رفت و ایستاد. چند اسکلت انسان آنجا بود. - استخوان چه موجودی است؟ پری دریایی؟ - نه. پریان دریایی وقتی عمرشان به پایان میرسد، به کف و حباب روی آب تبدیل میشوند. احتمالا استخوان انسان است. چه ترسناک و رقتانگیز! آریل وارد کشتی شد. فضای داخل کشتی مانند زندان بود. فلوندر و آریل هر دو ترسیده بودند. - هیچکس اینجا نیست؟ صدایی به گوش نمیرسید. آریل چند جای کشتی متوجه شکستگی شد. چند صخره بزرگ را با خونسردی به شکستگیها انتقال داد. فلوندر عصبانی از زیر شنل بیرون آمد. - تمام راههای خروج را بستی! الان واقعا زندانی شدیم! - قدرت من را یادت رفته؟ پری دریایی فلوندر را در مشت گرفت و آرام از بین دیوارهای کشتی متروکه گذشت. - چه هدفی داری؟ - بستگی به بقیه دارد. - الان کجا میرویم؟ - اتاق اورسولا. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
فن فیکشن
فن فیکشن آریل، شیطان دریایی | نرگس محمدیان روشنفکر
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین