انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
شیرین و فرهاد
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="~Romaysa_paX~" data-source="post: 18096" data-attributes="member: 21"><p>بهر جا وصل از دوری نکوتر</p><p></p><p>بجز یک جا که مهجوری نکوتر</p><p></p><p>رهد عطشان ز مردن آب خوردن</p><p></p><p>بجز یک جا که بهتر تشنه مردن</p><p></p><p>چه جا آنجا که یار آید ز در باز</p><p></p><p>برای آنکه بر دشمن کند ناز</p><p></p><p>ز یاران رنج به کاو بر تن آید</p><p></p><p>که بهر گوشمال دشمن آید</p><p></p><p>غذا به گر خورم از پهلوی خویش</p><p></p><p>کز آن گسترده خوان بهر بداندیش</p><p></p><p>به ار خون جگر باشد به جامم</p><p></p><p>که ریزد ساغر غیری به کامم</p><p></p><p>ز شبهای سیه چندان نسوزم</p><p></p><p>که شمع از آتش غیری فروزم</p><p></p><p>ولی غیرت هم از راهی نه نیکوست</p><p></p><p>کدام است آنکه بربندیم بر دوست</p><p></p><p>چو آمد یار خوش بر روی اوباش</p><p></p><p>به رغم هر که خواهد باش گو باش</p><p></p><p>به کام تشنه وانگه آب حیوان</p><p></p><p>هلاک آن دل کز او برگیری آسان</p><p></p><p>به ساغر کوثر و دلدار ساقی</p><p></p><p>حرام آن قطرهای کاو مانده باقی</p><p></p><p>چو عمر رفته را بخت آورد باز</p><p></p><p>از آن بدبختتر کو کورد باز</p><p></p><p>ز شیرین کوهکن را جام لبریز</p><p></p><p>بهانه گو شکر گو باش پرویز</p><p></p><p>به کوه این نامراد سنگ فرسای</p><p></p><p>به نقش پای شیرین چشم تر سای</p><p></p><p>ز درد جان گداز و آه دل سوز</p><p></p><p>ز شب روزش بتر بودی شب از روز</p><p></p><p>همه شب از غم جانان نخفتی</p><p></p><p>خیالش پیش چشم آورده گفتی</p><p></p><p>که او از یاد ناشادم نرفته</p><p></p><p>ز چشم ار رفته از یادم نرفته</p><p></p><p>ز جان از تاب زلفم تاب برده</p><p></p><p>ز چشم ار چشم مستم خواب برده</p><p></p><p>نگفتی چون برفتم کیم از ناز</p><p></p><p>نگفتم عمر رفته نایدم باز</p><p></p><p>نگفتی با وفا طبعم قرین است</p><p></p><p>نگفتم عادت بختم نه این است</p><p></p><p>نگفتی گشت خواهم آشنامن</p><p></p><p>نگفتم راست است اما نه بامن</p><p></p><p>نگفتی دل ستانم جانت به خشم</p><p></p><p>نگفتی این نبخشی و آنت به خشم</p><p></p><p>نگفتی راز تو با کس نگویم</p><p></p><p>نگفتم گویی اما پیش رویم</p><p></p><p>نگفتی خسروان از من به تابند</p><p></p><p>نگفتم ره نشینان تا چه یابند</p><p></p><p>نگفتی یکدلم با ره نشینان</p><p></p><p>نگفتم پیش آنان وای اینان</p><p></p><p>نکردی آنچه نیرنگت بیاراست</p><p></p><p>بیا تا آنچه گفتم بنگری راست</p><p></p><p>به وصل خود نگشتی رهنمونم</p><p></p><p>بیا بنگر که از هجر تو چونم</p><p></p><p>چو بنشستی به دلخواهی به پیشم</p><p></p><p>بیا بنگر به دلخواهی خویشم</p><p></p><p>ببین از درد هجرم در تب و تاب</p><p></p><p>ز چشم و دل درون آتش و آب</p><p></p><p>مرا گفتی چو دل در عشق بندی</p><p></p><p>دهد عشقت به آخر سر بلندی</p><p></p><p>بلندی داده عشق ارجمندم</p><p></p><p>ولی تنها به این کوه بلندم</p><p></p><p>مرا از بهر سختی آفریدند</p><p></p><p>نخست این جامه را بر تن بریدند</p><p></p><p>شدم چون از بر مادر به استاد</p><p></p><p>سر و کارم به سنگ افتاد و پولاد</p><p></p><p>همی بر سختیم سختی فزودند</p><p></p><p>به بدبختیم بدبختی فزودند</p><p></p><p>بدان سختی چو لختی چاره کردم</p><p></p><p>ز آهن رخنهها در خاره کردم</p><p></p><p>فتادم با دلی سنگین سر و کار</p><p></p><p>که آسان کرد پیشم هر چه دشوار</p><p></p><p>کجا آهن که با این سخت جانم</p><p></p><p>اگر کوشم در او راهی ندانم</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="~Romaysa_paX~, post: 18096, member: 21"] بهر جا وصل از دوری نکوتر بجز یک جا که مهجوری نکوتر رهد عطشان ز مردن آب خوردن بجز یک جا که بهتر تشنه مردن چه جا آنجا که یار آید ز در باز برای آنکه بر دشمن کند ناز ز یاران رنج به کاو بر تن آید که بهر گوشمال دشمن آید غذا به گر خورم از پهلوی خویش کز آن گسترده خوان بهر بداندیش به ار خون جگر باشد به جامم که ریزد ساغر غیری به کامم ز شبهای سیه چندان نسوزم که شمع از آتش غیری فروزم ولی غیرت هم از راهی نه نیکوست کدام است آنکه بربندیم بر دوست چو آمد یار خوش بر روی اوباش به رغم هر که خواهد باش گو باش به کام تشنه وانگه آب حیوان هلاک آن دل کز او برگیری آسان به ساغر کوثر و دلدار ساقی حرام آن قطرهای کاو مانده باقی چو عمر رفته را بخت آورد باز از آن بدبختتر کو کورد باز ز شیرین کوهکن را جام لبریز بهانه گو شکر گو باش پرویز به کوه این نامراد سنگ فرسای به نقش پای شیرین چشم تر سای ز درد جان گداز و آه دل سوز ز شب روزش بتر بودی شب از روز همه شب از غم جانان نخفتی خیالش پیش چشم آورده گفتی که او از یاد ناشادم نرفته ز چشم ار رفته از یادم نرفته ز جان از تاب زلفم تاب برده ز چشم ار چشم مستم خواب برده نگفتی چون برفتم کیم از ناز نگفتم عمر رفته نایدم باز نگفتی با وفا طبعم قرین است نگفتم عادت بختم نه این است نگفتی گشت خواهم آشنامن نگفتم راست است اما نه بامن نگفتی دل ستانم جانت به خشم نگفتی این نبخشی و آنت به خشم نگفتی راز تو با کس نگویم نگفتم گویی اما پیش رویم نگفتی خسروان از من به تابند نگفتم ره نشینان تا چه یابند نگفتی یکدلم با ره نشینان نگفتم پیش آنان وای اینان نکردی آنچه نیرنگت بیاراست بیا تا آنچه گفتم بنگری راست به وصل خود نگشتی رهنمونم بیا بنگر که از هجر تو چونم چو بنشستی به دلخواهی به پیشم بیا بنگر به دلخواهی خویشم ببین از درد هجرم در تب و تاب ز چشم و دل درون آتش و آب مرا گفتی چو دل در عشق بندی دهد عشقت به آخر سر بلندی بلندی داده عشق ارجمندم ولی تنها به این کوه بلندم مرا از بهر سختی آفریدند نخست این جامه را بر تن بریدند شدم چون از بر مادر به استاد سر و کارم به سنگ افتاد و پولاد همی بر سختیم سختی فزودند به بدبختیم بدبختی فزودند بدان سختی چو لختی چاره کردم ز آهن رخنهها در خاره کردم فتادم با دلی سنگین سر و کار که آسان کرد پیشم هر چه دشوار کجا آهن که با این سخت جانم اگر کوشم در او راهی ندانم [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
شیرین و فرهاد
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین