. . .

سیرت زندگی نامه امام حسن عسکری

تالار زندگی نامه امامان و پیامبران

راضیه

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
304
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-17
آخرین بازدید
موضوعات
86
نوشته‌ها
106
پسندها
157
امتیازها
103

  • #1
امام حسن عسکری(ع) در روز جمعه هشتم ربیع الثانیسال 232 هجری قمری به دنیا آمد. پدرش امام دهم حضرت امام هادی(ع) است. در مورد نام مادر آن حضرت که ام ولد نیز بوده گزارش های مختلفی وجود دارد. در برخی از منابع، نام او؛ «حدیث»، «سَوسَن»،یا «سلیل» ذکر شده است.


بنابر نقلی، پیامبر اسلام(ص) در سخنی با امام علی(ع) از ولادت تمام امامان و از جمله امام یازدهم خبر داده و حضرتشان را چنین توصیف فرمود: «خداوند تبارک و تعالی در صلب امام هادی نطفه ای قرار داد که او را نزد خود "حسن" نامید و او را همچون نوری در شهرها قرار داد، در زمین، خلیفه و مایه عزّت امّت جدّش نمود و هادی و راهنمای شیعیانش کرده نزد پروردگارش او را شفیع آنان نمود. خداوند او را مایه نقمت و عذاب مخالفان قرار داد و برای دوستانش و کسانی که او را امام خود بدانند، حجّت و برهان گرداند».
امام حسن عسکری(ع)، پدر و پدربزرگشان به «ابن الرضا» نیز معروف بودندآن حضرت در سال 234 ق و در حالی که دوسال بیشتر نداشتند به همراه پدر با فراخوان متوکّل، به سامرّا رفتند و بالاجبار تا آخر عمر بابرکتشان در همان شهر سکونت گزیدند.

امام حسن عسکری(ع) با نرجس (یا حکیمه) (دختر یشوعا، پسر قیصر روم که مادرش از اولاد حواریّون و نسبش به شمعون وصیّ حضرت عیسی می رسد) ازدواج نمود.[9]امام حسن عسکری (ع) تنها یک فرزند داشت که او همان حضرت مهدی منتظر(عج) و آخرین امام شیعیان می باشد.

امامت امام حسن عسکری(ع)​


حضرت امام هادی(ع) به یکی از اصحاب خود چنین نوشت: «ابو محمد فرزند من از نظر خلقت و آفرینش، سالم ترین افراد آل محمد، و حجتش از همه محکم تر، و بزرگ ترین فرزند و جانشین من بوده، و رشته امامت و احکام نزد او است، و تو آنچه از من می پرسیدی از او بپرس».
شاهویه بن عبدالله می گوید: امام دهم(ع) نامه ای بدین مضمون برایم نگاشتند که؛ «تو خواستی از امام پرسش کنی و نگران این موضوع هستی، ولی نگران نباش! خداوند مردم را پس از هدایت، سرگردان نمی کند. اینک امام شما بعد از من فرزندم ابومحمد است...».به هر حال بعد از شهادت امام هادی(ع) در سال 254 ق، امامت شیعیان به مدت شش سال در دستان باکفایت امام عسکری(ع) بود.

شهادت امام حسن عسکری(ع)​

بیشتر علمای شیعه بر این اعتقاد هستند که حضرت مسموم شده است و همچنین پدرش و جدّش و همه امامان دیگر به شهادت رسیده اند. و در این باره به آنچه از امام صادق(ع) و امام رضا(ع) روایت شده استدلال کرده اند که فرمودند: به خدا سوگند! هیچ کدام از ما نیست جز این که شهید می شود.

حضرتشان در روز جمعه هشتم ربیع الاول 260 ق به شهادت رسید.بعد از آن بود که شیعیان برای اقامه نماز در خانه آن حضرت جمع شدند و جعفر برادر امام یازدهم، خود را برای پیش افتادن در نماز آماده می کرده که ناگاه حاضران دیدند که نوجوانی آمده و دامن جعفر را گرفته و او را از کنار پیکر امام دور کرده و خود بر ایشان نماز خواند و مردم نیز با او به اقامه نماز پرداختند و سپس محل را ترک کرده و ناپدید شد و مردم نفهمیدند که از کدام سو رفت.

سبب شهادت امام حسن عسکری(ع)​

فرزند عبیدالله بن خاقان می گوید: روزی برای پدرم که وزیر معتمد بود خبر آوردند که امام حسن(ع) بیمار است. پدرم با عجله خبر را به خلیفه داد. خلیفه به پنج نفر از معتمدانش - از جمله نحریر خادم - دستور داد که خانه حضرت را زیر نظر داشته باشند و طبیبی را مقرّر کرد که هر صبح و شام از احوال ایشان آگاه شود. بعد از دو روز خبر آوردند که بیماری آن حضرت شدیدتر شده است. پدرم نزد حضرتشان رفته و به پزشگان دستور داد که از آنجا دور نشوند و از قاضی القضات نیز خواست که ده نفر از دانشمندان سرشناس را پیوسته نزد امام(ع) نگهدارد.
به نظر میرسد تمام اینها صحنه سازی هایی بود که مرگ آن حضرت را طبیعی جلوه دهند.به هر حال، امام به شهادت رسید و در همان شهر سامرا و در همان خانه ای که پدرشان در آن دفن شده بود به خاک سپرده شد.

سیره عملی امام حسن عسکری(ع)​

جوانمردی ایشان تا اندازه ای بود که حتی به مخالفان نیازمند خود نیز کمک می کردند. محمّد بن علی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر(ع) نقل می کند: زمانی به تهی دستی مبتلا شده و زندگی برایمان دشوار شده بود. روزی پدرم(که بعد از امام هفتم(ع) فردی را به امامت نمی پذیرفت) به من گفت: نزد حسن بن علی برویم؛ زیرا او را به جوانمردی توصیف می کنند. به پدرم گفتم: مگر او را می شناسی؟! گفت: نه! راه که می رفتیم، پدرم گفت: کاش ایشان پانصد درهم به من بدهد تا دویست درهم آن را صرف پوشاک و دویست درهم را صرف پرداخت بدهی ها و صد درهم دیگر را هم برای مخارج زندگی به مصرف برسانم. من هم با خود گفتم: کاش سیصد درهم نیز به من می داد تا صد درهم را برای پوشاک و صد درهم را برای مخارج زندگی و با صد درهم دیگر مرکبی تهیه می کردم! وقتی به حضورشان رسیدیم، ایشان از پدرم پرسیدند چرا تاکنون نزد ما نیامده ای؟ پدرم گفت: با این وضع خجالت می کشیدم خدمت برسم! وقتی خواستیم مرخص شویم، همان مقدار پول که آرزویش را داشتیم، به ما دادند... به پدرم گفتم: آیا دلیلی روشن تر از این برای امامت ایشان می خواهی؟ پدر گفت: من به آیین خود عادت کردم!!

سیره سیاسی امام حسن عسکری(ع)​

امام عسکری(ع) با وجود تمام محدودیت ها و کنترل هایی که از طرف دستگاه خلافت به عمل می آمد، یک سلسله فعالیت های مخفیانه سیاسی را رهبری می کرد که از چشم جاسوسان دربار به دور می ماند:«داود بن اسود»، خدمتگزار امام(ع) که مأمور هیزم کشی و گرم کردن حمام خانه بود، می گوید: حضرتشان به من فرمود: «این چوب را بگیر و نزد عثمان بن سعید ببر و به او بده»، من چوب را گرفته روانه شدم، در راه به یک نفر سقّا برخوردم، قاطر او راه مرا بست. سقّا از من خواست حیوان را کنار بزنم. من چوب را بلند کرده و به قاطر زدم. چوب شکست، وقتی محل شکستگی آن را نگاه کردم، چشمم به نامه هایی افتاد که در داخل چوب بود! به سرعت چوب را زیر بغل گرفته و برگشتم در حالی که سقا مرا به باد فحش و ناسزا گرفت.
وقتی به در خانه امام رسیدم، «عیسی» خدمتگزار امام، کنار در به استقبالم آمد و گفت: آقا و سرورت می گوید: چرا قاطر را زدی و چوب را شکستی؟ گفتم: نمی دانستم داخل چوب چیست؟ امام فرمود: «چرا کاری می کنی که مجبور به عذر خواهی شوی؟ مبادا بعد از این چنین کاری کنی، اگر شنیدی کسی به ما ناسزا هم می گوید، راه خود را بگیر و برو و با او مشاجره نکن. ما در شهر و دیار بدی به سر می بریم، تو فقط کار خود را بکن و بدان که گزارش کارهایت به ما می رسد».
این قضیه نشان می دهد که امام(ع)، اسناد، نامه ها و نوشته هایی را که سرّی بوده، در میان چوب، جاسازی کرده و برای عثمان بن سعید، که شخص بسیار مورد اعتماد و رازداری بوده، فرستاده است و این کار را به عهده مأمور حمام که کارش هیزم آوردن و چوب شکستن و امثال اینها بوده و طبعاً سوء ظن کسی را جلب نمی کرده واگذار کرده است، ولی بر اثر بی احتیاطی او، نزدیک بوده این راز فاش شود.
امام عسکری(ع) در مدت کوتاه امامت خویش با سه نفر از خلفای عباسی که هر یک از دیگری ستمکارتر بودند، معاصر بود، این سه تن عبارتند از:
۱. المعتزّ
۲. المهتدی
۳. احمد المعتمد
خلفای عباسی که روز نخست به نام طرفداری از اهل بیت پیامبر(ص) و برای گرفتن انتقام آنان از بنی امیه قیام کردند، آنچه را که قبلاً به مردم وعده داده بودند، نادیده گرفته و مانند خلفای بنی امیه و بلکه بدتر از آنان، ستمگری و خودکامگی را آغاز کردند.

امام حسن عسکری(ع) و نوشتن کتاب​


حضرت عسکری(ع) علاوه بر تربیت شاگردان و تشویق نویسندگان، خود نیز دست به قلم برده و کتاب ها و نامه های فراوانی را برای توسعه علم و دانش و هدایت و راهنمایی جامعه از خود به یادگار گذاشته است که به نمونه هایی اشاره می شود:


۱. «تفسیر القرآن» که حسن بن خالد برادر محمد بن خالد آن را نقل کرده است. گفتنی است؛ امروزه کتابی با عنوان «تفسیر الامام العسکری(ع)» موجود است که عالمان رجال و حدیث بر آن نقدها دارند و آن را غیر از نوشته اصلی می دانند.
۲. کتاب «المنقبة» که مشتمل بر بسیاری از احکام و مسائل حلال و حرام است.
۳. نامه ها.


امام حسن عسکری(ع) برای گسترش فرهنگ تشیع، توسعه علم و دانش، و هدایت و سازندگی، نامه های فراوانی به شهرها نوشته است؛ مانند: نامه آن حضرت به شیعیان قم که متن آن در کتاب ها ثبت و ضبط شده است. همچنین نامه ای که امام به «علی بن بابویه»،«اسحاق بن اسماعیل نیشابوری» نوشته است.


امام حسن عسکری(ع) و تناقض قرآن​


اسحاق کندی که از فیلسوف های زمان خود بود، مخفیانه و با جدیّت به نگارش کتابی به نام «تناقض القرآن» می پرداخت.یکی از شاگردان او خدمت امام رسید. حضرت عسکری(ع) فرمودند: «یک مرد توانا میان شما وجود ندارد که استادت را از سرگرم شدن به قرآن باز دارد؟» او گفت: ما از شاگردان این مرد هستیم چطور می توانیم در این مورد یا کار دیگری بر او اعتراض نمائیم؟! امام(ع) فرمودند: «می توانی آنچه به تو می آموزم به او برسانی؟» جواب داد: آری. فرمود: «می روی پیش او خیلی به او محبت می کنی و در کاری که اشتغال دارد به او کمک خواهی کرد. وقتی به تو انس گرفت و با او نزدیک شدی، می گویی یک سؤال برایم پیش آمده اگر اجازه می دهی بپرسم؟ او خواهد گفت: سؤالت را بپرس. به او بگو: آیا این امکان وجود دارد که قرآن پیش تو بیاید و بگوید منظورم از این سخن غیر آن چیزی است که تو گمان کرده ای! استادت چنین امکانی را تأیید خواهد کرد... سپس این نکته را به او یادآوری کن که شاید قرآن معنایی غیر از آنچه تو خیال کرده ای را اراده کرده باشد».


شاگرد پیش استادش کندی رفت و مدتی با او همساز شد تا بالأخره این پرسش را مطرح ساخت... کندی بعد از پذیرفتن اشکال از شاگردش پرسید که این اشکال کار خودت نیست و آن را از که آموخته ای؟! و بعد از آنکه فهمید که امام عسکری(ع) این توصیه را به شاگردش کرده بود، تمام آنچه نوشته بود را سوزاند
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین