انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان گمشده(جلد اول) |زهرا وحیدی نکو
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="Like crazy&lt;3" data-source="post: 79491" data-attributes="member: 1249"><p>فصل پانزدهم: تله مرگ</p><p>بچهها کنار در مخفی کتابخانه باقی ماندند؛ چون آنجا فعلاً تنها جای امن بود. اویریلا با اضطراب مدام قدم میزد و ناخنهایش را میجوید.</p><p>اندرو سند را در دست گرفته بود و به اویریلا نگاه میکرد.</p><p>کاری از دست او برنمیآمد؛ اما از دست جیمز چرا، جیمز که بیقراری او را دید بلند شد و به طرفش رفت و گفت:</p><p>- اویریلا آروم باش، مطمئنم اونا سالم برمیگردن و بعد همگی از اینجا میریم بیرون.</p><p>اویریلا سرش را تکان داد و گفت:</p><p>- یه حس دلشوره افتاده به جونم، مطمئنم قراره یه اتفاقی بیفته.</p><p>اندرو که حواسش به آنها پرت شده بود، سند از دستش به زمین افتاد و چند برگش درآمد، خم شد تا آنها را جمع کند.</p><p>جیمز با آرامش گفت:</p><p>- نه اویریلا قرار نیست اتفاقی بیفته اینقدر خودت رو با این فکرها اذیت نکن.</p><p>اویریلا از فرط نگرانی زیاد، عصبی شده بود:</p><p>- نه جیمز متوجه نیستی انگار... انگار یه اتفاقی افتاده، نمیدونم یا شاید قراره بیفته؛ ولی مطمئنم یه چیزی درست نیست.</p><p>اندرو کاغذها را از روی زمین جمع کرد و دوباره بلند شد، میخواست کاغذها را سر جایشان بگذارد که یکدفعه مکث کرد، به کاغذی که در دست داشت خیره شد و با تعجب پشت و رویش کرد؛ اما برگه خالی از هر کلمهای بود!</p><p>سریع سند را باز کرد و کاغذها را تند تند ورق زد؛ اما همه آنها خالی بودند، خیره به کاغذها مانده بود و نمیدانست چهکار کند.</p><p>سریع سند را بست و جلد رویش را آورد که با مهر و امضاء نوشته شده بود:</p><p>"سند اطلاعات"</p><p>چند لحظه با شک خیرهاش شد، انگشت شصتش را روی اثر مهر کشید، لحظهای مکث کرد و بعد دستش را برداشت و به جوهر مهر که روی جلد سند پخش شده بود خیره شد.</p><p>جیمز هنوز در تلاش بود اویریلا را آرام کند:</p><p>- نه اویریلا گفتم که نگران... .</p><p>اندرو حرفش را قطع کرد و همانطور که به سند و جوهر پخش شده خیره شده بود گفت:</p><p>- نه اویریلا درست میگه.</p><p>جیمز سریع رو به او برگشت و با تعجب گفت:</p><p>- چی؟</p><p>بچهها همگی با تعجب و نگرانی به اندرو نگاه کردند و منتظر ماندند به آنها جوابی بدهد.</p><p>اندرو به انگشت شصت رنگی شدهاش نگاه کرد و گفت:</p><p>- سند جعلیه!</p><p>اویریلا با ترس پرسید:</p><p>- منظورت چیه؟</p><p>اندرو نفس لرزانی کشید و به دور دست جایی که آوا و بقیه از آنجا رد شده بودند نگاه کرد و گفت:</p><p>- یعنی ما گول خوردیم!</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Like crazy<3, post: 79491, member: 1249"] فصل پانزدهم: تله مرگ بچهها کنار در مخفی کتابخانه باقی ماندند؛ چون آنجا فعلاً تنها جای امن بود. اویریلا با اضطراب مدام قدم میزد و ناخنهایش را میجوید. اندرو سند را در دست گرفته بود و به اویریلا نگاه میکرد. کاری از دست او برنمیآمد؛ اما از دست جیمز چرا، جیمز که بیقراری او را دید بلند شد و به طرفش رفت و گفت: - اویریلا آروم باش، مطمئنم اونا سالم برمیگردن و بعد همگی از اینجا میریم بیرون. اویریلا سرش را تکان داد و گفت: - یه حس دلشوره افتاده به جونم، مطمئنم قراره یه اتفاقی بیفته. اندرو که حواسش به آنها پرت شده بود، سند از دستش به زمین افتاد و چند برگش درآمد، خم شد تا آنها را جمع کند. جیمز با آرامش گفت: - نه اویریلا قرار نیست اتفاقی بیفته اینقدر خودت رو با این فکرها اذیت نکن. اویریلا از فرط نگرانی زیاد، عصبی شده بود: - نه جیمز متوجه نیستی انگار... انگار یه اتفاقی افتاده، نمیدونم یا شاید قراره بیفته؛ ولی مطمئنم یه چیزی درست نیست. اندرو کاغذها را از روی زمین جمع کرد و دوباره بلند شد، میخواست کاغذها را سر جایشان بگذارد که یکدفعه مکث کرد، به کاغذی که در دست داشت خیره شد و با تعجب پشت و رویش کرد؛ اما برگه خالی از هر کلمهای بود! سریع سند را باز کرد و کاغذها را تند تند ورق زد؛ اما همه آنها خالی بودند، خیره به کاغذها مانده بود و نمیدانست چهکار کند. سریع سند را بست و جلد رویش را آورد که با مهر و امضاء نوشته شده بود: "سند اطلاعات" چند لحظه با شک خیرهاش شد، انگشت شصتش را روی اثر مهر کشید، لحظهای مکث کرد و بعد دستش را برداشت و به جوهر مهر که روی جلد سند پخش شده بود خیره شد. جیمز هنوز در تلاش بود اویریلا را آرام کند: - نه اویریلا گفتم که نگران... . اندرو حرفش را قطع کرد و همانطور که به سند و جوهر پخش شده خیره شده بود گفت: - نه اویریلا درست میگه. جیمز سریع رو به او برگشت و با تعجب گفت: - چی؟ بچهها همگی با تعجب و نگرانی به اندرو نگاه کردند و منتظر ماندند به آنها جوابی بدهد. اندرو به انگشت شصت رنگی شدهاش نگاه کرد و گفت: - سند جعلیه! اویریلا با ترس پرسید: - منظورت چیه؟ اندرو نفس لرزانی کشید و به دور دست جایی که آوا و بقیه از آنجا رد شده بودند نگاه کرد و گفت: - یعنی ما گول خوردیم! [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان گمشده(جلد اول) |زهرا وحیدی نکو
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین