انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان گمشده(جلد اول) |زهرا وحیدی نکو
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="Like crazy&lt;3" data-source="post: 74534" data-attributes="member: 1249"><p>آوا آخرین گازش را به کیکش زد و تقریباً آن را بلعید. با دستش کاکائوهایی را که دور دهانش چسبیده بودند، پاک کرد و با حواسپرتی گفت:</p><p>- خیلی عالیه!</p><p>اویریلا که با ظرافت کیکش را میجوید، صدایی درآورد که نشان دهد خوشش آمده:</p><p>- آره، هوم خیلی خوبه!</p><p>همه تقریباً به جز اویریلا خوردنشان را تمام کردند. میشل بیمقدمه گفت:</p><p>- خوب ما تو این چند وقته میتونیم بگیم با هم دوستیم و تقریباً همدیگه رو میشناسیم؛ ولی بهتره یکم از خودمون بگیم که بیشتر باهم آشنا بشیم، هوم؟</p><p>آوا به رانا که هنوز کیکش را نخورده بود نگاه کرد، دلش خیلی به حال او میسوخت. از وقتی آدلی مرده بود، او حتی یک کلمه حرف هم نزده بود. آوا نزدیک بود گریهاش بگیرد که آوریلا گفت:</p><p>- خوب، من آوریلا هستم و این هم خواهر دوقلومه و ما تو یه خانواده خوب زندگی میکردیم تا اینکه یه احمقی وارد زندگیمون شد و همه چیز رو نابود کرد. بعدش هم که من و اویریلا رو دزدیدن و حالا هم که اینجا هستیم!</p><p>میشل از توضیحات آوریلا دهانش باز مانده بود و اویریلا به او چشم غره میرفت. هانا بیتفاوت به او نگاه میکرد و رانا هم فقط چند دقیقه سرش را بالا آورد و به او خیره شد و دوباه در دنیای خودش غرق شد. آوا ابروهایش را بالا داد و گفت:</p><p>- خلاصه خوبی بود.</p><p>آوریلا شانه بالا انداخت و دوباره مشغول پفیلایش شد. میشل خودش را جمع و جور کرد و گفت:</p><p>- خب بذارین اول خودم بگم.</p><p>آوا سرش را تکان داد و بلند شد که کمی برای خودش آب بیاورد. در راهش به هانا رسید که او فقط به آوا خیره شد. آوا میخواست چیزی بگوید؛ اما چیزی به ذهنش نرسید برای همین اخم کرد و از کنار او گذشت و به آشپزخانه رفت. لیوانی برداشت و آن را از آب پر کرد و یک ضرب آن را بالا کشید، دور دهانش را با پشت دستش پاک کرد و پیش بچهها برگشت تا حرفهای میشل را بشنود.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Like crazy<3, post: 74534, member: 1249"] آوا آخرین گازش را به کیکش زد و تقریباً آن را بلعید. با دستش کاکائوهایی را که دور دهانش چسبیده بودند، پاک کرد و با حواسپرتی گفت: - خیلی عالیه! اویریلا که با ظرافت کیکش را میجوید، صدایی درآورد که نشان دهد خوشش آمده: - آره، هوم خیلی خوبه! همه تقریباً به جز اویریلا خوردنشان را تمام کردند. میشل بیمقدمه گفت: - خوب ما تو این چند وقته میتونیم بگیم با هم دوستیم و تقریباً همدیگه رو میشناسیم؛ ولی بهتره یکم از خودمون بگیم که بیشتر باهم آشنا بشیم، هوم؟ آوا به رانا که هنوز کیکش را نخورده بود نگاه کرد، دلش خیلی به حال او میسوخت. از وقتی آدلی مرده بود، او حتی یک کلمه حرف هم نزده بود. آوا نزدیک بود گریهاش بگیرد که آوریلا گفت: - خوب، من آوریلا هستم و این هم خواهر دوقلومه و ما تو یه خانواده خوب زندگی میکردیم تا اینکه یه احمقی وارد زندگیمون شد و همه چیز رو نابود کرد. بعدش هم که من و اویریلا رو دزدیدن و حالا هم که اینجا هستیم! میشل از توضیحات آوریلا دهانش باز مانده بود و اویریلا به او چشم غره میرفت. هانا بیتفاوت به او نگاه میکرد و رانا هم فقط چند دقیقه سرش را بالا آورد و به او خیره شد و دوباه در دنیای خودش غرق شد. آوا ابروهایش را بالا داد و گفت: - خلاصه خوبی بود. آوریلا شانه بالا انداخت و دوباره مشغول پفیلایش شد. میشل خودش را جمع و جور کرد و گفت: - خب بذارین اول خودم بگم. آوا سرش را تکان داد و بلند شد که کمی برای خودش آب بیاورد. در راهش به هانا رسید که او فقط به آوا خیره شد. آوا میخواست چیزی بگوید؛ اما چیزی به ذهنش نرسید برای همین اخم کرد و از کنار او گذشت و به آشپزخانه رفت. لیوانی برداشت و آن را از آب پر کرد و یک ضرب آن را بالا کشید، دور دهانش را با پشت دستش پاک کرد و پیش بچهها برگشت تا حرفهای میشل را بشنود. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان گمشده(جلد اول) |زهرا وحیدی نکو
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین