انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان چکاو | مهدیه(M.R)
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="Mahdieh ♡" data-source="post: 107037" data-attributes="member: 1169"><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">پارت 9</span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'"></span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">وارد سرویس بهداشتی شدم و شیر آب را باز کرد و سرم را زیر شیر آب گرفتم.</span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">حالا چی میشد؟ نکنه اون مرد توی کلبه مرده باشه؟ چرا بیدار نشدم؟ چرا؟</span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">شیر آب را بستم و سرم را به دیوار کوبیدم.</span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">درد بدی در سرم پیچید و آخی از بین لبهایم خارج شد.</span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">مادر با مشتش به در سرویس کوبید و از پشت در داد زد:</span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">- زود باش چکاو، بیا بیرون و آماده شو. </span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">در را باز کردم و لب زدم:</span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">- نمیذاری توی دستشویی هم راحت باشم؟ نمیذاری؟</span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">مادر از جلوی در کنار رفت و به لباسی که روی تخت گذاشته بود اشاره کرد، گفت:</span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">- زود باش بپوش و بیا.</span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">از سرویس خارج شدم و در را محکم بستم، غریدم:</span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">- باشه!</span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">به سمت تخت رفتم و چنگی به دکلته زدم، گفتم:</span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">- برو بیرون بپوشم تا راحت بشی.</span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">با لبخند رضایتبخشی که روی لب داشت به سمت در رفت و به لوازم آرایش روی میز هم اشاره کرد، گفت:</span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">- به خودت هم برس، جنگلی نباش.</span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">در را باز کرو و از جلوی چشمهایم محو شد. </span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">روی تخت نشستم و لباس را در دستم فشردم. مطمئناً از دست پدر و مادر پیر و کهنسالم خسته و فرسوده میشدم. عقاید و خرافاتی که در ذهن معیوبشان قرار داشت، کمکم نابودم میکرد.</span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">چنگی به پیراهن عروسکیام زدم و از تنم درآوردمش و با خشونت روی زمین انداختمش.</span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">شلوارم را نیز از پا در آوردم و روی پیراهنم انداختمش. زیپ دکلته عروسکیام را باز کردم و از جا برخاستم. جلوی آیینه قدی ایستادم و دستی به دکلته کشیدم و برتن کردم.</span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">زیپش را بستم و خم شدم، شانه را از روی میز آرایش برداشتم. موهای حنایی رنگ و فرفریام را شانه زدم و با کش نارنجی رنگم موهایم را بستم.</span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">دستی به کک مکهایم کشیدم و رژ قرمز رنگم را روی لبهای خشک و ترک خوردهام کشیدم.</span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">سادهترین چهره را داشتم! من را اندکی کک مکهایم جذاب کرده بود و قد بلندم، قدرتمندترم نشان میداد. لبخندی زدم و چنگی به کفشهای پاشنه بلندم زدم.</span></span></p><p><span style="font-size: 18px"><span style="font-family: 'Parastoo'">کفشهایم را پوشیدم و نفس آسودهای کشیدم. یکی از سختترین کارهای دنیا برایم، آماده شدن برای یک مهمانی سلطنتی، با مهمانهای پولکی بود!</span></span></p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Mahdieh ♡, post: 107037, member: 1169"] [SIZE=18px][FONT=Parastoo]پارت 9 وارد سرویس بهداشتی شدم و شیر آب را باز کرد و سرم را زیر شیر آب گرفتم. حالا چی میشد؟ نکنه اون مرد توی کلبه مرده باشه؟ چرا بیدار نشدم؟ چرا؟ شیر آب را بستم و سرم را به دیوار کوبیدم. درد بدی در سرم پیچید و آخی از بین لبهایم خارج شد. مادر با مشتش به در سرویس کوبید و از پشت در داد زد: - زود باش چکاو، بیا بیرون و آماده شو. در را باز کردم و لب زدم: - نمیذاری توی دستشویی هم راحت باشم؟ نمیذاری؟ مادر از جلوی در کنار رفت و به لباسی که روی تخت گذاشته بود اشاره کرد، گفت: - زود باش بپوش و بیا. از سرویس خارج شدم و در را محکم بستم، غریدم: - باشه! به سمت تخت رفتم و چنگی به دکلته زدم، گفتم: - برو بیرون بپوشم تا راحت بشی. با لبخند رضایتبخشی که روی لب داشت به سمت در رفت و به لوازم آرایش روی میز هم اشاره کرد، گفت: - به خودت هم برس، جنگلی نباش. در را باز کرو و از جلوی چشمهایم محو شد. روی تخت نشستم و لباس را در دستم فشردم. مطمئناً از دست پدر و مادر پیر و کهنسالم خسته و فرسوده میشدم. عقاید و خرافاتی که در ذهن معیوبشان قرار داشت، کمکم نابودم میکرد. چنگی به پیراهن عروسکیام زدم و از تنم درآوردمش و با خشونت روی زمین انداختمش. شلوارم را نیز از پا در آوردم و روی پیراهنم انداختمش. زیپ دکلته عروسکیام را باز کردم و از جا برخاستم. جلوی آیینه قدی ایستادم و دستی به دکلته کشیدم و برتن کردم. زیپش را بستم و خم شدم، شانه را از روی میز آرایش برداشتم. موهای حنایی رنگ و فرفریام را شانه زدم و با کش نارنجی رنگم موهایم را بستم. دستی به کک مکهایم کشیدم و رژ قرمز رنگم را روی لبهای خشک و ترک خوردهام کشیدم. سادهترین چهره را داشتم! من را اندکی کک مکهایم جذاب کرده بود و قد بلندم، قدرتمندترم نشان میداد. لبخندی زدم و چنگی به کفشهای پاشنه بلندم زدم. کفشهایم را پوشیدم و نفس آسودهای کشیدم. یکی از سختترین کارهای دنیا برایم، آماده شدن برای یک مهمانی سلطنتی، با مهمانهای پولکی بود![/FONT][/SIZE] [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان چکاو | مهدیه(M.R)
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین