انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان پروژه سری (جلد اول مجموعه جاسوس ویژه)| سپیده طراوت
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="Hope.sk" data-source="post: 126244" data-attributes="member: 1136"><p><strong>پارت چهار</strong></p><p><strong>***</strong></p><p><strong>زمان حال</strong></p><p><strong>خورشید رواننویسش روی با حرص رو میز کوبید، سرش رو چرخوند و به هامان و مهراد که کنار هم روی تخت نشسته بودن چشم غره رفت.</strong></p><p><strong>مهراد با دیدن چشم غره خورشید در دفاع از خودش گفت:</strong></p><p><strong>- تقصیر من نیست که هامان با گزارش نوشتن مشکل داره!</strong></p><p><strong>خورشید با لحن آروم؛ ولی عصبیای گفت:</strong></p><p><strong>- هامان میبندیش یا ببندمش؟</strong></p><p><strong>هامان باشهای گفت و خودش به جای اینکه به مهراد بگه و اون بنویسه؛ مشغول نوشتن گزارش مأموریت دیروزشون شد و خورشید هم حالا که سکوت توی حکمفرما بود نوشتن گزارشش رو تموم کرد.</strong></p><p><strong>مهراد گزارش هر سهتاشون رو گرفت و اونرو برای مأمور ناظر مأموریتشون برد.</strong></p><p><strong>خورشید و هامان به سمت سالن غذاخوری رفتن، برای مهراد هم غذا گرفتن و چند دقیقه بعد مهراد برای شام به اونها ملحق شد.</strong></p><p><strong>خورشید در حالیکه کمی از پورهی سیب زمینیش میخورد پرسید: </strong></p><p><strong>- به نظرتون کی رو به جای اولیویا میارن؟!</strong></p><p><strong>اولیویا مأمور سطح سی بود و بالاترین سطح دسترسی رو توی سازمانشون داشت؛ ولی یک هفته پیش به طرز عجیبی توی دفترکارش به قتل رسید.</strong></p><p><strong>مهراد درحالیکه به بقیه جاسوسها و مأمورهای نه چندان رده بالایی که توی سالن غذا بودن نگاه میکرد شانهای به علامت ندونستن تکون داد.</strong></p><p><strong>هامان گفت:</strong></p><p><strong>- شنیدم یک زن فرانسوی رو میخوان بیارن بهجاش.</strong></p><p><strong>مهراد بالأخره توی بحث شرکت کرد.</strong></p><p><strong>- مگه سازمان بخشی رو هم داره که توی فرانسه مستقر باشه؟</strong></p><p><strong>خورشید که با ته چنگالش به میز ضربه میزد گفت:</strong></p><p><strong>- به غیر از مجارستان و فرانسه توی روسیه و چین هم آکادمیهای این مدلی داریم.</strong></p><p><strong>هامان پرسید:</strong></p><p><strong>- از کجا میدونی؟</strong></p><p><strong>خورشید با بیخیالی و کمی غرور توی چشمهاش گفت:</strong></p><p><strong>- دو، سه هفته پیش کامیپوتر اولیویا رو هک کردم... .</strong></p><p><strong>مهراد که در حال نوشیدن آب بود با شنیدن این حرف آب پرید توی گلوش و حرف خورشید نصفه و نیمه موند.</strong></p><p><strong>خورشید در حالی که به پشت مهراد ضربه میزد زمزمه کرد:</strong></p><p><strong>- چی شدی؟</strong></p><p><strong>مهراد درحالیکه پوست سفید صورتش سرخ شده بود با تن صدایی آروم پرسید:</strong></p><p><strong>- چیکار کردی؟</strong></p><p><strong>خورشید با اخمی که بر سر گیجی بود جواب داد:</strong></p><p><strong>- کامپیوتری که توی اتاق اولیویا بود رو هک کردم.</strong></p><p><strong>مهراد خواست غر بزنه و مثل مامانها خورشید رو نصیحت کنه که خورشید گفت: </strong></p><p><strong>- مهراد اینجا یک آکادمی جاسوسیه... اینقدر بچه مثبت بازی در نیار.</strong></p><p><strong>هامان که تازه غذاش رو تموم کرده بود با بیخیالی گفت:</strong></p><p><strong>- تقصیر خودشونه که اینقدر سطح امنیتیشون پایینه!</strong></p><p><strong>خورشید با لحنی که غرور و از خود راضی بودن توش موج میزد گفت:</strong></p><p><strong>- سطح امنیتی اونها پایین نیست، کار ما خوبه!البته تو یکمی باید بیشتر حواسترو جمع کنی.</strong></p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Hope.sk, post: 126244, member: 1136"] [B]پارت چهار *** زمان حال خورشید رواننویسش روی با حرص رو میز کوبید، سرش رو چرخوند و به هامان و مهراد که کنار هم روی تخت نشسته بودن چشم غره رفت. مهراد با دیدن چشم غره خورشید در دفاع از خودش گفت: - تقصیر من نیست که هامان با گزارش نوشتن مشکل داره! خورشید با لحن آروم؛ ولی عصبیای گفت: - هامان میبندیش یا ببندمش؟ هامان باشهای گفت و خودش به جای اینکه به مهراد بگه و اون بنویسه؛ مشغول نوشتن گزارش مأموریت دیروزشون شد و خورشید هم حالا که سکوت توی حکمفرما بود نوشتن گزارشش رو تموم کرد. مهراد گزارش هر سهتاشون رو گرفت و اونرو برای مأمور ناظر مأموریتشون برد. خورشید و هامان به سمت سالن غذاخوری رفتن، برای مهراد هم غذا گرفتن و چند دقیقه بعد مهراد برای شام به اونها ملحق شد. خورشید در حالیکه کمی از پورهی سیب زمینیش میخورد پرسید: - به نظرتون کی رو به جای اولیویا میارن؟! اولیویا مأمور سطح سی بود و بالاترین سطح دسترسی رو توی سازمانشون داشت؛ ولی یک هفته پیش به طرز عجیبی توی دفترکارش به قتل رسید. مهراد درحالیکه به بقیه جاسوسها و مأمورهای نه چندان رده بالایی که توی سالن غذا بودن نگاه میکرد شانهای به علامت ندونستن تکون داد. هامان گفت: - شنیدم یک زن فرانسوی رو میخوان بیارن بهجاش. مهراد بالأخره توی بحث شرکت کرد. - مگه سازمان بخشی رو هم داره که توی فرانسه مستقر باشه؟ خورشید که با ته چنگالش به میز ضربه میزد گفت: - به غیر از مجارستان و فرانسه توی روسیه و چین هم آکادمیهای این مدلی داریم. هامان پرسید: - از کجا میدونی؟ خورشید با بیخیالی و کمی غرور توی چشمهاش گفت: - دو، سه هفته پیش کامیپوتر اولیویا رو هک کردم... . مهراد که در حال نوشیدن آب بود با شنیدن این حرف آب پرید توی گلوش و حرف خورشید نصفه و نیمه موند. خورشید در حالی که به پشت مهراد ضربه میزد زمزمه کرد: - چی شدی؟ مهراد درحالیکه پوست سفید صورتش سرخ شده بود با تن صدایی آروم پرسید: - چیکار کردی؟ خورشید با اخمی که بر سر گیجی بود جواب داد: - کامپیوتری که توی اتاق اولیویا بود رو هک کردم. مهراد خواست غر بزنه و مثل مامانها خورشید رو نصیحت کنه که خورشید گفت: - مهراد اینجا یک آکادمی جاسوسیه... اینقدر بچه مثبت بازی در نیار. هامان که تازه غذاش رو تموم کرده بود با بیخیالی گفت: - تقصیر خودشونه که اینقدر سطح امنیتیشون پایینه! خورشید با لحنی که غرور و از خود راضی بودن توش موج میزد گفت: - سطح امنیتی اونها پایین نیست، کار ما خوبه!البته تو یکمی باید بیشتر حواسترو جمع کنی.[/B] [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان پروژه سری (جلد اول مجموعه جاسوس ویژه)| سپیده طراوت
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین