انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان مستور محجور | Maedeh
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="Maedeh" data-source="post: 65547" data-attributes="member: 91"><p style="text-align: center"><span style="color: rgb(41, 105, 176)"><strong><span style="font-size: 18px">♡</span></strong></span><span style="font-size: 18px"><strong> <span style="color: rgb(226, 80, 65)">پارت 5</span> </strong></span><span style="color: rgb(41, 105, 176)"><strong><span style="font-size: 18px">♡</span></strong></span></p><p></p><p>یک خانومِ چادری که نزدیک ترین فرد به او بود؛ به سرعت، قبل از برخورد سرش با زمین از جنس بتن، او را به آغوش کشید.</p><p>زن با عجله شیشه ی گلاب ای را از پاکتی که کمی پیش دستش بود و حال از شدت هول شدن، آن را به کناری انداخته بود خارج کرد. در صورتی رنگ آن را باز کرد و روی دستش ریخت و سپس به سر و روی دخترک گلاب پاشید.</p><p>کمی بعد، دختر کم سن و سالی از بین افراد انگشت شمارِ دور و ورشان با دیدن چهره ی بی رنگ، لب های کبود و گودی زیر چشمان ماهی، به سرعت سمت آنان گام برداشت. خم شد و نبض ماهین را گرفت. با حس کردن نبض آرام اش؛ نفس حبس شده اش را بیرون داد و زمزمه کرد: آروم میزنه...</p><p>با این حرفش، زن چادری هم که از گام های سریع او و صورت بی روحِ دختر خفته ای که سرش روی پاهای زن قرار داشت؛ ترسیده بود، این بار دهانه ی بطری حاوی گلاب را زیر بینی دختر بیهوش گرفت که دخترک به آرامی سرش را به طرفین تکان داد و چشمانش را نیمه باز کرد.</p><p> نگاه گیج و خسته اش را به چهره ی زن چادری ای که حتی با وجود پوشیدن چادر مشکی ضخیمی که اندامش را مشخص نمی کرد، بازهم از صورت گرد اش مشخص بود که دارای کمی اضافه وزن است؛ دوخت.</p><p>البته بیشتر حواسش روی قیافه ی شرقی زن بود: چشمان درشت قهوه ای سوخته، بینی کشیده و لب های نازک؛ به طور کلی اصیل و زیبا...</p><p>بی رمق، سری به معنای "من خوبم" تکان داد که باعث شد تا خانوم لب بگشاید:</p><p>- عزیزم؟ خوبی؟ چی شد یهو غش کردی؟</p><p>با دیدن سکوت ماهین، ادامه ی این مکالمه ی یکطرفه را به عهدهی خودش گذاشت: هرچند فکر کنم ضعف کردی... از چشم های گود افتاده ات معلومه که حالت خوب نیست، بهتره کمی استراحت کنی. حتی اگه میتونی یه سری به بیمارستان هم بزن.</p><p>دختر کوتاه قدی که کمی با فاصله از آن ها ایستاده بود هم نصیحتی کوتاه کرد که پاسخ او، نگاهی بی حوصله و سر تکان دادنِ کوتاهی شد.</p><p>با بلند شدنش، مردم پراکنده شدند.</p><p>با تشکری کوتاه از زن، دوباره راهی درب بزرگ قبرستان شد.</p><p>***</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Maedeh, post: 65547, member: 91"] [CENTER][COLOR=rgb(41, 105, 176)][B][SIZE=18px]♡[/SIZE][/B][/COLOR][SIZE=18px][B] [COLOR=rgb(226, 80, 65)]پارت 5[/COLOR] [/B][/SIZE][COLOR=rgb(41, 105, 176)][B][SIZE=18px]♡[/SIZE][/B][/COLOR][/CENTER] یک خانومِ چادری که نزدیک ترین فرد به او بود؛ به سرعت، قبل از برخورد سرش با زمین از جنس بتن، او را به آغوش کشید. زن با عجله شیشه ی گلاب ای را از پاکتی که کمی پیش دستش بود و حال از شدت هول شدن، آن را به کناری انداخته بود خارج کرد. در صورتی رنگ آن را باز کرد و روی دستش ریخت و سپس به سر و روی دخترک گلاب پاشید. کمی بعد، دختر کم سن و سالی از بین افراد انگشت شمارِ دور و ورشان با دیدن چهره ی بی رنگ، لب های کبود و گودی زیر چشمان ماهی، به سرعت سمت آنان گام برداشت. خم شد و نبض ماهین را گرفت. با حس کردن نبض آرام اش؛ نفس حبس شده اش را بیرون داد و زمزمه کرد: آروم میزنه... با این حرفش، زن چادری هم که از گام های سریع او و صورت بی روحِ دختر خفته ای که سرش روی پاهای زن قرار داشت؛ ترسیده بود، این بار دهانه ی بطری حاوی گلاب را زیر بینی دختر بیهوش گرفت که دخترک به آرامی سرش را به طرفین تکان داد و چشمانش را نیمه باز کرد. نگاه گیج و خسته اش را به چهره ی زن چادری ای که حتی با وجود پوشیدن چادر مشکی ضخیمی که اندامش را مشخص نمی کرد، بازهم از صورت گرد اش مشخص بود که دارای کمی اضافه وزن است؛ دوخت. البته بیشتر حواسش روی قیافه ی شرقی زن بود: چشمان درشت قهوه ای سوخته، بینی کشیده و لب های نازک؛ به طور کلی اصیل و زیبا... بی رمق، سری به معنای "من خوبم" تکان داد که باعث شد تا خانوم لب بگشاید: - عزیزم؟ خوبی؟ چی شد یهو غش کردی؟ با دیدن سکوت ماهین، ادامه ی این مکالمه ی یکطرفه را به عهدهی خودش گذاشت: هرچند فکر کنم ضعف کردی... از چشم های گود افتاده ات معلومه که حالت خوب نیست، بهتره کمی استراحت کنی. حتی اگه میتونی یه سری به بیمارستان هم بزن. دختر کوتاه قدی که کمی با فاصله از آن ها ایستاده بود هم نصیحتی کوتاه کرد که پاسخ او، نگاهی بی حوصله و سر تکان دادنِ کوتاهی شد. با بلند شدنش، مردم پراکنده شدند. با تشکری کوتاه از زن، دوباره راهی درب بزرگ قبرستان شد. *** [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان مستور محجور | Maedeh
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین