انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان قصه سرنوشت| نرگس اسلامی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="@Narges_Eslami1386" data-source="post: 127100" data-attributes="member: 7257"><p>پارت چهارده</p><p>با کلی خواهش تونستم راضیش کنم که فقط برای ۱ ساعت با هم حرف بزنیم</p><p>تو پارک نزدیک خونشون با هم قرار گذاشتیم واسه ساعت ۵ بعدازظهر</p><p>خیلی برام مهم بود که چه جوابی بهم میده</p><p>خداکنه ازم فرصت بخواد ولی جوابش "نه" نباشه</p><p>بلاخره اومد</p><p>رو یه صندلی با فاصله ازم نشست</p><p>- سلام، امرتون</p><p>- سلام، خوبی؟</p><p>- ممنون</p><p>از اینکه منو جمع میبنده و سرد حرف میزد، متنفر بودم</p><p>- میشه انقدر منو جمع نبندی، اصلا احساس راحتی نمیکنم</p><p>یه اخم ریزی کرد</p><p>- من خیلی کار دارم، کارتونو بگین</p><p>- راستش...من بهت علاقه دا..</p><p>هنوز حرفم تموم نشده بود که گفت:</p><p>- من شب تولد هم بهتون گفتم، اصلا الان موقع درستی نیست، در ضمن من از ازدواج فامیلی متنفرم، لطفا این بحثو دیگه هیچوقت ادامه ندین</p><p>بلند شد تا بره، گفتم:</p><p>- پس تکلیف دل من چی میشه</p><p>- فراموش کنین، انگار که تا الان منو ندیدین</p><p>- نمیشه، نمیتونم</p><p>مکث کوتاهی کرد و گفت:</p><p>- هیچ کاری نشدنی نیست...خداحافظتون</p><p>متنفر بودم از اینکه یکی میون حرفم بزاره بره</p><p>- به به، چخبر اقای عاشق پیشه</p><p>سهیل بود، اون از جای قرارمون خبر داشت</p><p>- دهنتو ببند سهیل که اصلا اعصاب ندارم</p><p>- چیشده، عروس خانم ردتون کردن</p><p>و یهو زد زیر خنده، با آرنجم زدم به پهلوش که خفه خون بگیره</p><p>- هووی چته، از دستِ زنت ناراحتی، سرِ من خالی میکنی</p><p>از این که گفت زنت، ذوق کردم</p><p>یعنی میشد زن من باشه؟ آره میشه باااید بشه...</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="@Narges_Eslami1386, post: 127100, member: 7257"] پارت چهارده با کلی خواهش تونستم راضیش کنم که فقط برای ۱ ساعت با هم حرف بزنیم تو پارک نزدیک خونشون با هم قرار گذاشتیم واسه ساعت ۵ بعدازظهر خیلی برام مهم بود که چه جوابی بهم میده خداکنه ازم فرصت بخواد ولی جوابش "نه" نباشه بلاخره اومد رو یه صندلی با فاصله ازم نشست - سلام، امرتون - سلام، خوبی؟ - ممنون از اینکه منو جمع میبنده و سرد حرف میزد، متنفر بودم - میشه انقدر منو جمع نبندی، اصلا احساس راحتی نمیکنم یه اخم ریزی کرد - من خیلی کار دارم، کارتونو بگین - راستش...من بهت علاقه دا.. هنوز حرفم تموم نشده بود که گفت: - من شب تولد هم بهتون گفتم، اصلا الان موقع درستی نیست، در ضمن من از ازدواج فامیلی متنفرم، لطفا این بحثو دیگه هیچوقت ادامه ندین بلند شد تا بره، گفتم: - پس تکلیف دل من چی میشه - فراموش کنین، انگار که تا الان منو ندیدین - نمیشه، نمیتونم مکث کوتاهی کرد و گفت: - هیچ کاری نشدنی نیست...خداحافظتون متنفر بودم از اینکه یکی میون حرفم بزاره بره - به به، چخبر اقای عاشق پیشه سهیل بود، اون از جای قرارمون خبر داشت - دهنتو ببند سهیل که اصلا اعصاب ندارم - چیشده، عروس خانم ردتون کردن و یهو زد زیر خنده، با آرنجم زدم به پهلوش که خفه خون بگیره - هووی چته، از دستِ زنت ناراحتی، سرِ من خالی میکنی از این که گفت زنت، ذوق کردم یعنی میشد زن من باشه؟ آره میشه باااید بشه... [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان قصه سرنوشت| نرگس اسلامی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین