انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان عشق زخمی( جلد اول) | مریم فواضلی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="مریم فواضلی" data-source="post: 112264" data-attributes="member: 5767"><p style="text-align: center"><strong>رمان عشق زخمی فصل اول </strong></p> <p style="text-align: center"><strong><strong>از زبان اول شخص </strong></strong></p><p></p><p></p><p></p><p></p><p>یه چیزایی رو بهت نگفتم، </p><p>مثلا هیچوقت بهت نگفتم که چقدر شکسته شدم، </p><p>هیچوقت نگفتم که چقدر دلم هواتو کرده، هیچوقت نگفتم چقدر خسته شدم از بس تحمل کردم، </p><p>هیچوقت بهتبه نگفتم که چقدر دلم از آدما و زندگی پره،</p><p> من خیلی چیزا را بهت نگفتم تا یوقت تو دلت نلرزه، ولی تو فقط میگی از زندگی لذت ببر؛ </p><p>آخه کسی که نمیدونه لذت بردن از زندگی یعنی چی؟</p><p> مگه میتونه حالش خوب باشه؟</p><p> مگه من میتونم فراموشت کنم؟</p><p> نه نمیتونم.</p><p>***</p><p>نالهی مامان بزرگ تا ته کوچه میرسید،صدای گریهها کل حیاط پر کرده بود؛ </p><p>اما انگار فقط من،بودم که خوشحال و بی قرار هستم.</p><p>چادرم با لایهی دستم تا کردم،نگاهی به دَر حیاط کردم اما نمی دیدمش </p><p>یه آهی از ته دلم میکشم،دستی رو شونهام افتاد با ترس برگشتم و به باران نگاه کردم با چشمای نمناک آبیاش نگاهم میکرد:</p><p>-دو ساعتهدنبالت میگشتم، کجا غیبت زده بود،بیا کمک.</p><p>دستمو کشید و به دنبال خودش کشوند اما </p><p>دلم تو حیاط موند،دلم میخواد ببینمش! ولی این باران مزاحم همیشگی، مگه میذاره؟</p><p>وارد آشپزخونه شدیم،صدای دعای ندبه بلند شد</p><p>کنار خاله فاطی نشستم، صدای فینفین خاله فاطی بلند شد.دستی روی شونهاش گذاشتم:</p><p>-خاله،گریهنکن نینیات اذیت میشه!</p><p>خاله با لبخند غمگین نگاهم کرد واشکهاش پاک کرد.</p><p>سبزیها را با کمک باران پاک کردیم.</p><p>روی لبه حوض نشسته بودیم که صدای احماحم مردونه از پشت سرمون اومد.</p><p>برگشتم و تپش قلبم بالا رفت. </p><p>کبودی زیر چشمهای سیاهش نشانه گریه او بود.</p><p>بلند شدم،زمان و مکان متوقف شد بین این دوتا توله سیاه </p><p>صدای مزاحم احساساتمشد برگشتم به صدا که همون باران بود گفت:</p><p>-وفا،بیا کنار بذار کارشون بکنن.</p><p>برگشتم که پشتت دوتا مردای غریبه بودند.از کنارش رد شدم بویی تنش به مشامم خورد،رایحهایی که برایم اکسیژن زندگی بود.</p><p>ایستادم بهش نگاه کردم،کت شلوار سیاهی پوشیده بود،رنگ سیاه او را جذاب کرده،لبخندی به افکارم زدم که باران دستم را گرفتم و دمگوشم گفت:</p><p>-تابلو بازی نکن وفا.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="مریم فواضلی, post: 112264, member: 5767"] [CENTER][B]رمان عشق زخمی فصل اول [B]از زبان اول شخص [/B][/B][/CENTER] یه چیزایی رو بهت نگفتم، مثلا هیچوقت بهت نگفتم که چقدر شکسته شدم، هیچوقت نگفتم که چقدر دلم هواتو کرده، هیچوقت نگفتم چقدر خسته شدم از بس تحمل کردم، هیچوقت بهتبه نگفتم که چقدر دلم از آدما و زندگی پره، من خیلی چیزا را بهت نگفتم تا یوقت تو دلت نلرزه، ولی تو فقط میگی از زندگی لذت ببر؛ آخه کسی که نمیدونه لذت بردن از زندگی یعنی چی؟ مگه میتونه حالش خوب باشه؟ مگه من میتونم فراموشت کنم؟ نه نمیتونم. *** نالهی مامان بزرگ تا ته کوچه میرسید،صدای گریهها کل حیاط پر کرده بود؛ اما انگار فقط من،بودم که خوشحال و بی قرار هستم. چادرم با لایهی دستم تا کردم،نگاهی به دَر حیاط کردم اما نمی دیدمش یه آهی از ته دلم میکشم،دستی رو شونهام افتاد با ترس برگشتم و به باران نگاه کردم با چشمای نمناک آبیاش نگاهم میکرد: -دو ساعتهدنبالت میگشتم، کجا غیبت زده بود،بیا کمک. دستمو کشید و به دنبال خودش کشوند اما دلم تو حیاط موند،دلم میخواد ببینمش! ولی این باران مزاحم همیشگی، مگه میذاره؟ وارد آشپزخونه شدیم،صدای دعای ندبه بلند شد کنار خاله فاطی نشستم، صدای فینفین خاله فاطی بلند شد.دستی روی شونهاش گذاشتم: -خاله،گریهنکن نینیات اذیت میشه! خاله با لبخند غمگین نگاهم کرد واشکهاش پاک کرد. سبزیها را با کمک باران پاک کردیم. روی لبه حوض نشسته بودیم که صدای احماحم مردونه از پشت سرمون اومد. برگشتم و تپش قلبم بالا رفت. کبودی زیر چشمهای سیاهش نشانه گریه او بود. بلند شدم،زمان و مکان متوقف شد بین این دوتا توله سیاه صدای مزاحم احساساتمشد برگشتم به صدا که همون باران بود گفت: -وفا،بیا کنار بذار کارشون بکنن. برگشتم که پشتت دوتا مردای غریبه بودند.از کنارش رد شدم بویی تنش به مشامم خورد،رایحهایی که برایم اکسیژن زندگی بود. ایستادم بهش نگاه کردم،کت شلوار سیاهی پوشیده بود،رنگ سیاه او را جذاب کرده،لبخندی به افکارم زدم که باران دستم را گرفتم و دمگوشم گفت: -تابلو بازی نکن وفا. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان عشق زخمی( جلد اول) | مریم فواضلی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین