انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان دختر سرداب| محمدامین(رضا)سیاهپوشان
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="شاهزاده آبی مرداد" data-source="post: 79850" data-attributes="member: 1221"><p>پارت بیست و پنجم</p><p></p><p></p><p></p><p>تنها کلمهای که تونستم باصدای بلندفریادش بزنم کلمه نه بود و توی اون موادمذاب فرورفتم . سعی می کردم از توی فضای که هستم بیرون بیام، دست وپا می زدم . حس می کردم توی یک فضای خالی هستم ولی مواد مذاب دورم رو گرفته بود ، بالای سرم فضای آینه مانند داشت و اون موجود رو می دیدم که باعث می شد نتونم بالا بیام و خودم رو از توی موادمذاب نجات بدم . فضای کاملاً سنگینی که وجود داشت باعث شد چشمام رو ببندم و چیزی به اسم تنفس و نفس کشیدن برام وجود نداشته باشه، ولی اگر هم بود نمی تونستم نفس بکشم وسط همه اون موادمذاب پنجره یا دروازه ای بازشد و من بدون اختیار به داخلش کشیده شدم . همین که از اونجا و حس های ترسناکش خلاصشده بودم، برای من انگار تمام دنیا بود. احساس درد نداشتم، هیچ احساسی نداشتم و فقط به آرامش اطرافم توجه داشتم ، از زمانی که وارد تونل شده بودم آرامش بی حد و اندازه ای داشتم . بعداز چندلحظه صدای بوق لجوج ماشین و راننده ای که در حال توهین به راننده جلویش بود به گوشم رسید . چشمام رو باز کردم و دقیقا وسط یک ترافیک پرسرو صدا بودم . بازم چشمام رو بستم و دلم می خواست همون آرامش رو تجربه کنم ولی انگار دستی منو کشید و داخل جای تاریک انداخت . هیچ تصوری و تصویری از اون جای تاریک نداشتم ولی بعداز گذشت چندثانیه متوجه شدم که توی بدن خودم هستم!</p><p></p><p>نمی تونستم اصلأ تکون بخورم و بدنم رو حرکت بدم ولی چشمام همه جارو می دید و صحنه های اطرافم رو می دیدم . حتی ماشینم که اون روز کذایی نابودشدیا نهال که روی تخت بودو موجودی عجیب بالای سرش بود . موجودی که بدنش به رنگ جگری رنگ بود بدنی مثل انسان ولی عریان و کاملا بـر×ه×ن×ه ، موهاش تا کمرش مثل یال اسب بود و گوش های نوک تیز مثل گربه داشت و تنها فرقش با انسان توی این بود که پاهاش باریک می شدن و پایین به شکل سم در اومده بودن. اون موجود حرکتی مثل نوازش مو روی نهال انجام می داد و خیلی آروم بودولی برای ثانیه ای متوجه حضور من شد و به سمت من نگاهی انداخت و چهره اش دقیقاً شبیه همون پیرزن شمالی بود .</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="شاهزاده آبی مرداد, post: 79850, member: 1221"] پارت بیست و پنجم تنها کلمهای که تونستم باصدای بلندفریادش بزنم کلمه نه بود و توی اون موادمذاب فرورفتم . سعی می کردم از توی فضای که هستم بیرون بیام، دست وپا می زدم . حس می کردم توی یک فضای خالی هستم ولی مواد مذاب دورم رو گرفته بود ، بالای سرم فضای آینه مانند داشت و اون موجود رو می دیدم که باعث می شد نتونم بالا بیام و خودم رو از توی موادمذاب نجات بدم . فضای کاملاً سنگینی که وجود داشت باعث شد چشمام رو ببندم و چیزی به اسم تنفس و نفس کشیدن برام وجود نداشته باشه، ولی اگر هم بود نمی تونستم نفس بکشم وسط همه اون موادمذاب پنجره یا دروازه ای بازشد و من بدون اختیار به داخلش کشیده شدم . همین که از اونجا و حس های ترسناکش خلاصشده بودم، برای من انگار تمام دنیا بود. احساس درد نداشتم، هیچ احساسی نداشتم و فقط به آرامش اطرافم توجه داشتم ، از زمانی که وارد تونل شده بودم آرامش بی حد و اندازه ای داشتم . بعداز چندلحظه صدای بوق لجوج ماشین و راننده ای که در حال توهین به راننده جلویش بود به گوشم رسید . چشمام رو باز کردم و دقیقا وسط یک ترافیک پرسرو صدا بودم . بازم چشمام رو بستم و دلم می خواست همون آرامش رو تجربه کنم ولی انگار دستی منو کشید و داخل جای تاریک انداخت . هیچ تصوری و تصویری از اون جای تاریک نداشتم ولی بعداز گذشت چندثانیه متوجه شدم که توی بدن خودم هستم! نمی تونستم اصلأ تکون بخورم و بدنم رو حرکت بدم ولی چشمام همه جارو می دید و صحنه های اطرافم رو می دیدم . حتی ماشینم که اون روز کذایی نابودشدیا نهال که روی تخت بودو موجودی عجیب بالای سرش بود . موجودی که بدنش به رنگ جگری رنگ بود بدنی مثل انسان ولی عریان و کاملا بـر×ه×ن×ه ، موهاش تا کمرش مثل یال اسب بود و گوش های نوک تیز مثل گربه داشت و تنها فرقش با انسان توی این بود که پاهاش باریک می شدن و پایین به شکل سم در اومده بودن. اون موجود حرکتی مثل نوازش مو روی نهال انجام می داد و خیلی آروم بودولی برای ثانیه ای متوجه حضور من شد و به سمت من نگاهی انداخت و چهره اش دقیقاً شبیه همون پیرزن شمالی بود . [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان دختر سرداب| محمدامین(رضا)سیاهپوشان
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین