انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان دختر سرداب| محمدامین(رضا)سیاهپوشان
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="شاهزاده آبی مرداد" data-source="post: 77828" data-attributes="member: 1221"><p>پارت نوزدهم </p><p></p><p> بعد از دو یا سه تا بوق صدای خواب آلود مامان توی گوشی پیچید ، که تازه باعث شد بفهمم صبح خیلی زود زنگ زدم ولی دیگه نمی شد کاریش کرد .</p><p></p><p>_ سلام امیر </p><p></p><p>_ سلام مامان جان </p><p></p><p>_ چی شده که صبح آنقدر زود زنگ زدی، مسافرت با نهال خوش می گذره؟</p><p></p><p>یک لحظه برای گفتن چیزی که می خواستم بگم دودل شدم ، نهال اومد و جلوی من ایستاد و دستش رو به معنای کیه چرخوند . دستم رو روی گوشی گذاشتم و کلمه مامان رو لب زدم . نهال آهای گفت و به سمت ماشین رفت .</p><p></p><p>_ امیر جان چیزی شده ؟</p><p></p><p>تصمیم گرفتم همه چیز رو براش تعریف کنم ولی نمی دونستم از کجا باید شروع کنم .</p><p></p><p>_ اووم ، چیزه ؟</p><p></p><p>صدای مامان رنگ سوال گرفت </p><p></p><p>_ امیر جان ، مادر اگر چیزی شده بهم بگو </p><p></p><p>تصمیم گرفتم همه چیز رو بهش بگم ، پس مو به مو همه اتفاقات دیشب رو براش تعریف کردم و تعجب و حیرت مامان رو به راحتی می تونستم حس کنم . حرف هام تموم شد .</p><p></p><p>_ خب مامان حرف هام تموم شد . چی فکر می کنی ؟</p><p></p><p>مامان شروع به حرف زدن کرد ولی صداش رو به سختی می شنیدم . هر چی زور می زدم صداش رو نمی شنیدم</p><p></p><p>_ مامان صدات نمیاد</p><p></p><p>صدای مامان قطع شد و بعد از چند لحظه صدای بابا به گوشم رسید.</p><p></p><p>_ پسرم ، مامانت نمی تونه حرف بزنه</p><p></p><p>بابا این رو گفت و تماس قطع شد . تنها چیزی که برای من باقی موند . یه حس بد بود ، مگر چه اتفاقی افتاده بود که مامان نتونست حرف بزنه و این یه علامت سوال بزرگ توی سرم ایجاد کرد .</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="شاهزاده آبی مرداد, post: 77828, member: 1221"] پارت نوزدهم بعد از دو یا سه تا بوق صدای خواب آلود مامان توی گوشی پیچید ، که تازه باعث شد بفهمم صبح خیلی زود زنگ زدم ولی دیگه نمی شد کاریش کرد . _ سلام امیر _ سلام مامان جان _ چی شده که صبح آنقدر زود زنگ زدی، مسافرت با نهال خوش می گذره؟ یک لحظه برای گفتن چیزی که می خواستم بگم دودل شدم ، نهال اومد و جلوی من ایستاد و دستش رو به معنای کیه چرخوند . دستم رو روی گوشی گذاشتم و کلمه مامان رو لب زدم . نهال آهای گفت و به سمت ماشین رفت . _ امیر جان چیزی شده ؟ تصمیم گرفتم همه چیز رو براش تعریف کنم ولی نمی دونستم از کجا باید شروع کنم . _ اووم ، چیزه ؟ صدای مامان رنگ سوال گرفت _ امیر جان ، مادر اگر چیزی شده بهم بگو تصمیم گرفتم همه چیز رو بهش بگم ، پس مو به مو همه اتفاقات دیشب رو براش تعریف کردم و تعجب و حیرت مامان رو به راحتی می تونستم حس کنم . حرف هام تموم شد . _ خب مامان حرف هام تموم شد . چی فکر می کنی ؟ مامان شروع به حرف زدن کرد ولی صداش رو به سختی می شنیدم . هر چی زور می زدم صداش رو نمی شنیدم _ مامان صدات نمیاد صدای مامان قطع شد و بعد از چند لحظه صدای بابا به گوشم رسید. _ پسرم ، مامانت نمی تونه حرف بزنه بابا این رو گفت و تماس قطع شد . تنها چیزی که برای من باقی موند . یه حس بد بود ، مگر چه اتفاقی افتاده بود که مامان نتونست حرف بزنه و این یه علامت سوال بزرگ توی سرم ایجاد کرد . [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان دختر سرداب| محمدامین(رضا)سیاهپوشان
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین