انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان دختر سرداب| محمدامین(رضا)سیاهپوشان
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="شاهزاده آبی مرداد" data-source="post: 76732" data-attributes="member: 1221"><p>پارت هفدهم </p><p>_ امیرعلی ، میشه بگی چه اتفاقی افتاده ؟</p><p>کلافه بودم و خودم هم نمی دونستم چه اتفاقی افتاده ، همه حس های دنیا باهم دیگه بهم هجوم آورده بودن . اتفاقی که افتاده بود برام غیر قابل درک و فهم بود یعنی چی که یهویی مکانی که توش بودم تغییر پیدا کرد ! هیچ جوابی نداشتم . نهال دوباره سوالش رو تکرار کرد واقعاً هیچ چی واسه گفتن نداشتم واسه همین سوالش رو با سوال جواب دادم .</p><p>_ نهال ، تو چطوری منو پیدا کردی؟</p><p>نهال همون طور که پشت فرمون نشسته بود ، ماشین رو به کناری کشید و روش رو کرد به سمت من و کمی مکث کرد . انگاری می خواست حرف هاش رو یه جوری جمع کنه یا جوری بیان کنه که برای من ایجاد ترس نکنه.</p><p>_ ببین امیرم ، از خواب بیدارشدم و تو توی ماشین داشتی نبودی ، اطراف رو نگاه کردم و دیدم کنار ماشین ایستادی .</p><p>انگاری واسه شنیدن بقیه ماجرا یه جورایی عجله داشتم . پابرهنه وسط حرفاش پریدم .</p><p>_ خب ،نهال، بعدش چی شد ؟</p><p>نهال انگاری نمی دونست که باید چی بگه و یه جورایی حرفاش رو قاطی کرده بود . یکمی مکث کرد و دوباره ادامه داد.</p><p>_ یهویی شروع کردی مثل باد دویدن و به سمت تاریکی بیابون رفتن .</p><p>_ خب ؟</p><p>نهال از دستم کلافه شد انگاری که قیافه عصبی به خودش گرفت </p><p>_ امیرم ، اگر میخوای وسط حرفم بپری ادامه نمیدم !</p><p>عصبانیت کلامش رو گرفتم و زدن مهرسکوت رو بر لب جایز دونستم .</p><p>_ ببخش نهال جان تو ادامه بده </p><p>_ اولش توی بهت بودم ولی بعد از چند دقیقه ماشین رو روشن کردم و دنبال تو اومدم . نمی دونم چرا توی بیابون می دویدی و می رفتی ، تا این که نزدیک همین خرابه ها که پیدات کردم ماشین خاموش شد و هرکاری می کردم استارت نمی خورد !</p><p>تعجبم لحظه به لحظه بیش تر می شد </p><p>_ خب چجوری پس دنبالم اومدی و پیدام کردی ؟</p><p>نهال قیافه ای مبهمی به خودش گرفت </p><p>_ نمی دونم ماشین بعد چند دقیقه به طور خودکار روشن شد و منم به راهم ادامه دادم و تو رو پیدا کردم! خب تو چرا اون جا بودی؟</p><p>سیر تا پیاز ماجرا رو برای نهال تعریف کردم . این دفعه هر جفتمون با شگفتی و ترس بهم نگاه می کردیم.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="شاهزاده آبی مرداد, post: 76732, member: 1221"] پارت هفدهم _ امیرعلی ، میشه بگی چه اتفاقی افتاده ؟ کلافه بودم و خودم هم نمی دونستم چه اتفاقی افتاده ، همه حس های دنیا باهم دیگه بهم هجوم آورده بودن . اتفاقی که افتاده بود برام غیر قابل درک و فهم بود یعنی چی که یهویی مکانی که توش بودم تغییر پیدا کرد ! هیچ جوابی نداشتم . نهال دوباره سوالش رو تکرار کرد واقعاً هیچ چی واسه گفتن نداشتم واسه همین سوالش رو با سوال جواب دادم . _ نهال ، تو چطوری منو پیدا کردی؟ نهال همون طور که پشت فرمون نشسته بود ، ماشین رو به کناری کشید و روش رو کرد به سمت من و کمی مکث کرد . انگاری می خواست حرف هاش رو یه جوری جمع کنه یا جوری بیان کنه که برای من ایجاد ترس نکنه. _ ببین امیرم ، از خواب بیدارشدم و تو توی ماشین داشتی نبودی ، اطراف رو نگاه کردم و دیدم کنار ماشین ایستادی . انگاری واسه شنیدن بقیه ماجرا یه جورایی عجله داشتم . پابرهنه وسط حرفاش پریدم . _ خب ،نهال، بعدش چی شد ؟ نهال انگاری نمی دونست که باید چی بگه و یه جورایی حرفاش رو قاطی کرده بود . یکمی مکث کرد و دوباره ادامه داد. _ یهویی شروع کردی مثل باد دویدن و به سمت تاریکی بیابون رفتن . _ خب ؟ نهال از دستم کلافه شد انگاری که قیافه عصبی به خودش گرفت _ امیرم ، اگر میخوای وسط حرفم بپری ادامه نمیدم ! عصبانیت کلامش رو گرفتم و زدن مهرسکوت رو بر لب جایز دونستم . _ ببخش نهال جان تو ادامه بده _ اولش توی بهت بودم ولی بعد از چند دقیقه ماشین رو روشن کردم و دنبال تو اومدم . نمی دونم چرا توی بیابون می دویدی و می رفتی ، تا این که نزدیک همین خرابه ها که پیدات کردم ماشین خاموش شد و هرکاری می کردم استارت نمی خورد ! تعجبم لحظه به لحظه بیش تر می شد _ خب چجوری پس دنبالم اومدی و پیدام کردی ؟ نهال قیافه ای مبهمی به خودش گرفت _ نمی دونم ماشین بعد چند دقیقه به طور خودکار روشن شد و منم به راهم ادامه دادم و تو رو پیدا کردم! خب تو چرا اون جا بودی؟ سیر تا پیاز ماجرا رو برای نهال تعریف کردم . این دفعه هر جفتمون با شگفتی و ترس بهم نگاه می کردیم. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان دختر سرداب| محمدامین(رضا)سیاهپوشان
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین