انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان دختر سرداب| محمدامین(رضا)سیاهپوشان
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="شاهزاده آبی مرداد" data-source="post: 76038" data-attributes="member: 1221"><p>پارت چهاردهم</p><p></p><p></p><p></p><p>نهال آه عمیقی کشید ، که انگار تمام حسرت های دنیا توی صداش بود</p><p></p><p>_امیرم ، تو بهش زدی؟؟</p><p></p><p>نگاهی به چهره زیبای نهالم کردم و نفس آرومی بیرون دادم</p><p></p><p>_ نهالم ،خودش جلوی ماشین پرید</p><p></p><p>نهال گریه صورتش رو هاشور کرد و پوشوند ، ای خدا چقدر زود رنج بود این نفس من ، با دستم اشکاش رو پاک کردم و صورتم جلوی صورتش گرفتم و دستام رو حائل صورتش کردم</p><p></p><p>_ نهالم عزیزکم ، تو چرا آنقدر دل کوچیک ودل نازکی ؟</p><p>بعد یه چند ثانیه لبش به لبخند باز شد و صداش به هق هق باز شد </p><p></p><p>_ هیچی امیرم ، آخه نگاهش کن چه گوگولی</p><p></p><p>چهره ام به خنده باز شد و به حرفش خندیدم و نگاهی به ماشین انداختم </p><p></p><p>_ گوگولی نهال ، از دست تو دختر بیا راه بیفتیم بریم سمت عمارت </p><p></p><p>نهال اشک هاش رو پاک کرد و به همراه نهال به سمت ماشین راه افتادیم . لحظه ای ایستادم و به غروب آفتاب بیابون نگاه کردم منظره ای جذاب و بی بدیل آفریده بود . نهال هم نگاهی به منظره انداخت و چیزی که خیلی دوست داشتم رو به زبون آورد </p><p></p><p>_ چه صحنه عاشقونه و بی بدیلی </p><p></p><p>یه نگاه به نهال و یک نگاه به منظره کردم و لب زدم </p><p>_ یه عاشقونه آرام دونفره </p><p>نهال سرش رو به بازوم تکیه داد و هر دو به منظره نگاه کردیم تا خورشید در پایان بیابان فرورفت و آسمون حالتی گرگ و میش گونه به خودش گرفت . چشم از منظره ای که هیچ چیزی ازش باقی نمونده بود گرفتم و دست توی دست نهال به سمت ماشین حرکت کردم دیگه اون حالت پر استرس رو نداشتم . آرامشی بی نهایت بدنم رو گرفت . پیشونی نهال رو بوسیدم و در رو براش باز کردم و سوار شد و خودم هم سوار ماشین شدم . پیش به سوی زندگی</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="شاهزاده آبی مرداد, post: 76038, member: 1221"] پارت چهاردهم نهال آه عمیقی کشید ، که انگار تمام حسرت های دنیا توی صداش بود _امیرم ، تو بهش زدی؟؟ نگاهی به چهره زیبای نهالم کردم و نفس آرومی بیرون دادم _ نهالم ،خودش جلوی ماشین پرید نهال گریه صورتش رو هاشور کرد و پوشوند ، ای خدا چقدر زود رنج بود این نفس من ، با دستم اشکاش رو پاک کردم و صورتم جلوی صورتش گرفتم و دستام رو حائل صورتش کردم _ نهالم عزیزکم ، تو چرا آنقدر دل کوچیک ودل نازکی ؟ بعد یه چند ثانیه لبش به لبخند باز شد و صداش به هق هق باز شد _ هیچی امیرم ، آخه نگاهش کن چه گوگولی چهره ام به خنده باز شد و به حرفش خندیدم و نگاهی به ماشین انداختم _ گوگولی نهال ، از دست تو دختر بیا راه بیفتیم بریم سمت عمارت نهال اشک هاش رو پاک کرد و به همراه نهال به سمت ماشین راه افتادیم . لحظه ای ایستادم و به غروب آفتاب بیابون نگاه کردم منظره ای جذاب و بی بدیل آفریده بود . نهال هم نگاهی به منظره انداخت و چیزی که خیلی دوست داشتم رو به زبون آورد _ چه صحنه عاشقونه و بی بدیلی یه نگاه به نهال و یک نگاه به منظره کردم و لب زدم _ یه عاشقونه آرام دونفره نهال سرش رو به بازوم تکیه داد و هر دو به منظره نگاه کردیم تا خورشید در پایان بیابان فرورفت و آسمون حالتی گرگ و میش گونه به خودش گرفت . چشم از منظره ای که هیچ چیزی ازش باقی نمونده بود گرفتم و دست توی دست نهال به سمت ماشین حرکت کردم دیگه اون حالت پر استرس رو نداشتم . آرامشی بی نهایت بدنم رو گرفت . پیشونی نهال رو بوسیدم و در رو براش باز کردم و سوار شد و خودم هم سوار ماشین شدم . پیش به سوی زندگی [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان دختر سرداب| محمدامین(رضا)سیاهپوشان
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین