انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان دختر سرداب| محمدامین(رضا)سیاهپوشان
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="شاهزاده آبی مرداد" data-source="post: 75889" data-attributes="member: 1221"><p>پارت سیزدهم </p><p></p><p></p><p></p><p>بازهم گربه وحشی و تیز چنگ دلشوره به سینه ام با دوبرابر قدرت قبلی حمله کرد . دستام به وضوح می لرزید، نمی دونم این حس لعنتی از کجا اومده بود . به سختی دستم رو به سمت سوئیچ بردم و توی جاش چرخوندمش . صدای غرش کوتاه موتور جنسیس مشکی م حکایت از روشن شدن موتور ماشین داد . لرزش دستام زیاد بود برای همین هم دستام رو روی فرمون فشار دادم و نهال ماشین رو تو دنده زد ، پام رو روی گاز فشار دادم و ماشین از جا کنده شد و به راه افتاد . بزودی از شهر خارج شدیم و ماشین به سمت شمال و عمارت پدری راه افتاد . سکوت جاده و صدای ماشین کم کم داشت پلک هام رو روی هم می برد . برای لحظه ای پلک هام روی هم رفت و با برخورد چیزی به ماشین پلک هام باز شد و کنترل ماشین از دستم در رفت و برای لحظه ای با چرخوندن فرمون و گرفتن ترمز ماشین رو کنترل کردم . نهال که توی خواب بود از خواب پرید و گیج و منگ به اطرافش نگاه می کرد . یک لحظه نگاه هامون باهم تلاقی شد و از نگاه پرسشگر نهال فهمیدم که چی میخاد بگه </p><p></p><p></p><p></p><p>_ منم نمی دونم چی شد،نهال ؟</p><p></p><p></p><p></p><p>_ امیر برو نگاه کن </p><p></p><p></p><p></p><p>_ باشه میرم ولی تو توی ماشین بمون </p><p></p><p></p><p></p><p>نهال با قیافه ترسیده ای بهم نگاه کرد و لب زد </p><p></p><p></p><p></p><p>_ نه امیر من میترسم ،بزار منم همراهت بیام </p><p></p><p></p><p></p><p>چاره ای نبود و باید نهال رو هم میبردم، به دور و برم نگاه کردم جـ×ر بیابون و چند تایی بوته خار پراکنده چیزی نبود ، از ماشین پیاده شدم و به پشت سرم نگاه کردم حیوونی شبیه روباه روی زمین و در میان هاله ای شبیه به سراب جاده ای روی زمین دراز کشیده بود. نهال دستاش رو به بازوم گرفت و همراهش به نزدیکی اون موجود رفتیم و بهش نگاهی انداختم ، روباه صحرایی بود . متاسفانه برخوردی که با چرخ های ماشین کرده بود جونش رو گرفته بود و امیدی به زنده موندنش نبود و داشت نفس های آخرش رو می کشید . نمی دونم این صحنه رو درست دیدم یا اشتباه ولی چشم های روباه رنگ زرد ،زرد داشت و مردمکش مثل یک خط صاف بود یک دفعه چشم هاش برق عجیبی زد و بعدش به شکل روباه عادی تبدیل شد و دستم رو روی بدنش گذاشتم و نفس آخر رو کشید و مرد .</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="شاهزاده آبی مرداد, post: 75889, member: 1221"] پارت سیزدهم بازهم گربه وحشی و تیز چنگ دلشوره به سینه ام با دوبرابر قدرت قبلی حمله کرد . دستام به وضوح می لرزید، نمی دونم این حس لعنتی از کجا اومده بود . به سختی دستم رو به سمت سوئیچ بردم و توی جاش چرخوندمش . صدای غرش کوتاه موتور جنسیس مشکی م حکایت از روشن شدن موتور ماشین داد . لرزش دستام زیاد بود برای همین هم دستام رو روی فرمون فشار دادم و نهال ماشین رو تو دنده زد ، پام رو روی گاز فشار دادم و ماشین از جا کنده شد و به راه افتاد . بزودی از شهر خارج شدیم و ماشین به سمت شمال و عمارت پدری راه افتاد . سکوت جاده و صدای ماشین کم کم داشت پلک هام رو روی هم می برد . برای لحظه ای پلک هام روی هم رفت و با برخورد چیزی به ماشین پلک هام باز شد و کنترل ماشین از دستم در رفت و برای لحظه ای با چرخوندن فرمون و گرفتن ترمز ماشین رو کنترل کردم . نهال که توی خواب بود از خواب پرید و گیج و منگ به اطرافش نگاه می کرد . یک لحظه نگاه هامون باهم تلاقی شد و از نگاه پرسشگر نهال فهمیدم که چی میخاد بگه _ منم نمی دونم چی شد،نهال ؟ _ امیر برو نگاه کن _ باشه میرم ولی تو توی ماشین بمون نهال با قیافه ترسیده ای بهم نگاه کرد و لب زد _ نه امیر من میترسم ،بزار منم همراهت بیام چاره ای نبود و باید نهال رو هم میبردم، به دور و برم نگاه کردم جـ×ر بیابون و چند تایی بوته خار پراکنده چیزی نبود ، از ماشین پیاده شدم و به پشت سرم نگاه کردم حیوونی شبیه روباه روی زمین و در میان هاله ای شبیه به سراب جاده ای روی زمین دراز کشیده بود. نهال دستاش رو به بازوم گرفت و همراهش به نزدیکی اون موجود رفتیم و بهش نگاهی انداختم ، روباه صحرایی بود . متاسفانه برخوردی که با چرخ های ماشین کرده بود جونش رو گرفته بود و امیدی به زنده موندنش نبود و داشت نفس های آخرش رو می کشید . نمی دونم این صحنه رو درست دیدم یا اشتباه ولی چشم های روباه رنگ زرد ،زرد داشت و مردمکش مثل یک خط صاف بود یک دفعه چشم هاش برق عجیبی زد و بعدش به شکل روباه عادی تبدیل شد و دستم رو روی بدنش گذاشتم و نفس آخر رو کشید و مرد . [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان دختر سرداب| محمدامین(رضا)سیاهپوشان
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین