انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان تنها خیال من | اسما
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="دختر شعر" data-source="post: 114993" data-attributes="member: 5342"><p>به نام معبود جهان♡</p><p></p><p>..شروع کنیم؟ </p><p>رخصت یا الله..</p><p>بزن بریم 🤍</p><p></p><p></p><p>(تنها خیال من)</p><p></p><p>به قلم : شیرموز(asma) </p><p>#ar</p><p>#p1</p><p></p><p>درِ کلبه ی چوبی قدیمی را باز میکند و دوباره مرور میکند ..</p><p>مرور میکند جان دادن خواهرکوچک ۵ ساله اش را ؛همینجا !وسط همین کلبه ی کوچک قدیمی..</p><p></p><p>آن روز فقط قرار بود یک گردش ساده باشد!</p><p>حس میکرد به این گردش به ظاهر ساده نیاز دارند تا حال و هوایی عوض کنند ..اما</p><p></p><p>دوباره تصور میکند جای چنگال های گرگی زخمی و وحشی را ،روی بازو و چهره ی زیبای دخترک ۵ ساله ..</p><p>چشمانش را میبندد ؛قطره ی اشکی میروید کنار پلکش و قصد جاری شدن دارد که با آستینِ بارانی مشکی اش مانع میشود!</p><p></p><p>چند قدم به جلو میرود ،تا برسد گرگ زخمی کار خود را کرده بودو خواهر کوچک و زیبایش را غرقِ خون کرده بود ؛باران میباریدو زخمهای دخترک را با شدت شست و شو میداد ..</p><p>بغلش میکندو هراسان میدود ؛تمرکزش را به کل از دست داده و ناچار به طرف کلبه چوبی که جلوی رویش میبیند میدود ؛ناله های دخترک همه جای کلبه را پر کرده ..</p><p>صورتش را جلو میبرد و غرق چشمان آبی خواهرش میشود!</p><p>و ان لحظه هزاران بار به خود لعنت میفرستد که چرا او را با خودش اوردو چرا تنهایش گذاشت که چنین اتفاقی بیفتد؟!</p><p></p><p>کمی بعد تن مُرده و بی روح دخترک بود که در دستهای برادر ۱۶ ساله اش جان داده بود؛سراسیمه از کلبه بیرون شتافت و به طرف جنگل دوید دوباره پیمان و حامد را صدا زد بلند و بلندتر مثل چند ساعت قبل اما هیچ اثری از ان دو نفر که به نظرش ترسو بودند و رفیق نیمه راه شدند؛نیافت!</p><p>...</p><p>دستانش را مشت میکندو چند لحظه بعد کلاه بارانی را روی سرش میکشد ؛دیگر طاقت ندارد پس میگذارد که اشکها قدم بزنند روی گونه های سردش تا شاید تسکینی باشد بر این درد اما نه ..</p><p>روبه روی اینه ی خاکی که بر دیوار چوبی کلبه نصب شده ؛می ایستد چشمان خود را میبیند !</p><p>یکی ابی و یکی مشکی ..</p><p>چشم راستش دریای خون است و چشم چپ دریای اشک!</p><p> بغضش میشکند ولی هق نمیزند و به جایش میخندد ..</p><p></p><p>دوست دارد دوباره چشمان خواهرش را ببیند اما افسوس که سرنوشت جانِ خواهرش (تیلی)را گرفت..</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="دختر شعر, post: 114993, member: 5342"] به نام معبود جهان♡ ..شروع کنیم؟ رخصت یا الله.. بزن بریم 🤍 (تنها خیال من) به قلم : شیرموز(asma) #ar #p1 درِ کلبه ی چوبی قدیمی را باز میکند و دوباره مرور میکند .. مرور میکند جان دادن خواهرکوچک ۵ ساله اش را ؛همینجا !وسط همین کلبه ی کوچک قدیمی.. آن روز فقط قرار بود یک گردش ساده باشد! حس میکرد به این گردش به ظاهر ساده نیاز دارند تا حال و هوایی عوض کنند ..اما دوباره تصور میکند جای چنگال های گرگی زخمی و وحشی را ،روی بازو و چهره ی زیبای دخترک ۵ ساله .. چشمانش را میبندد ؛قطره ی اشکی میروید کنار پلکش و قصد جاری شدن دارد که با آستینِ بارانی مشکی اش مانع میشود! چند قدم به جلو میرود ،تا برسد گرگ زخمی کار خود را کرده بودو خواهر کوچک و زیبایش را غرقِ خون کرده بود ؛باران میباریدو زخمهای دخترک را با شدت شست و شو میداد .. بغلش میکندو هراسان میدود ؛تمرکزش را به کل از دست داده و ناچار به طرف کلبه چوبی که جلوی رویش میبیند میدود ؛ناله های دخترک همه جای کلبه را پر کرده .. صورتش را جلو میبرد و غرق چشمان آبی خواهرش میشود! و ان لحظه هزاران بار به خود لعنت میفرستد که چرا او را با خودش اوردو چرا تنهایش گذاشت که چنین اتفاقی بیفتد؟! کمی بعد تن مُرده و بی روح دخترک بود که در دستهای برادر ۱۶ ساله اش جان داده بود؛سراسیمه از کلبه بیرون شتافت و به طرف جنگل دوید دوباره پیمان و حامد را صدا زد بلند و بلندتر مثل چند ساعت قبل اما هیچ اثری از ان دو نفر که به نظرش ترسو بودند و رفیق نیمه راه شدند؛نیافت! ... دستانش را مشت میکندو چند لحظه بعد کلاه بارانی را روی سرش میکشد ؛دیگر طاقت ندارد پس میگذارد که اشکها قدم بزنند روی گونه های سردش تا شاید تسکینی باشد بر این درد اما نه .. روبه روی اینه ی خاکی که بر دیوار چوبی کلبه نصب شده ؛می ایستد چشمان خود را میبیند ! یکی ابی و یکی مشکی .. چشم راستش دریای خون است و چشم چپ دریای اشک! بغضش میشکند ولی هق نمیزند و به جایش میخندد .. دوست دارد دوباره چشمان خواهرش را ببیند اما افسوس که سرنوشت جانِ خواهرش (تیلی)را گرفت.. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان تنها خیال من | اسما
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین