انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان به شیطونی من به لجبازیه تو عسل خان بابایی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="asal__147" data-source="post: 107777" data-attributes="member: 2624"><p>صبح بی حال از خواب بیدار شدم . ای خدا ، من بدبخت فلک زده چه کاری در حقت کردم که، سزاوار همچین بلاهایه خانمان سوزم ! </p><p>بلند شدم رفتم دستشویی اومدم دیدم نمی تونم اصلا راه برم حوله وسایلمو برداشتم رفتم حموم بعد حموم حال نداشتم موهامو خشک کنم همون جوری بافتم انداختم پشتم رفتم پایین بچه ها رفته بودن حیاط داشتن بساط جوجه راه مینداختن نامردا بعد ما رو بیدار نکردن کثافتا .</p><p>هوی ملعونا دارید چه غلطی می کنید ؟ به بلاخره اومدی آرزو گفت خواب بودین دیگه ما هم نیومدیم گفتیم راحت بخوابین یه کاهو از ظرف سالادی که عسل آرسام داشتن درست می کردن برداشتم پرت کردم سمتش که جاخالی داد ع×و×ض×ی. </p><p>ولش باو رفتم رو صندلی پهن شدم که یهو آرمان گفت راستی خواب بودی یه نامه برات اومد . یهو جفت ابرو هام پرید بالا نامه واسه من بنداز بینم اونم نامه رو پرت کرد که افتاد اون ور با دستم یه خاک تو سرت بهش گفتم نامه رو برداشتم که دیدم سفیده وا هی این ور اون ورش کردم نه بابا سفیده کدوم الاغی منو سر کار گذاشته داخل پاکتش رو نگاه کردم که نوشته بود اگه میخواستم چیزی بگم تو همون نامه می گفتم دختره خل . عصبانی شدم فکر کنم از طرف همون مزاحمه هست هر کی که هست دیگه داره زیاد روی می کنه عصبانی برگه رو انداختم تو سطل عصبانی بودم که دیدم یکی از پشت بقلم کرد برگشتم دیدم آدرین یدونه زدم تو سرش که گفت چته ؟ هی آقا بهت یاد ندادن انقدر به دختر مردم نچسبی خوبیت نداره هوم !خندیدم وای دختر تو چقدر باحالی نمیدونست واسه بقل کردن زنم باید ازش اجازه بگیرم . اولا هنوز که صنمی با هم ندارین دوما فعلا که میبینی باید اجازه بگیری بعدش هم یکی دیگه زدم تو سرش . این دیگه واسه چی بود ؟ هیچی فقط دلم خواست بزنمت بعد نیشمو کم کم باز کردم با صدایه بچه ها که تشویق می کردن براشون تعظیم کردم که آرزو نسناس گفت بسه دیگه گمشو بیا میز تو حیاط رو بچین غذا بخوریم بجنب بعد سفر رو میزی هم شوت کرد طرفم که منم اونو پرت کردم به آدرین دست تو رو میبوسه عشقم .</p><p>و بعد هم د برو که رفتیم والا از این به بد زن سالاریه خخخ رفتم اتاق که دیدم گوشیم داره خود کشی می کنه سریع نجاتش دادم .</p><p>الو سلام بابایی خوشگلم حال احوال چطوری ؟</p><p>صدایه خنده بابا اومد سلام جونور کوچولو خوبی ! خندیدم اره بابا خوبم مامان عمو سیاوش خاله همه خوبن. بابا یهو ترکید وای دیانا دختر فکر کردم الان می گی مادر شوهر پدرشوهرم خوبن دیدم نه هنوز یه جو شرم داری خندیدم اه بابا انقدر اذیت نکن گوشیو بنداز به مامان تا باهاش صحبت کنم اوکی از من خدافظ راستی دختر هواس نمیزاری که امشب داریم میایم شمال تا قضیه شما ها رو مشخص کنیم اوکی حالا بیا با مادرت صحبت کن خندیدم عجب سلام دختر خوبی به سلام مامی خوشگلم تو خبی چه خبرا شیطون که نرفت تو جلدت که هوم از همون پشت تلفن فهمیدم چقدر عصبانی حتا مطمئنم دمپایش دم دستشه</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="asal__147, post: 107777, member: 2624"] صبح بی حال از خواب بیدار شدم . ای خدا ، من بدبخت فلک زده چه کاری در حقت کردم که، سزاوار همچین بلاهایه خانمان سوزم ! بلند شدم رفتم دستشویی اومدم دیدم نمی تونم اصلا راه برم حوله وسایلمو برداشتم رفتم حموم بعد حموم حال نداشتم موهامو خشک کنم همون جوری بافتم انداختم پشتم رفتم پایین بچه ها رفته بودن حیاط داشتن بساط جوجه راه مینداختن نامردا بعد ما رو بیدار نکردن کثافتا . هوی ملعونا دارید چه غلطی می کنید ؟ به بلاخره اومدی آرزو گفت خواب بودین دیگه ما هم نیومدیم گفتیم راحت بخوابین یه کاهو از ظرف سالادی که عسل آرسام داشتن درست می کردن برداشتم پرت کردم سمتش که جاخالی داد ع×و×ض×ی. ولش باو رفتم رو صندلی پهن شدم که یهو آرمان گفت راستی خواب بودی یه نامه برات اومد . یهو جفت ابرو هام پرید بالا نامه واسه من بنداز بینم اونم نامه رو پرت کرد که افتاد اون ور با دستم یه خاک تو سرت بهش گفتم نامه رو برداشتم که دیدم سفیده وا هی این ور اون ورش کردم نه بابا سفیده کدوم الاغی منو سر کار گذاشته داخل پاکتش رو نگاه کردم که نوشته بود اگه میخواستم چیزی بگم تو همون نامه می گفتم دختره خل . عصبانی شدم فکر کنم از طرف همون مزاحمه هست هر کی که هست دیگه داره زیاد روی می کنه عصبانی برگه رو انداختم تو سطل عصبانی بودم که دیدم یکی از پشت بقلم کرد برگشتم دیدم آدرین یدونه زدم تو سرش که گفت چته ؟ هی آقا بهت یاد ندادن انقدر به دختر مردم نچسبی خوبیت نداره هوم !خندیدم وای دختر تو چقدر باحالی نمیدونست واسه بقل کردن زنم باید ازش اجازه بگیرم . اولا هنوز که صنمی با هم ندارین دوما فعلا که میبینی باید اجازه بگیری بعدش هم یکی دیگه زدم تو سرش . این دیگه واسه چی بود ؟ هیچی فقط دلم خواست بزنمت بعد نیشمو کم کم باز کردم با صدایه بچه ها که تشویق می کردن براشون تعظیم کردم که آرزو نسناس گفت بسه دیگه گمشو بیا میز تو حیاط رو بچین غذا بخوریم بجنب بعد سفر رو میزی هم شوت کرد طرفم که منم اونو پرت کردم به آدرین دست تو رو میبوسه عشقم . و بعد هم د برو که رفتیم والا از این به بد زن سالاریه خخخ رفتم اتاق که دیدم گوشیم داره خود کشی می کنه سریع نجاتش دادم . الو سلام بابایی خوشگلم حال احوال چطوری ؟ صدایه خنده بابا اومد سلام جونور کوچولو خوبی ! خندیدم اره بابا خوبم مامان عمو سیاوش خاله همه خوبن. بابا یهو ترکید وای دیانا دختر فکر کردم الان می گی مادر شوهر پدرشوهرم خوبن دیدم نه هنوز یه جو شرم داری خندیدم اه بابا انقدر اذیت نکن گوشیو بنداز به مامان تا باهاش صحبت کنم اوکی از من خدافظ راستی دختر هواس نمیزاری که امشب داریم میایم شمال تا قضیه شما ها رو مشخص کنیم اوکی حالا بیا با مادرت صحبت کن خندیدم عجب سلام دختر خوبی به سلام مامی خوشگلم تو خبی چه خبرا شیطون که نرفت تو جلدت که هوم از همون پشت تلفن فهمیدم چقدر عصبانی حتا مطمئنم دمپایش دم دستشه [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان به شیطونی من به لجبازیه تو عسل خان بابایی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین