انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان اشتباه جبران ناپذیر|معصومه خواجه
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="M.kh" data-source="post: 110863" data-attributes="member: 4815"><p>پارت۳۶</p><p>همه ی بدنم کبود بود و درد میکرد.به قول خودش انگار فقط میخواست ازارم بده وگرنه کاری که دیشب کرد رابطه</p><p>نکرد،اون رسما به من و بدنم حمله کرد،طوری که حس میکنم پامو از این در بیرون بزارم همه میفهمن چمه</p><p>هرچند جیغام دست خودم نبود و شایدم الان میدونستن...</p><p>دلم میخواست برم پیش زن عمو و بگم دستت دردنکنه با این بچه تربیت کردنت...ببین منو به چه روزی انداخته...</p><p>از حموم بیرون اومدم و رفتم اشپزخونه....</p><p>دیگه داشتم ضعف میکردم</p><p>اکرم سلام کرد که جوابشو دادم،زن عموهم نمیتونست حرفی بزنه،به ارادم اصلا نگاه نکردم...کاش بابا بود که بخوابونه زیر</p><p>گوشش</p><p>ی صدایی بهم گفت:دیوونه ای نازگل،زیر گوش پسر برادرش بزنه؟واسه چی واسه اینکه با زنش رابطه داشته؟</p><p>اخه اون خودش تو رو مجبور کرد زنش بشی بعد الان توقع داری زنده بود و ازت دفاع میکرد!!</p><p>نشستم رو صندلی:اکرم جان میشه برام چایی بریزی</p><p>چشم خانم الان میارم</p><p>3لقمه نون و پنیر خوردم و دیگه چیزی از گلوم پایین نرفت،از اکرم تشکر کردم و بلند شدم که برم اما سرم گیج رفت و</p><p>نزدیک بود بیفتم که اکرم خودشو رسوند،اراد هم انگار ن انگار</p><p>چیشدین نازگل خانوم</p><p>چیزی نیست خوبم</p><p>رنگ به رو ندارین،میخواین بریم دکترِ روستا</p><p>نه اکرم</p><p>اراد کارش شده بود تحقیر و ازار دادن من...با پوزخندش،مسخره کردنش</p><p>هر حرفی که میزد پر از نفرت بود</p><p>هر شب ام میومد تو اتاق من تا به قول خودش به وظیفه ام برسم</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="M.kh, post: 110863, member: 4815"] پارت۳۶ همه ی بدنم کبود بود و درد میکرد.به قول خودش انگار فقط میخواست ازارم بده وگرنه کاری که دیشب کرد رابطه نکرد،اون رسما به من و بدنم حمله کرد،طوری که حس میکنم پامو از این در بیرون بزارم همه میفهمن چمه هرچند جیغام دست خودم نبود و شایدم الان میدونستن... دلم میخواست برم پیش زن عمو و بگم دستت دردنکنه با این بچه تربیت کردنت...ببین منو به چه روزی انداخته... از حموم بیرون اومدم و رفتم اشپزخونه.... دیگه داشتم ضعف میکردم اکرم سلام کرد که جوابشو دادم،زن عموهم نمیتونست حرفی بزنه،به ارادم اصلا نگاه نکردم...کاش بابا بود که بخوابونه زیر گوشش ی صدایی بهم گفت:دیوونه ای نازگل،زیر گوش پسر برادرش بزنه؟واسه چی واسه اینکه با زنش رابطه داشته؟ اخه اون خودش تو رو مجبور کرد زنش بشی بعد الان توقع داری زنده بود و ازت دفاع میکرد!! نشستم رو صندلی:اکرم جان میشه برام چایی بریزی چشم خانم الان میارم 3لقمه نون و پنیر خوردم و دیگه چیزی از گلوم پایین نرفت،از اکرم تشکر کردم و بلند شدم که برم اما سرم گیج رفت و نزدیک بود بیفتم که اکرم خودشو رسوند،اراد هم انگار ن انگار چیشدین نازگل خانوم چیزی نیست خوبم رنگ به رو ندارین،میخواین بریم دکترِ روستا نه اکرم اراد کارش شده بود تحقیر و ازار دادن من...با پوزخندش،مسخره کردنش هر حرفی که میزد پر از نفرت بود هر شب ام میومد تو اتاق من تا به قول خودش به وظیفه ام برسم [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان اشتباه جبران ناپذیر|معصومه خواجه
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین