انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان اشتباه جبران ناپذیر|معصومه خواجه
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="M.kh" data-source="post: 109914" data-attributes="member: 4815"><p>پارت۱۴</p><p>سه روزی بود روستا مونده بودیم.</p><p>به لطف جوشونده های اکرم خانم بهتر بودم و قرار بود بعد نهار حرکت کنیم</p><p>رادان دیروز از مسافرت با دوستاش برگشت و باز میخواست با ما بیاد شهر</p><p>اراد داشت کیف و صندوق عقب میزاشت.</p><p>رو به رادان گفتم:میشه جلو بشینی؟</p><p>چرا؟</p><p>سوال نپرس دیگه،برو</p><p>درحالی که قیافشو کج و کوله میکرد که دارم بخاطر اراد میگم،گفت باشه</p><p>منم نشستم صندلی عقب</p><p>با بقیه خداحافظی کردیم و راه افتاد.</p><p>همینکه داشتیم از روستا دور میشدیم حالم خوب بود.</p><p>اراد و رادان در حال حرف زدن بودن،سر در نمیاوردم،نمیخواستم سر در بیارم</p><p>ظرف میوه ای که مامان برا تو راهی داده بود و باز کردم.</p><p>سیب و کیوی پوست کردم</p><p>داشتم میخوردم و ظرف و گرفتم جلو</p><p>دلیلی نمیدیدم با اراد حرف بزنم،ما قهر نبودیم اما زندگیمون همین بود،مثل موقعی که ازدواج نکرده بودیم رفتار میکردیم.</p><p>رادان گفت:ای قربون دستت زن داداش</p><p>از پشت زدم به بازوش و گفتم:نازگل!</p><p>باشه باشه،دستتم سنگینه ها بیچاره آراد</p><p>کمتر شر بگو خب</p><p>اعصاب نداریا،نکنه...</p><p>هووووی</p><p>خداروشکر قبل اینکه حرفشو بزنه فهمیدم چی میخواد بگه و جلوشو گرفتم،من و رادان از این حرفا نداشتیم،خیلی رک</p><p>بودیم ولی الان آراد اینجا بود.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="M.kh, post: 109914, member: 4815"] پارت۱۴ سه روزی بود روستا مونده بودیم. به لطف جوشونده های اکرم خانم بهتر بودم و قرار بود بعد نهار حرکت کنیم رادان دیروز از مسافرت با دوستاش برگشت و باز میخواست با ما بیاد شهر اراد داشت کیف و صندوق عقب میزاشت. رو به رادان گفتم:میشه جلو بشینی؟ چرا؟ سوال نپرس دیگه،برو درحالی که قیافشو کج و کوله میکرد که دارم بخاطر اراد میگم،گفت باشه منم نشستم صندلی عقب با بقیه خداحافظی کردیم و راه افتاد. همینکه داشتیم از روستا دور میشدیم حالم خوب بود. اراد و رادان در حال حرف زدن بودن،سر در نمیاوردم،نمیخواستم سر در بیارم ظرف میوه ای که مامان برا تو راهی داده بود و باز کردم. سیب و کیوی پوست کردم داشتم میخوردم و ظرف و گرفتم جلو دلیلی نمیدیدم با اراد حرف بزنم،ما قهر نبودیم اما زندگیمون همین بود،مثل موقعی که ازدواج نکرده بودیم رفتار میکردیم. رادان گفت:ای قربون دستت زن داداش از پشت زدم به بازوش و گفتم:نازگل! باشه باشه،دستتم سنگینه ها بیچاره آراد کمتر شر بگو خب اعصاب نداریا،نکنه... هووووی خداروشکر قبل اینکه حرفشو بزنه فهمیدم چی میخواد بگه و جلوشو گرفتم،من و رادان از این حرفا نداشتیم،خیلی رک بودیم ولی الان آراد اینجا بود. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان اشتباه جبران ناپذیر|معصومه خواجه
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین