انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان آترابان | آرژین
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="enzo" data-source="post: 112608" data-attributes="member: 2156"><p>اتاق رو نگاه کردم، ترکیبی از رنگهای شیری و نخودی رنگ بود، تخت دو نفره وسط اتاق و رو به روی پنجره بود، کنار پنجره یک میز چوبی و دوتا صندلی قرار داشت، کتم رو روی یکی از صندلیها گذاشتم و روی تخت دراز کشیدم، ساعدم رو روی چشمهام گذاشتم و نفهمیدم کی خوابم برد.</p><p>با صدای آوا که اسمم رو تکرار میکرد چشم باز کردم، آوا لبخند ریزی زد و گفت: بیدار شدی؟</p><p>سری تکون دادم که آوا ادامه داد: گفتن باید بریم سالن غذاخوری.</p><p>باشهای گفتم و بلند شدم، متعجب گفتم: این چیه؟!</p><p>آوا خندهی ریزی کرد و گفت: اینهارو آوردم که بپوشیم.</p><p>سری تکون دادم و گفتم: پس تا آماده بشی من دوش کوتاه میگیرم، کمی خستم.</p><p>آوا سری تکون داد.</p><p>وارد حموم شدم ترکیب سفید و یاسی، زیاد جالب به نظر نمیاومد، دوش تقریباً سریعی گرفتم و از آوا خواستم لباسهام رو بیاره، حولهی مهمون داخل حموم رو دور کمرم پیچیدم، لباسها رو از آوا گرفتم، کت اسپرت خاکستری و پیراهن و شلوار اسپرت مشکی، لباسهام رو پوشیدم، به خاطر عجلهای که داشتم بیخیال خشک کردن با سشوار شدم، از حموم بیرون اومدم به آوا نگاه کردم کفش پلتفرم مشکی رنگی پوشیده بود و کت و شلوار زنونهی خاکستری رنگ، موهاش رو بالا بسته بود و سایه چشم خاکستری رنگی زده بود آرایش ساده و زیبایی داشت. در حالی که کرواتم رو میبستم رو به آوا گفتم: بریم؟</p><p>آوا با تعجب پرسید: موهات رو خشک نمیکنی؟!</p><p>با بیحوصلگی جواب دادم: وقتش رو نداریم.</p><p>قبل از رفتنم، آوا گوشهی آستین کتم رو گرفت و گفت: بذار مرتبت کنم.</p><p>شاید من چند ثانیه تسخیر شدم، شاید هم کلمات آوا زیادی جذاب بودن، هرچیزی که بود باعت شد بدون هیچ حرفی سری تکون بدم و دنبالش برم، هنوز درک نمیکردم چرا من به حرفش گوش میکنم؟</p><p>رو به روی آینه روی صندلی کوچیکی داخل سرویس اتاق نشستم، از داخل آینه به حرکات آوا خیره شدم، با حوصله سشوار رو روشن کرد و یواش شونه رو داخل موهام به حرکت در آورد شونه رو لابه لای موهای سفیدم میکشید، روی موهام زوم کرده بود.</p><p>با تردید پرسیدم: زشت هستن درسته؟</p><p>بهت زده از داخل آینه نگاهم کرد و گفت: چی زشته؟</p><p>به نقطهی نامعلومی نگاه کردم و گفتم: موهام رو میگم، رنگشون... .</p><p>کمی مکث کرد و بعد آروم گفت: موهات زشت نیستن، نه زشتن، نه بد رنگ، باعث شدن یک جذابیت خاص تو رو از بقیه آدمها سوا کنه.</p><p>از داخل آینه به چشمهای آوا نگاه کردم، خواستم حرفی بزنم</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="enzo, post: 112608, member: 2156"] اتاق رو نگاه کردم، ترکیبی از رنگهای شیری و نخودی رنگ بود، تخت دو نفره وسط اتاق و رو به روی پنجره بود، کنار پنجره یک میز چوبی و دوتا صندلی قرار داشت، کتم رو روی یکی از صندلیها گذاشتم و روی تخت دراز کشیدم، ساعدم رو روی چشمهام گذاشتم و نفهمیدم کی خوابم برد. با صدای آوا که اسمم رو تکرار میکرد چشم باز کردم، آوا لبخند ریزی زد و گفت: بیدار شدی؟ سری تکون دادم که آوا ادامه داد: گفتن باید بریم سالن غذاخوری. باشهای گفتم و بلند شدم، متعجب گفتم: این چیه؟! آوا خندهی ریزی کرد و گفت: اینهارو آوردم که بپوشیم. سری تکون دادم و گفتم: پس تا آماده بشی من دوش کوتاه میگیرم، کمی خستم. آوا سری تکون داد. وارد حموم شدم ترکیب سفید و یاسی، زیاد جالب به نظر نمیاومد، دوش تقریباً سریعی گرفتم و از آوا خواستم لباسهام رو بیاره، حولهی مهمون داخل حموم رو دور کمرم پیچیدم، لباسها رو از آوا گرفتم، کت اسپرت خاکستری و پیراهن و شلوار اسپرت مشکی، لباسهام رو پوشیدم، به خاطر عجلهای که داشتم بیخیال خشک کردن با سشوار شدم، از حموم بیرون اومدم به آوا نگاه کردم کفش پلتفرم مشکی رنگی پوشیده بود و کت و شلوار زنونهی خاکستری رنگ، موهاش رو بالا بسته بود و سایه چشم خاکستری رنگی زده بود آرایش ساده و زیبایی داشت. در حالی که کرواتم رو میبستم رو به آوا گفتم: بریم؟ آوا با تعجب پرسید: موهات رو خشک نمیکنی؟! با بیحوصلگی جواب دادم: وقتش رو نداریم. قبل از رفتنم، آوا گوشهی آستین کتم رو گرفت و گفت: بذار مرتبت کنم. شاید من چند ثانیه تسخیر شدم، شاید هم کلمات آوا زیادی جذاب بودن، هرچیزی که بود باعت شد بدون هیچ حرفی سری تکون بدم و دنبالش برم، هنوز درک نمیکردم چرا من به حرفش گوش میکنم؟ رو به روی آینه روی صندلی کوچیکی داخل سرویس اتاق نشستم، از داخل آینه به حرکات آوا خیره شدم، با حوصله سشوار رو روشن کرد و یواش شونه رو داخل موهام به حرکت در آورد شونه رو لابه لای موهای سفیدم میکشید، روی موهام زوم کرده بود. با تردید پرسیدم: زشت هستن درسته؟ بهت زده از داخل آینه نگاهم کرد و گفت: چی زشته؟ به نقطهی نامعلومی نگاه کردم و گفتم: موهام رو میگم، رنگشون... . کمی مکث کرد و بعد آروم گفت: موهات زشت نیستن، نه زشتن، نه بد رنگ، باعث شدن یک جذابیت خاص تو رو از بقیه آدمها سوا کنه. از داخل آینه به چشمهای آوا نگاه کردم، خواستم حرفی بزنم [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان آترابان | آرژین
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین