انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
دین و مذهب
زندگی نامه امامان و پیامبران
ذوالقرنین . اوچه کسی بود
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="شاهزاده آبی مرداد" data-source="post: 96829" data-attributes="member: 1221"><p><strong>همنشینی ذوالقرنین با صالحین</strong></p><p></p><p></p><p></p><p>در کتاب علل الشرایع و امالی به طور مسند از وهب نقل شده است که در یکی از کتب آسمانی نوشته است : هنگامی که ذوالقرنین از کار ساخت سد معروف خویش فراغت یافت، به مسیری که آن را آغاز کرده بود ادامه داد. او و لشگریانش در راه به پیرمردی برخوردند که به نماز ایستاده بود. ذوالقرنین از بی تفاوتی او نسبت به خود ناراحت شد و از او پرسید: چگونه است که عظمت و شوکت سپاهیانم، تو را به وحشت نینداخت.</p><p></p><p></p><p></p><p>مرد عابد پاسخ داد: من با کسی در حال مناجات بودم که لشگریانی به مراتب بیشتر از تو و قدرتی بس شگرفت تر از قدرت تو دارد و چنانچه روی خود را به سوی تو متمایل کنم به مطلوبم نخواهم رسید.</p><p></p><p>ذوالقرنین از آن مرد خواست تا او را در پاره ای از امور به عنوان مشاور و یاور همراهی کند. مرد عابد نیز به چهار شرط خواسته ذوالقرنین را پذیرفت.</p><p></p><p></p><p></p><p>اول آن که به او نعمتی بخشد که در آن فنایی نباشد. دوم، سلامتی و صحتی که در آن هیچ گاه رنجوری و ضعف نباشد. سوم، اکسیری از جوانی و نشاط که هرگز پیری و ضعف در آن راه پیدا نکند. سرانجام حیاتی ابدی که مرگی در آن نباشد.</p><p></p><p></p><p></p><p>ذوالقرنین که از برآوردن حاجات او درمانده گشته بود، گفت: کدامین بنده ای خواهد توانست این گونه باشد. مرد عابد گفت: من نیز در کنار کسی خواهم بود که این خصلت ها برازنده اوست.</p><p></p><p></p><p></p><p>ذوالقرنین از او جدا شد و در مسیرش با مردی دانشمند مواجه شد و از او پرسید: آیا می توانی بگویی آن دو چیز که از ابتدای خلقت همواره پا برجا مانده اند کدامند و نیز مرا از دو چیزی که با یکدیگر متناقض هستند و آن دو چیزی که با یکدیگر حرکت می کنند و نیز دو چیزی که دشمن یکدیگرند با خبر سازی؟ مرد داشنمند در پاسخ گفت : آن دو چیزی که با یکدیگر حرکت می کنند، ماه و خورشیدند و آن دو چیز که متناقض می باشند همان شب و روز است و منظور از دو دشمن همان زندگی و مرگ است.</p><p></p><p></p><p></p><p>ذوالقرنین به مسیرش ادامه داد تا به پیرمردی رسید که جمجمه مردگان را زیر و رو می کرد. ذوالقرنین علت را جویا شد. او در جواب گفت : می خواهم انسان های شریف و با اصل و نسب را از اشخاص پست و فرومایه بازشناسم و فقیر را از بی نیاز و غنی جدا سازم، اما در این مدت بیست سال نتیجه ای عایدم نگشته است. ذوالقرنین که گفته آن شخص را تلویحا در مورد خویش فرض نموده بود از او جدا شد و به قومی رسید که از بازماندگان و هدایت یافتگان امت موسی (علیه السلام) بودند. از آنان خواست تا برایش توضیح دهند که چرا آرامگاه مردگان را در آستانه منزل خویش می ساختند. آنان پاسخ دادند: تا همیشه مرگ در برابر چشمان ما مجسم باشد و آن را به فراموشی نسپاریم. ذوالقرنین در ادامه پرسید: چگونه است که خانه های شما درب ندارد؟ آنان گفتند: زیرا در میان ما هیچ انسان مظنونی و سارقی وجود ندارد و ما یکدیگر را امین خویش می دانیم. ذوالقرنین پرسید: چرا بر شما پادشاه و قاضی و امیری حاکم نیست؟ آنان گفتند: به این دلیل که هرگز رعیت بر یکدیگر ستم نمی ورزند تا احتیاج به حاکمی باشد و هیچگاه کارشان به دشمنی و جدال نمی انجامد تا به قاضی شکایت برند و هرگز اتفاق نیفتاده است که کسی فزون طلبی کند و به ذخیره ثروت و احتکار بپردازد تا نیاز به امیر و حکمران احساس شود.</p><p></p><p>ذوالقرنین پرسید: چگونه است که هیچ یک از شما بر دیگری برتری نداشته و تفاوتی آشکار میان شما وجود ندارد؟ گفتند: چون ما نسبت به یکدیگر ترحم می ورزیم و در مشکلات غمخوار و پشتیبان هم هستیم.</p><p></p><p></p><p></p><p>ذوالقرنین پرسید: چرا هرگز میان شما نزاع و جنگی در نگرفت و به دشنام یکدیگر نپرداختند؟ گفتند: ریشه این مسأله در الفت و محبت میان ما نهفته است. افزون بر این ما بر غرایز نفسانی خویش تسلط داریم و تدبیر و دوراندیشی، بر زندگانی روزمره ما حاکم است.</p><p></p><p></p><p></p><p>ذوالقرنین در ادامه پرسید: چگونه است که شما تا بدین حد متحد هستید و راه شما مستقیم و یکسان است؟ گفتند: علت آن پرهیز از دروغگویی و خدعه و نیرنگ به یکدیگر و پرهیز از غیبت و تهمت می باشد.</p><p></p><p></p><p></p><p>ذوالقرنین پرسید: چرا در بین شما نیازمندی وجود ندارد؟ گفتند: چون دارایی و اموال خویش را به طور مساوی میان خود تقسیم می کنیم.</p><p></p><p></p><p></p><p>ذوالقرنین پرسید: چگونه است که در میان شما فرد بد اخلاق و عصبانی مزاج وجود ندارد؟ پاسخ دادند: حکمت آن را باید در تواضع و فروتنی ما جستجو کرد.</p><p></p><p></p><p></p><p>ذوالقرنین بار دیگر پرسید: چرا شما عمرهای طولانی دارید؟ گفتند: چون حق و عدالت در میان ما حکمفرماست.</p><p></p><p></p><p></p><p>ذوالقرنین پرسید: چگونه است که شما هرگز دچار قحطی نشده اید؟ گفتند: بدان سبب که هرگز استغفار و توبه از درگاه خداوند را فراموش نکردیم. ذوالقرنین پرسید: چرا هرگز بر شما آفت و بلایا نازل نشد؟ گفتند: چون توکل و امید ما فقط بر خداوند تعالی بود هرگز همانند عرب ها نزول رحمت الهی را بر اثر فعل و انفعالات جوی و نوعی حرکات ستارگان نمی پنداریم و بر این خرافه ها وقعی نمی نهیم.</p><p></p><p></p><p></p><p>در پایان، ذوالقرنین از نحوه رفتار پدرانشان سؤ ال نمود. پاسخ دادند: پدران ما بر مساکین و نیازمندان ترحم می آوردند، از خطاهای آنان چشم می پوشیدند و بر ایشان احسان می نمودند برای گناهکاران طلب استغفار می کردند و صله رحم به جا می آوردند، امانات را به صاحبانشان باز می گرداندند و هرگز لب به دروغ نمی گشادند. خداوند نیز به جبران احسان آنان، امورشان را به صلاح و سداد بیمه می نمود. ذوالقرنین که سعادت آن مردم را مشاهده کرد، تصمیم گرفت تا با آنان به زندگی ادامه دهد. او تا پانصد سالگی که زندگی را وداع گفت، در کنار آنان زیست.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="شاهزاده آبی مرداد, post: 96829, member: 1221"] [B]همنشینی ذوالقرنین با صالحین[/B] در کتاب علل الشرایع و امالی به طور مسند از وهب نقل شده است که در یکی از کتب آسمانی نوشته است : هنگامی که ذوالقرنین از کار ساخت سد معروف خویش فراغت یافت، به مسیری که آن را آغاز کرده بود ادامه داد. او و لشگریانش در راه به پیرمردی برخوردند که به نماز ایستاده بود. ذوالقرنین از بی تفاوتی او نسبت به خود ناراحت شد و از او پرسید: چگونه است که عظمت و شوکت سپاهیانم، تو را به وحشت نینداخت. مرد عابد پاسخ داد: من با کسی در حال مناجات بودم که لشگریانی به مراتب بیشتر از تو و قدرتی بس شگرفت تر از قدرت تو دارد و چنانچه روی خود را به سوی تو متمایل کنم به مطلوبم نخواهم رسید. ذوالقرنین از آن مرد خواست تا او را در پاره ای از امور به عنوان مشاور و یاور همراهی کند. مرد عابد نیز به چهار شرط خواسته ذوالقرنین را پذیرفت. اول آن که به او نعمتی بخشد که در آن فنایی نباشد. دوم، سلامتی و صحتی که در آن هیچ گاه رنجوری و ضعف نباشد. سوم، اکسیری از جوانی و نشاط که هرگز پیری و ضعف در آن راه پیدا نکند. سرانجام حیاتی ابدی که مرگی در آن نباشد. ذوالقرنین که از برآوردن حاجات او درمانده گشته بود، گفت: کدامین بنده ای خواهد توانست این گونه باشد. مرد عابد گفت: من نیز در کنار کسی خواهم بود که این خصلت ها برازنده اوست. ذوالقرنین از او جدا شد و در مسیرش با مردی دانشمند مواجه شد و از او پرسید: آیا می توانی بگویی آن دو چیز که از ابتدای خلقت همواره پا برجا مانده اند کدامند و نیز مرا از دو چیزی که با یکدیگر متناقض هستند و آن دو چیزی که با یکدیگر حرکت می کنند و نیز دو چیزی که دشمن یکدیگرند با خبر سازی؟ مرد داشنمند در پاسخ گفت : آن دو چیزی که با یکدیگر حرکت می کنند، ماه و خورشیدند و آن دو چیز که متناقض می باشند همان شب و روز است و منظور از دو دشمن همان زندگی و مرگ است. ذوالقرنین به مسیرش ادامه داد تا به پیرمردی رسید که جمجمه مردگان را زیر و رو می کرد. ذوالقرنین علت را جویا شد. او در جواب گفت : می خواهم انسان های شریف و با اصل و نسب را از اشخاص پست و فرومایه بازشناسم و فقیر را از بی نیاز و غنی جدا سازم، اما در این مدت بیست سال نتیجه ای عایدم نگشته است. ذوالقرنین که گفته آن شخص را تلویحا در مورد خویش فرض نموده بود از او جدا شد و به قومی رسید که از بازماندگان و هدایت یافتگان امت موسی (علیه السلام) بودند. از آنان خواست تا برایش توضیح دهند که چرا آرامگاه مردگان را در آستانه منزل خویش می ساختند. آنان پاسخ دادند: تا همیشه مرگ در برابر چشمان ما مجسم باشد و آن را به فراموشی نسپاریم. ذوالقرنین در ادامه پرسید: چگونه است که خانه های شما درب ندارد؟ آنان گفتند: زیرا در میان ما هیچ انسان مظنونی و سارقی وجود ندارد و ما یکدیگر را امین خویش می دانیم. ذوالقرنین پرسید: چرا بر شما پادشاه و قاضی و امیری حاکم نیست؟ آنان گفتند: به این دلیل که هرگز رعیت بر یکدیگر ستم نمی ورزند تا احتیاج به حاکمی باشد و هیچگاه کارشان به دشمنی و جدال نمی انجامد تا به قاضی شکایت برند و هرگز اتفاق نیفتاده است که کسی فزون طلبی کند و به ذخیره ثروت و احتکار بپردازد تا نیاز به امیر و حکمران احساس شود. ذوالقرنین پرسید: چگونه است که هیچ یک از شما بر دیگری برتری نداشته و تفاوتی آشکار میان شما وجود ندارد؟ گفتند: چون ما نسبت به یکدیگر ترحم می ورزیم و در مشکلات غمخوار و پشتیبان هم هستیم. ذوالقرنین پرسید: چرا هرگز میان شما نزاع و جنگی در نگرفت و به دشنام یکدیگر نپرداختند؟ گفتند: ریشه این مسأله در الفت و محبت میان ما نهفته است. افزون بر این ما بر غرایز نفسانی خویش تسلط داریم و تدبیر و دوراندیشی، بر زندگانی روزمره ما حاکم است. ذوالقرنین در ادامه پرسید: چگونه است که شما تا بدین حد متحد هستید و راه شما مستقیم و یکسان است؟ گفتند: علت آن پرهیز از دروغگویی و خدعه و نیرنگ به یکدیگر و پرهیز از غیبت و تهمت می باشد. ذوالقرنین پرسید: چرا در بین شما نیازمندی وجود ندارد؟ گفتند: چون دارایی و اموال خویش را به طور مساوی میان خود تقسیم می کنیم. ذوالقرنین پرسید: چگونه است که در میان شما فرد بد اخلاق و عصبانی مزاج وجود ندارد؟ پاسخ دادند: حکمت آن را باید در تواضع و فروتنی ما جستجو کرد. ذوالقرنین بار دیگر پرسید: چرا شما عمرهای طولانی دارید؟ گفتند: چون حق و عدالت در میان ما حکمفرماست. ذوالقرنین پرسید: چگونه است که شما هرگز دچار قحطی نشده اید؟ گفتند: بدان سبب که هرگز استغفار و توبه از درگاه خداوند را فراموش نکردیم. ذوالقرنین پرسید: چرا هرگز بر شما آفت و بلایا نازل نشد؟ گفتند: چون توکل و امید ما فقط بر خداوند تعالی بود هرگز همانند عرب ها نزول رحمت الهی را بر اثر فعل و انفعالات جوی و نوعی حرکات ستارگان نمی پنداریم و بر این خرافه ها وقعی نمی نهیم. در پایان، ذوالقرنین از نحوه رفتار پدرانشان سؤ ال نمود. پاسخ دادند: پدران ما بر مساکین و نیازمندان ترحم می آوردند، از خطاهای آنان چشم می پوشیدند و بر ایشان احسان می نمودند برای گناهکاران طلب استغفار می کردند و صله رحم به جا می آوردند، امانات را به صاحبانشان باز می گرداندند و هرگز لب به دروغ نمی گشادند. خداوند نیز به جبران احسان آنان، امورشان را به صلاح و سداد بیمه می نمود. ذوالقرنین که سعادت آن مردم را مشاهده کرد، تصمیم گرفت تا با آنان به زندگی ادامه دهد. او تا پانصد سالگی که زندگی را وداع گفت، در کنار آنان زیست. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
دین و مذهب
زندگی نامه امامان و پیامبران
ذوالقرنین . اوچه کسی بود
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین