انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
تاریخ
فرهنگ
درددل 1 : ریشهی محکم باورها و فرهنگ غلط
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="tor_anj.kh" data-source="post: 26505" data-attributes="member: 24"><p><strong>قطراتِ خستگیِ پدرم</strong></p><p></p><p></p><p>صداها، تلو تلوخوران، در لالهی گوشم جمع و وارد میشن. تصویره پسره مزاحگوی جمعمون، فول اچدی به شبکههای عصبی چشمم برخورد میکرد و اطلاعات، با سرعت بالایی به سمت مغزم میرفت؛ موی مشکی، بینی متناسب، ابروهای کمونی، مژههای فردار، چشم قهوهای، پیرهن سفیده جذب و در آخر، شلوار کتان تنگ. سیبِ نصفهی روی گوشیِ دستش، با حرکاتِ هیجانیِ دستش تکون میخورد. یه قاب سیلیکونیِ بامجونی داشت که این سیب، روی قابش حک شده بود.</p><p></p><p>دختر و پسرای دور و برش، با هر جوکی که میگفت، قهقه میزدن و باور کرده بودن که داره جوک میگه! یه قطره به زمین سقوط کرد؛ با تعجب هوا رو نگاه کردم. ابری در کار نبود! هوا صافه صاف بود! یعنی توهم زدم؟</p><p></p><p>- آره دیگه! دیدین تابستون که میشه، باباها نمیذارن کولر روشن کنیم؟ بابام دیروز میگفت زندگیتو برات بهشت کردم ازش استفاده کن. گفتم تو کولر رو خاموش نکن، نمیخواد زندگیمو بهشت کنی!</p><p></p><p>صدای قهقهههای مسخرشون بلند شد. </p><p></p><p>- خداکنه شوهر آیندم اینجوری نباشه وگرنه خودکشی میکنم از گرما!</p><p>- هی! آرمان! دیگه چه کارا کردی؟ بگو ببینم بامزه!</p><p></p><p>از اون صحنه دور شدم و به حرفاشون فکر کردم. پدری که صبح تا شب برای یه لقمه نونی که تو بکنی توی اون شکمت، کار میکنه، نباید نگران پول اضافهی کولر باشه؟</p><p></p><p>- خدانکنه برسه خونه؛ کنترلو میگیره دستش و شروع میکنه به کانال عوض کردن. اصلا هم نمیذاره ما ببینیم.</p><p></p><p>حقش بود اینطور درموردش بد میگفتن؟</p><p></p><p>قطرهها با هر جمله، زمین میریختن و پشتِ مردِ خانواده رو میشکستن.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="tor_anj.kh, post: 26505, member: 24"] [B]قطراتِ خستگیِ پدرم[/B] صداها، تلو تلوخوران، در لالهی گوشم جمع و وارد میشن. تصویره پسره مزاحگوی جمعمون، فول اچدی به شبکههای عصبی چشمم برخورد میکرد و اطلاعات، با سرعت بالایی به سمت مغزم میرفت؛ موی مشکی، بینی متناسب، ابروهای کمونی، مژههای فردار، چشم قهوهای، پیرهن سفیده جذب و در آخر، شلوار کتان تنگ. سیبِ نصفهی روی گوشیِ دستش، با حرکاتِ هیجانیِ دستش تکون میخورد. یه قاب سیلیکونیِ بامجونی داشت که این سیب، روی قابش حک شده بود. دختر و پسرای دور و برش، با هر جوکی که میگفت، قهقه میزدن و باور کرده بودن که داره جوک میگه! یه قطره به زمین سقوط کرد؛ با تعجب هوا رو نگاه کردم. ابری در کار نبود! هوا صافه صاف بود! یعنی توهم زدم؟ - آره دیگه! دیدین تابستون که میشه، باباها نمیذارن کولر روشن کنیم؟ بابام دیروز میگفت زندگیتو برات بهشت کردم ازش استفاده کن. گفتم تو کولر رو خاموش نکن، نمیخواد زندگیمو بهشت کنی! صدای قهقهههای مسخرشون بلند شد. - خداکنه شوهر آیندم اینجوری نباشه وگرنه خودکشی میکنم از گرما! - هی! آرمان! دیگه چه کارا کردی؟ بگو ببینم بامزه! از اون صحنه دور شدم و به حرفاشون فکر کردم. پدری که صبح تا شب برای یه لقمه نونی که تو بکنی توی اون شکمت، کار میکنه، نباید نگران پول اضافهی کولر باشه؟ - خدانکنه برسه خونه؛ کنترلو میگیره دستش و شروع میکنه به کانال عوض کردن. اصلا هم نمیذاره ما ببینیم. حقش بود اینطور درموردش بد میگفتن؟ قطرهها با هر جمله، زمین میریختن و پشتِ مردِ خانواده رو میشکستن. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
تاریخ
فرهنگ
درددل 1 : ریشهی محکم باورها و فرهنگ غلط
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین