انتشاریافته درخواست کپیست دلنوشته آماس مغز|آرا (هستی همتی)

[مدیر ویرایش]

سلام

تمام شده - درخواست ویراستاری دلنوشته آماس مغز | آرا (هستی همتی)

https://romanik.ir/forums/threads/8286 دل نویس: @ara.pr.o.o

romanik.ir

ویراستار: هانی‌‌.میم
نویسنده هستی همتی @ara.pr.o.o

 

[مدیر کپیست]

سلام

تمام شده - درخواست ویراستاری دلنوشته آماس مغز | آرا (هستی همتی)

https://romanik.ir/forums/threads/8286 دل نویس: @ara.pr.o.o

romanik.ir

ویراستار: هانی‌‌.میم
نویسنده هستی همتی @ara.pr.o.o

@جانان:)
کپی این اثر با شما
زمانتون یک هفته
آموزش ها رو ببینین و مستقیما روی قالب کپی کنین

 

[مدیر کپیست]

سلام.

@AYSA_H
پنج روز - تا 24/11/1400
البته هرچی زودتر بهتر 😉

موفق باشی🌹

 

[Miss Nili]

@مدیر کپیست

 

[مدیر کپیست]

سلام.

@ظالم زمانه🦕
دو روز.

 

[مدیر کپیست]

سلام.

@سین هشتم سفره
چهار روز - تا 4/1/1401

 

[S O-O M]

سلام وقتتون بخیر *-*

نام اثر: آماس مغز

نویسنده: آرا (هستی همتی)

لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده - دلنوشته آماس مغز | آرا (هستی همتی)

ژانر: اجتماعی، تراژدی

سطح: الماسی

تعداد صفحات: 19

مقدمه:
پیچش لغات می‌‌زنند زنگ
شاید جایی در اعماق روح، خدشه‌‌ها می‌‌زنند سنگ!
آشوب حالی در پس مفاهیم جملات اسیرند؛
جانِ در بندم جز رهایی نمی‌‌طلبد!
ادراک این‌‌جا معنا ندارد
خواستن‌‌ها به نخواستن‌‌ها نزدیک‌اند
این‌‌جا همه به هم می‌‌زنند ضرب!
مغز گویی دگر جایی برای دم ندارد
بازدم‌‌هایم حتی به آه و فغان آلوده‌‌اند
شاید این مغز دگر جایی برای برآمدن نداشته باشد!

برشی از اثر:
برجستگی کوچکی رو پیشانی‌‌ام نمایان شده!
امان از این زخم‌‌های کاری.
به کدام دیوار بکوبم خودم را که بگویم وزن کلمات از آن وزنه‌‌های کذایی آزمایشگاه فیزیک‌‌مان هم گاه بیشتر بود؟!
مشت فشردن‌‌ها امان می‌‌برند و آن‌‌قدر آه کشان هق هقم را در بالش خوابانده‌‌ام که صبر دیوار اتاقم نیز لبریز شده، شانه به شانه‌‌ام ضجه می‌‌زند.
وَرم کرده سرم؛ درد دارد و نمی‌‌دانم زیرش با چه پُر شده که خالی نمی‌‌شود!
شاید آن‌‌قدر حرف در مغزم کوباندند که دیواره‌‌اش متزلزل شده، فرو ریخت!
شاید خرده‌‌های جمجمه‌‌ی خُرد شده‌‌ام باشند.
شاید آن زیر جمع شده و راه گریز ندارند.
بحث از حرف شد؛ عیار سنجش کلمات‌‌تان چه بود؟
نمی‌‌دانم؛ تمام کتاب‌‌ها را گشته‌‌ام!
وزن کلمات را به میزان خمیدگی درخت مجنون رویاها می‌‌شناسند یا لبخندهای ختم شده به زاری؟
نمی‌‌دانم، این را هیچ کجا ننوشته‌‌اند!

جلد:

​

فایل PDF: آماس مغز

@مدیر کپیست
@ara.wr
تاییده؟ *-*

 

[ARA.O.O]

سلام وقتتون بخیر *-*

نام اثر: آماس مغز

نویسنده: آرا (هستی همتی)

لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده - دلنوشته آماس مغز | آرا (هستی همتی)

ژانر: اجتماعی، تراژدی

سطح: الماسی

تعداد صفحات: 19

مقدمه:
پیچش لغات می‌‌زنند زنگ
شاید جایی در اعماق روح، خدشه‌‌ها می‌‌زنند سنگ!
آشوب حالی در پس مفاهیم جملات اسیرند؛
جانِ در بندم جز رهایی نمی‌‌طلبد!
ادراک این‌‌جا معنا ندارد
خواستن‌‌ها به نخواستن‌‌ها نزدیک‌اند
این‌‌جا همه به هم می‌‌زنند ضرب!
مغز گویی دگر جایی برای دم ندارد
بازدم‌‌هایم حتی به آه و فغان آلوده‌‌اند
شاید این مغز دگر جایی برای برآمدن نداشته باشد!

برشی از اثر:
برجستگی کوچکی رو پیشانی‌‌ام نمایان شده!
امان از این زخم‌‌های کاری.
به کدام دیوار بکوبم خودم را که بگویم وزن کلمات از آن وزنه‌‌های کذایی آزمایشگاه فیزیک‌‌مان هم گاه بیشتر بود؟!
مشت فشردن‌‌ها امان می‌‌برند و آن‌‌قدر آه کشان هق هقم را در بالش خوابانده‌‌ام که صبر دیوار اتاقم نیز لبریز شده، شانه به شانه‌‌ام ضجه می‌‌زند.
وَرم کرده سرم؛ درد دارد و نمی‌‌دانم زیرش با چه پُر شده که خالی نمی‌‌شود!
شاید آن‌‌قدر حرف در مغزم کوباندند که دیواره‌‌اش متزلزل شده، فرو ریخت!
شاید خرده‌‌های جمجمه‌‌ی خُرد شده‌‌ام باشند.
شاید آن زیر جمع شده و راه گریز ندارند.
بحث از حرف شد؛ عیار سنجش کلمات‌‌تان چه بود؟
نمی‌‌دانم؛ تمام کتاب‌‌ها را گشته‌‌ام!
وزن کلمات را به میزان خمیدگی درخت مجنون رویاها می‌‌شناسند یا لبخندهای ختم شده به زاری؟
نمی‌‌دانم، این را هیچ کجا ننوشته‌‌اند!

جلد:

​

فایل PDF: آماس مغز

@مدیر کپیست
@ara.wr
تاییده؟ *-*

عالیه نخستههه*-*

 

[مدیر کپیست]

@سین هشتم سفره خسته نباشی

@Nilo.ofar

 

[Miss Nili]

دانلود دلنوشته آماس مغز| هستی همتی - رمانیک | نویسندگی آنلاین و انتشارات مجازی

نام اثر: آماس مغز

romanik.ir

اثر روی سایت ارسال شد
خداقوت