انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
سلام نویسندهی عزیز، یک نکتهی خیلی مهمی رو لازمه بدونی و اون هم اینه که در فرایند
رصد،
طراحی،
نقد،
ویراستاری،
کپیست،
و ... اگر ایرادی میبینی همون زمان به تیم مربوطه اطلاع بده. بعد از تایید شدن، هیچ تغییری در مرحلهی قبل داده نمیشه.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
ترجمه
تایپ رمانهای در حال ترجمه
ترجمه رمان ملکه نور و خاکستر | سودا محمدی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="ستاره سودا" data-source="post: 118673" data-attributes="member: 3794"><p>پارت بیست و دوم </p><p> رایدن به میاب نگاه کرد، اما دید رایدن به دلایلی نتوانست تمرکز کند و خود توانایی مشاهده جهان از طریق تشعشعات مادون قرمز را نداشت، رایدن به پشت سرش نگاه کرد پرنده ای که در حال بال زدن استدرایدن متوجه نور زرد و نارنجی شد که در اطراف مرکز پرنده پخش شده است اما هنگامی که رایدن نگاه خود را به میاب بازگشت، نور پراکنده شد اطراف بدنش مخطوط چند رنگ به جای تمرکز پیچ خورده و پلک می زنند روی یک کد رنگ خاص تمرکز کند، رایدن باید بتواند رنگ های نارنجی، زرد و قرمز را تشخیص دهد.</p><p> نور در داغ ترین نقاط بدن او به رنگ سبز، آبی و بنفش موج می زند.</p><p> لکه ها به سمت قسمت های خنک تر مثل نگاه کردن به آتش بازی یا یک کالیدوسکوپ.</p><p> وقتی به میاب خیره شد رایدن دید خود را به شکلی که بود تغییر داد زمانی که شکل وجودش غالب بود.</p><p>میاب:« "چطور موهایت نمی سوزد ؟ الان پوستت از چوب است؟"»</p><p> رایدن به جلو خم شد و دستش را طوری دراز کرد که انگار می خواهد او را لمس کند اما قبل از برقراری تماس آن را پس گرفت. رایدن عاج هایش را کوچک کرد تا بتواند کلماتش را بهتر بیان کند. </p><p>رایدن:« " نمی دانم چگونه عناصر خود را در بدن من متعادل می کنند. معجزه است."»</p><p>میاب خندهای کرد و پاهایش را زیر سرش حلقه کرد، سپس زانو زد جلوی رایدن و گفت.</p><p>میاب:« "حیرت آور است، تو عاج داشتی! چشمات هم عوض شده آنها بزرگتر، مثل شیر کوهی، و مردمکها هم پهنتر بودند.»</p><p>رایدن:« "من مجبور شدم دوباره آنها را عوض کنم. جادوی نور تو بدنت را جلوه می داد مثل آتش بازی رنگین کمان.»</p><p>میاب:« "شما از اشعه مادون قرمز برای مشاهده در این شکل استفاده می کنید؟"»</p><p> رایدن چانهاش را فرو برد و گفت: «بله. اما جادوی نور تو داشت سرگیجه میساخت من یکباره رنگ ها و پالس های انرژی زیادی دیدم. تو نم ترسی؟»</p><p>میاب: «نه. این شگفت انگیز است. من عاشق این هستم که چگونه آتش تو با رشته های قرمز از میان میدرخشدشعله های نارنجی، تقریباً مانند موهای شما هنوز وجود دارد. و با آن سوسو می زند اخگر دندان و چنگال برای من چیز جدیدی نیست. پسر عمویم تبدیل به یک اژدها میشد ومن می توانم تصور کنم که مردم در اتروسیا چگونه این ظاهرترسناک را پیدا می کنند.»</p><p>رایدن پنجه هایش را جمع کرد و دستانش را روی شلوار برنزه اش مالید.</p><p>رایدن:«پادشاهان و ملکه ها معمولاً قوی ترین موجودات پادشاهی هستند. اینطور نیست که فکر می کنم کمتر قدرت من فقط از اینکه احساس کنم یک آدم عجیب و غریب در نمایش هستم متنفرم. من فقط اکثر مردم را پیدا می کنم وقتی مرا می بینند در جهت مخالف میدوند و یا سخنان ظالمانه ای می کنند.»</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="ستاره سودا, post: 118673, member: 3794"] پارت بیست و دوم رایدن به میاب نگاه کرد، اما دید رایدن به دلایلی نتوانست تمرکز کند و خود توانایی مشاهده جهان از طریق تشعشعات مادون قرمز را نداشت، رایدن به پشت سرش نگاه کرد پرنده ای که در حال بال زدن استدرایدن متوجه نور زرد و نارنجی شد که در اطراف مرکز پرنده پخش شده است اما هنگامی که رایدن نگاه خود را به میاب بازگشت، نور پراکنده شد اطراف بدنش مخطوط چند رنگ به جای تمرکز پیچ خورده و پلک می زنند روی یک کد رنگ خاص تمرکز کند، رایدن باید بتواند رنگ های نارنجی، زرد و قرمز را تشخیص دهد. نور در داغ ترین نقاط بدن او به رنگ سبز، آبی و بنفش موج می زند. لکه ها به سمت قسمت های خنک تر مثل نگاه کردن به آتش بازی یا یک کالیدوسکوپ. وقتی به میاب خیره شد رایدن دید خود را به شکلی که بود تغییر داد زمانی که شکل وجودش غالب بود. میاب:« "چطور موهایت نمی سوزد ؟ الان پوستت از چوب است؟"» رایدن به جلو خم شد و دستش را طوری دراز کرد که انگار می خواهد او را لمس کند اما قبل از برقراری تماس آن را پس گرفت. رایدن عاج هایش را کوچک کرد تا بتواند کلماتش را بهتر بیان کند. رایدن:« " نمی دانم چگونه عناصر خود را در بدن من متعادل می کنند. معجزه است."» میاب خندهای کرد و پاهایش را زیر سرش حلقه کرد، سپس زانو زد جلوی رایدن و گفت. میاب:« "حیرت آور است، تو عاج داشتی! چشمات هم عوض شده آنها بزرگتر، مثل شیر کوهی، و مردمکها هم پهنتر بودند.» رایدن:« "من مجبور شدم دوباره آنها را عوض کنم. جادوی نور تو بدنت را جلوه می داد مثل آتش بازی رنگین کمان.» میاب:« "شما از اشعه مادون قرمز برای مشاهده در این شکل استفاده می کنید؟"» رایدن چانهاش را فرو برد و گفت: «بله. اما جادوی نور تو داشت سرگیجه میساخت من یکباره رنگ ها و پالس های انرژی زیادی دیدم. تو نم ترسی؟» میاب: «نه. این شگفت انگیز است. من عاشق این هستم که چگونه آتش تو با رشته های قرمز از میان میدرخشدشعله های نارنجی، تقریباً مانند موهای شما هنوز وجود دارد. و با آن سوسو می زند اخگر دندان و چنگال برای من چیز جدیدی نیست. پسر عمویم تبدیل به یک اژدها میشد ومن می توانم تصور کنم که مردم در اتروسیا چگونه این ظاهرترسناک را پیدا می کنند.» رایدن پنجه هایش را جمع کرد و دستانش را روی شلوار برنزه اش مالید. رایدن:«پادشاهان و ملکه ها معمولاً قوی ترین موجودات پادشاهی هستند. اینطور نیست که فکر می کنم کمتر قدرت من فقط از اینکه احساس کنم یک آدم عجیب و غریب در نمایش هستم متنفرم. من فقط اکثر مردم را پیدا می کنم وقتی مرا می بینند در جهت مخالف میدوند و یا سخنان ظالمانه ای می کنند.» [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
ترجمه
تایپ رمانهای در حال ترجمه
ترجمه رمان ملکه نور و خاکستر | سودا محمدی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین