انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
سلام نویسندهی عزیز، یک نکتهی خیلی مهمی رو لازمه بدونی و اون هم اینه که در فرایند
رصد،
طراحی،
نقد،
ویراستاری،
کپیست،
و ... اگر ایرادی میبینی همون زمان به تیم مربوطه اطلاع بده. بعد از تایید شدن، هیچ تغییری در مرحلهی قبل داده نمیشه.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
ترجمه
تایپ رمانهای در حال ترجمه
ترجمه رمان ملکه نور و خاکستر | سودا محمدی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="ستاره سودا" data-source="post: 114551" data-attributes="member: 3794"><p>پارت بیستم </p><p> رایدن به کف دستش نگاه کرد: «بله. پدر و مادرم نتوانستند صاحب فرزند بشوند یک روز پدرم گفت که او و مادرم با گریه نوزادی از خواب بیدار شدند. و من در یک سرخس گلدانی لانه کرده بودم. آنها نمی دانستند من چگونه به آنجا رسیدم یا کجا هستم یا از کجا آمدم، اما آنها مرا به عنوان پسر خود بزرگ کردند. آنها مرا به عنوان وارث خود پذیرفتند و من را ولیعهد تاج و تخت اوریان نامید.»</p><p>میاب:« "چه جالب. انگار از خود زمین بیرون آمدی. یک پدیده چنین چیزی در دنیای ما غیر معمول نیست اما بسیار نادر است. ایر به بودن معروف است سرزمین رویاها و فولکلور پادشاهی شما خود تخیل است، درست مانند سیسیلیدور او ذهن بزرگی داشت و به امکان هر چیزی اعتقاد داشت اتفاق می افتد. من همیشه فکر می کردم تو پسر خونی او هستی. از سیسیلیدور شنیدم که مادرت موهای قرمز داشت من هرگز حدس نمی زدم که تو به فرزندی پذیرفته شده ای.»</p><p> رایدن نفس ناامیدانهای بیرون داد. </p><p>رایدن:«پدرم به آن اشاره نمی کرد زیرا قانون اتروسی بیان میکند که پسر خوانده نمیتواند تاج و تخت را به دست گیرد، اما او نمی خواست از فرصتی که سایر پادشاهان یا شورای نجیب زاده استفاده می کرد، استفاده کند همانطور که به خوبی میدانی، ایر او را از داشتن وارث محروم می کندو مسائل سیاسی و بیگانگی زیادی وجود داشت و پدرم نمی خواست توجه پادشاهی به او جلب شود. از آنجایی که من بچه بودم، آسان بود که همه باور کنند من از رحم مادرم به دنیا آمدهامهمانطور که شما گفتید، من موهای قرمز داشتم و مادرم هم همینطور، هیچکس فکرش را نکرد، آن وقتی که بزرگتر شدم و قدرتم متفاوت از قدرت پدر و مادرم رشد کرد، پدرم شرایط تولد من و اینکه چرا باید آن راز را حفظ کنم توضیح دادپدرم نمیدانست چگونه قدرتهای من را تربیت کند، اما بهترینها معلمان را استخدام کرد که به من آموزش سلطنتی بدهند وقتی فوت کرد، فهمیدم جادو را چطور به تنهایی مدیریت کنم.»</p><p>میاب: «هنوز دردناک است که سیسیلیدور رازش را به من اعتماد نکرد و نگفت، او همه را مال خودش می دانست.»</p><p> دستانش را روی هم گذاشت و لب پایینش را گاز گرفت ونگاهش به پشت سرش معطوف شد.</p><p> در کنار دیوار انگار پاسخ به این که چرا پدرش او را در تاریکی نگه داشته است جایی در خانه پنهان شده بود.</p><p>رایدن:« "خب، دلیل دیگری وجود دارد که باید فرزندخواندگی خود را مخفی نگه دارم."» </p><p>رایدن کمی سرخ شد و گلویش را صاف کرد. </p><p>«فقط استفاده از چهار عنصر نیست مرا از پدر و مادرم متمایز کن بخش دیگری از این داستان وجود دارد.»</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="ستاره سودا, post: 114551, member: 3794"] پارت بیستم رایدن به کف دستش نگاه کرد: «بله. پدر و مادرم نتوانستند صاحب فرزند بشوند یک روز پدرم گفت که او و مادرم با گریه نوزادی از خواب بیدار شدند. و من در یک سرخس گلدانی لانه کرده بودم. آنها نمی دانستند من چگونه به آنجا رسیدم یا کجا هستم یا از کجا آمدم، اما آنها مرا به عنوان پسر خود بزرگ کردند. آنها مرا به عنوان وارث خود پذیرفتند و من را ولیعهد تاج و تخت اوریان نامید.» میاب:« "چه جالب. انگار از خود زمین بیرون آمدی. یک پدیده چنین چیزی در دنیای ما غیر معمول نیست اما بسیار نادر است. ایر به بودن معروف است سرزمین رویاها و فولکلور پادشاهی شما خود تخیل است، درست مانند سیسیلیدور او ذهن بزرگی داشت و به امکان هر چیزی اعتقاد داشت اتفاق می افتد. من همیشه فکر می کردم تو پسر خونی او هستی. از سیسیلیدور شنیدم که مادرت موهای قرمز داشت من هرگز حدس نمی زدم که تو به فرزندی پذیرفته شده ای.» رایدن نفس ناامیدانهای بیرون داد. رایدن:«پدرم به آن اشاره نمی کرد زیرا قانون اتروسی بیان میکند که پسر خوانده نمیتواند تاج و تخت را به دست گیرد، اما او نمی خواست از فرصتی که سایر پادشاهان یا شورای نجیب زاده استفاده می کرد، استفاده کند همانطور که به خوبی میدانی، ایر او را از داشتن وارث محروم می کندو مسائل سیاسی و بیگانگی زیادی وجود داشت و پدرم نمی خواست توجه پادشاهی به او جلب شود. از آنجایی که من بچه بودم، آسان بود که همه باور کنند من از رحم مادرم به دنیا آمدهامهمانطور که شما گفتید، من موهای قرمز داشتم و مادرم هم همینطور، هیچکس فکرش را نکرد، آن وقتی که بزرگتر شدم و قدرتم متفاوت از قدرت پدر و مادرم رشد کرد، پدرم شرایط تولد من و اینکه چرا باید آن راز را حفظ کنم توضیح دادپدرم نمیدانست چگونه قدرتهای من را تربیت کند، اما بهترینها معلمان را استخدام کرد که به من آموزش سلطنتی بدهند وقتی فوت کرد، فهمیدم جادو را چطور به تنهایی مدیریت کنم.» میاب: «هنوز دردناک است که سیسیلیدور رازش را به من اعتماد نکرد و نگفت، او همه را مال خودش می دانست.» دستانش را روی هم گذاشت و لب پایینش را گاز گرفت ونگاهش به پشت سرش معطوف شد. در کنار دیوار انگار پاسخ به این که چرا پدرش او را در تاریکی نگه داشته است جایی در خانه پنهان شده بود. رایدن:« "خب، دلیل دیگری وجود دارد که باید فرزندخواندگی خود را مخفی نگه دارم."» رایدن کمی سرخ شد و گلویش را صاف کرد. «فقط استفاده از چهار عنصر نیست مرا از پدر و مادرم متمایز کن بخش دیگری از این داستان وجود دارد.» [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
ترجمه
تایپ رمانهای در حال ترجمه
ترجمه رمان ملکه نور و خاکستر | سودا محمدی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین