انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
سلام نویسندهی عزیز، یک نکتهی خیلی مهمی رو لازمه بدونی و اون هم اینه که در فرایند
رصد،
طراحی،
نقد،
ویراستاری،
کپیست،
و ... اگر ایرادی میبینی همون زمان به تیم مربوطه اطلاع بده. بعد از تایید شدن، هیچ تغییری در مرحلهی قبل داده نمیشه.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
ترجمه
تایپ رمانهای در حال ترجمه
ترجمه رمان ملکه نور و خاکستر | سودا محمدی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="ستاره سودا" data-source="post: 111232" data-attributes="member: 3794"><p>پارت هفدهم</p><p>رایدن:«"من شب گذشته شک داشتم که داستان چیز بیشتری از آنچه شما گفتید وجود دارد من میخواهم دربارهی تاریکی، همهی آن حرفهای شما را بشنوم.»</p><p>میاب:« "من هیچ کنترلی بر تاریکی ندارم، هرگز انجام ندادم. من فقط می توانم به شما بگویم که چه چیزی هستم می دانم که از هزاره ها من را آزار می دهد.»</p><p> شعله فرو رفت و قیطان مسی برگشت انگشت شستش را مالید روی کف دستش و به دیوار کتاب ها تکیه داد.</p><p>رایدن:« من به شما در مورد تاریکی و حاکمان دیگر و برای هر گونه اطلاعاتی به شما وابسته هستم، اطلاعات شما می تواند به ما کمک کند تا برنامه ای برای نجات بقیه اتروسیا شکل دهیم."»</p><p> کتابی را که در دست داشت کنار گذاشت و روی یک صندلی مخملی قرمز روی پنجره نشست.</p><p> میاب: «تاریکی جادوی ضد زندگی است. نظریه من این بوده است که در همان راه وجود داردبه عنوان عنصر نور من عنصر نور و تاریکی من به سمت یکدیگر کشیده شده است.من نمیدانم چه چیزی از آن استفاده میکند یا اینکه آیا این فقط یک جادوی سرکش است که برای آن اتفاق افتاده است فقط مرا پیدا کن.»</p><p>رایدن:«اگر این جادوی ضد زندگی است، شاید بتوانم کمک کنم. من می توانم از همه استفاده کنم عناصر زمین به یکباره آتش، خاک، آب و هوا. فقط مطمئن نیستم چیه این ترکیب می تواند در متوقف کردن تاریکی موثر باشد، اما ممکن است ما اینطور ناتوان نباشیم.»</p><p> دهان میاب از شوک باز شد. او هرگز موجودی را ندیده بود که بتواند از آن استفاده کند.</p><p>میاب:«چهار عنصر در یک زمان من نمی دانم که آیا این کار می کند یا خیر، اما ما می توانیم بررسی کنیم کتابهایی که نظریه شما را تأیید میکنند.»</p><p>رایدن:« "موافقم."»</p><p>کتابی روی میزش برداشت و لبخند زد.</p><p>فصل پنجم </p><p>رایدن در حالی که به کتابخانه تکیه داده بود از پله بالایی نردبان به میاب نگاه کرد.</p><p> میاب به سمت یک کتاب رفت و روی صندلی پنجره نشست و دامن سبز دریای خود را به اطراف تاب داد رایدن وقتی برای اولین بار با میاب روبرو شد، جادوی او مانند یک اختروش شدید بود، ترکیدن از یک سیاهچاله و حالا که او در حالت آرام نشسته بود، فرق داشت حالا هالهاش نرم بود و پرتوهای نورانی اطراف وجودش میچرخید.</p><p> لب پایینی میاب بین دندانهایش گیر کرده بود در حالی که یک صفحه در زمان به افکار او ناخنش را میکوبید</p><p> رایدن برای چیدن کتابها مکث کرد و از نردبان پایین رفت. نگاه کرد</p><p>موهای میاب را روی شانهی او انداخت و پرسید: «آیا چیزی پیدا کردی که به ما در درک این موضوع تاریکی کمک کند؟»</p><p> حلقه ای از موهایش را پشت گوشش انداخت و کتابش را در بغلش کشید. </p><p>میاب:« " هر چیزی پیدا کردم را میخوانم، اما من در حال حاضر در مورد جادوی نجومی می خوانم. من عاشق آن بخشيام كه توضيح مي دهد كه چگونه روح ما هنگام مرگ به ستاره تبديل مي شود. زیباست به کسی را داشته باشید که دوست دارید از آسمان به پایین نگاه کنید. آنها همیشه با شما هستند حتی زمانی که آنها دیگر نمی توانند به شکل فیزیکی وجود داشته باشند."»</p><p>رایدن کنار میاب نشست و از بین انبوهی کتاب، کتابی را از روی پای میاب گرفت.</p><p> با عنوان "هنرهای عرفانی دزر ".</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="ستاره سودا, post: 111232, member: 3794"] پارت هفدهم رایدن:«"من شب گذشته شک داشتم که داستان چیز بیشتری از آنچه شما گفتید وجود دارد من میخواهم دربارهی تاریکی، همهی آن حرفهای شما را بشنوم.» میاب:« "من هیچ کنترلی بر تاریکی ندارم، هرگز انجام ندادم. من فقط می توانم به شما بگویم که چه چیزی هستم می دانم که از هزاره ها من را آزار می دهد.» شعله فرو رفت و قیطان مسی برگشت انگشت شستش را مالید روی کف دستش و به دیوار کتاب ها تکیه داد. رایدن:« من به شما در مورد تاریکی و حاکمان دیگر و برای هر گونه اطلاعاتی به شما وابسته هستم، اطلاعات شما می تواند به ما کمک کند تا برنامه ای برای نجات بقیه اتروسیا شکل دهیم."» کتابی را که در دست داشت کنار گذاشت و روی یک صندلی مخملی قرمز روی پنجره نشست. میاب: «تاریکی جادوی ضد زندگی است. نظریه من این بوده است که در همان راه وجود داردبه عنوان عنصر نور من عنصر نور و تاریکی من به سمت یکدیگر کشیده شده است.من نمیدانم چه چیزی از آن استفاده میکند یا اینکه آیا این فقط یک جادوی سرکش است که برای آن اتفاق افتاده است فقط مرا پیدا کن.» رایدن:«اگر این جادوی ضد زندگی است، شاید بتوانم کمک کنم. من می توانم از همه استفاده کنم عناصر زمین به یکباره آتش، خاک، آب و هوا. فقط مطمئن نیستم چیه این ترکیب می تواند در متوقف کردن تاریکی موثر باشد، اما ممکن است ما اینطور ناتوان نباشیم.» دهان میاب از شوک باز شد. او هرگز موجودی را ندیده بود که بتواند از آن استفاده کند. میاب:«چهار عنصر در یک زمان من نمی دانم که آیا این کار می کند یا خیر، اما ما می توانیم بررسی کنیم کتابهایی که نظریه شما را تأیید میکنند.» رایدن:« "موافقم."» کتابی روی میزش برداشت و لبخند زد. فصل پنجم رایدن در حالی که به کتابخانه تکیه داده بود از پله بالایی نردبان به میاب نگاه کرد. میاب به سمت یک کتاب رفت و روی صندلی پنجره نشست و دامن سبز دریای خود را به اطراف تاب داد رایدن وقتی برای اولین بار با میاب روبرو شد، جادوی او مانند یک اختروش شدید بود، ترکیدن از یک سیاهچاله و حالا که او در حالت آرام نشسته بود، فرق داشت حالا هالهاش نرم بود و پرتوهای نورانی اطراف وجودش میچرخید. لب پایینی میاب بین دندانهایش گیر کرده بود در حالی که یک صفحه در زمان به افکار او ناخنش را میکوبید رایدن برای چیدن کتابها مکث کرد و از نردبان پایین رفت. نگاه کرد موهای میاب را روی شانهی او انداخت و پرسید: «آیا چیزی پیدا کردی که به ما در درک این موضوع تاریکی کمک کند؟» حلقه ای از موهایش را پشت گوشش انداخت و کتابش را در بغلش کشید. میاب:« " هر چیزی پیدا کردم را میخوانم، اما من در حال حاضر در مورد جادوی نجومی می خوانم. من عاشق آن بخشيام كه توضيح مي دهد كه چگونه روح ما هنگام مرگ به ستاره تبديل مي شود. زیباست به کسی را داشته باشید که دوست دارید از آسمان به پایین نگاه کنید. آنها همیشه با شما هستند حتی زمانی که آنها دیگر نمی توانند به شکل فیزیکی وجود داشته باشند."» رایدن کنار میاب نشست و از بین انبوهی کتاب، کتابی را از روی پای میاب گرفت. با عنوان "هنرهای عرفانی دزر ". [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
ترجمه
تایپ رمانهای در حال ترجمه
ترجمه رمان ملکه نور و خاکستر | سودا محمدی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین