انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
سلام نویسندهی عزیز، یک نکتهی خیلی مهمی رو لازمه بدونی و اون هم اینه که در فرایند
رصد،
طراحی،
نقد،
ویراستاری،
کپیست،
و ... اگر ایرادی میبینی همون زمان به تیم مربوطه اطلاع بده. بعد از تایید شدن، هیچ تغییری در مرحلهی قبل داده نمیشه.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
ترجمه
تایپ رمانهای در حال ترجمه
ترجمه رمان ملکه نور و خاکستر | سودا محمدی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="ستاره سودا" data-source="post: 108731" data-attributes="member: 3794"><p>پارت چهارده </p><p>فصل چهارم</p><p>میاب روی طاقچه نشست و به سرزمین ایر خیره شد. او در را باز کرد تا هوای تازه و آفتاب صبحگاهی حال و هوای جدیدی در اتاقش ایجاد کند. میاب به فکر این بود که از فرزندش محافظت کند و راهی برای مبارزه با تاریکی پیدا کند تا زمانی که قدرتش برگردد، قدرت فرمان دادن به نور نادر بود. </p><p>میاب نمیدانست از کجا شروع کند.</p><p>میاب در جستجوی کسی برای کمک به مبارزه با تاریکی بود، میاب برای چه کسی میتوانست نامه بفرستد؟</p><p> پرس و جو از خانواده میاب در جزایر آکواریا، اما این امر باعث بیشتر شدن این موضوع می شود و ضررش این بود که خانواده اش نمی دانستند میاب زنده است.</p><p> در هزارمین سالگرد تولدش، میاب آماده بود تا تاج خود را دریافت کندو ملکه بعدی راونا شود. </p><p>بدون اخطار، میاب سوخت، برگشت به سمت گرد و غبار، و در جو پراکنده شد، سپس به شکل جامد خود بازگشت. چه زمانی میاب از بازگشت به زندگی منسجم شد. </p><p>میاب متوجه شد که قلعه خالی بود از موجودات حاضر برای تاجگذاری او، غبار از تاج و تخت و اتاق شناور بودو او متوجه شد که همه از جمله والدین او در انفجار کشته شده اند میاب به طور پیش فرض ملکه شد و در پریشانی خود نتوانست تشخیص بدهد. </p><p>تاریکی از طریق ابعاد با میاب آمد و خود را متصل کرد به وجودش او سعی کرد خود را از شر تاریکی خلاص کند، اما طاعون شد که از بین رفت، قدرت و هستی میاب برده تاریکی شد و همینطور هم ادامه داشت بیشتر روزها نمی توانست ماهیت واقعی نور خود را به خاطر آورد. </p><p>میاب ناامید شده بود برای زنده ماندن، و اینگونه بود که با آنانیا دوم ازدواج کرد.</p><p> آنانیا کنترل می کرد که چه زمانی غذا می خورد، با چه کسی صحبت می کرد، کجا سفر می کرد و در طول ازدواج او را در اتاق خواب خود محبوس نگه داشته بود. او یک زندانی بود</p><p> حتی قبل از اینکه پادشاهان دیگر دستگیری او را انجام دهند.</p><p> میاب سرش را تکان داد تا افکاری که از گذشته او را آزار میداد از بین ببرد.</p><p> او نقشهای از خانه را که از آئویفه درخواست کرده بود، گرفت</p><p> صبحانه خورد و به سمت راهرو رفت. او نمی خواست تنها بنشیند. افکار، و تحقیق در مورد منشأ جادویی اتروسیا یک حواس پرتی خوب بود.</p><p> نقوش سبز و طلایی ایرانی در چوب خانه استنسیل شده است</p><p> هنگام گردش در خانه، محیطی آرام را فراهم میکرد. نگاهی به خانواده انداخت نقاشیهای روی دیوار، توقف کرد و یکی از نقاشیهای سیسیلیدور را تحسین کرد، وقتی به کتابخانه اصلی در طبقه اول کاخ رسید، میاب احساس یک آشنایی در وجودش نشست.</p><p> سیسیلیدور عاشق کتاب بود، او یک خواننده مشتاق بود و هر چیزی را جمع آوری می کرد علاقه او را جلب کرد این قطعه از زندگی او تمام خاطرات گرانبها را زنده کرد او با سیسیلیدور نقطه پس از کشف مرگ را تجربه کرد.</p><p>میاب نیاز به نقطهای روشنایی داشت.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="ستاره سودا, post: 108731, member: 3794"] پارت چهارده فصل چهارم میاب روی طاقچه نشست و به سرزمین ایر خیره شد. او در را باز کرد تا هوای تازه و آفتاب صبحگاهی حال و هوای جدیدی در اتاقش ایجاد کند. میاب به فکر این بود که از فرزندش محافظت کند و راهی برای مبارزه با تاریکی پیدا کند تا زمانی که قدرتش برگردد، قدرت فرمان دادن به نور نادر بود. میاب نمیدانست از کجا شروع کند. میاب در جستجوی کسی برای کمک به مبارزه با تاریکی بود، میاب برای چه کسی میتوانست نامه بفرستد؟ پرس و جو از خانواده میاب در جزایر آکواریا، اما این امر باعث بیشتر شدن این موضوع می شود و ضررش این بود که خانواده اش نمی دانستند میاب زنده است. در هزارمین سالگرد تولدش، میاب آماده بود تا تاج خود را دریافت کندو ملکه بعدی راونا شود. بدون اخطار، میاب سوخت، برگشت به سمت گرد و غبار، و در جو پراکنده شد، سپس به شکل جامد خود بازگشت. چه زمانی میاب از بازگشت به زندگی منسجم شد. میاب متوجه شد که قلعه خالی بود از موجودات حاضر برای تاجگذاری او، غبار از تاج و تخت و اتاق شناور بودو او متوجه شد که همه از جمله والدین او در انفجار کشته شده اند میاب به طور پیش فرض ملکه شد و در پریشانی خود نتوانست تشخیص بدهد. تاریکی از طریق ابعاد با میاب آمد و خود را متصل کرد به وجودش او سعی کرد خود را از شر تاریکی خلاص کند، اما طاعون شد که از بین رفت، قدرت و هستی میاب برده تاریکی شد و همینطور هم ادامه داشت بیشتر روزها نمی توانست ماهیت واقعی نور خود را به خاطر آورد. میاب ناامید شده بود برای زنده ماندن، و اینگونه بود که با آنانیا دوم ازدواج کرد. آنانیا کنترل می کرد که چه زمانی غذا می خورد، با چه کسی صحبت می کرد، کجا سفر می کرد و در طول ازدواج او را در اتاق خواب خود محبوس نگه داشته بود. او یک زندانی بود حتی قبل از اینکه پادشاهان دیگر دستگیری او را انجام دهند. میاب سرش را تکان داد تا افکاری که از گذشته او را آزار میداد از بین ببرد. او نقشهای از خانه را که از آئویفه درخواست کرده بود، گرفت صبحانه خورد و به سمت راهرو رفت. او نمی خواست تنها بنشیند. افکار، و تحقیق در مورد منشأ جادویی اتروسیا یک حواس پرتی خوب بود. نقوش سبز و طلایی ایرانی در چوب خانه استنسیل شده است هنگام گردش در خانه، محیطی آرام را فراهم میکرد. نگاهی به خانواده انداخت نقاشیهای روی دیوار، توقف کرد و یکی از نقاشیهای سیسیلیدور را تحسین کرد، وقتی به کتابخانه اصلی در طبقه اول کاخ رسید، میاب احساس یک آشنایی در وجودش نشست. سیسیلیدور عاشق کتاب بود، او یک خواننده مشتاق بود و هر چیزی را جمع آوری می کرد علاقه او را جلب کرد این قطعه از زندگی او تمام خاطرات گرانبها را زنده کرد او با سیسیلیدور نقطه پس از کشف مرگ را تجربه کرد. میاب نیاز به نقطهای روشنایی داشت. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
ترجمه
تایپ رمانهای در حال ترجمه
ترجمه رمان ملکه نور و خاکستر | سودا محمدی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین