انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
سلام نویسندهی عزیز، یک نکتهی خیلی مهمی رو لازمه بدونی و اون هم اینه که در فرایند
رصد،
طراحی،
نقد،
ویراستاری،
کپیست،
و ... اگر ایرادی میبینی همون زمان به تیم مربوطه اطلاع بده. بعد از تایید شدن، هیچ تغییری در مرحلهی قبل داده نمیشه.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
ترجمه
تایپ رمانهای در حال ترجمه
ترجمه رمان ملکه نور و خاکستر | سودا محمدی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="ستاره سودا" data-source="post: 108323" data-attributes="member: 3794"><p>پارت سیزده </p><p> رایدن به او آسیب نمی رساند و تماس خود را در محدوده آداب معاشرت اتروسی نگه می داشت</p><p>شانه هایش را شل کرد و به مشعل روشن نگاه کرد منظره مشعلهای کریستالی بلند مسیر پیادهرو را روشن میکردند و جویبارهای کوچکی در اطراف پیچیدند وبوی گل ها و گیاهان در حالی که روی آن قدم می زدند، بینی او را قلقلک می داد.</p><p> سنگ ریزهها شبیه توپهای شیشهای درخشان در میان پرچینها در حالی که موجودات شبانه چشمک میزدند،برگها خش خش میکرد خاک غنی و عمیق ارکستر رایحه ها را همراهی می کرد،میاب خم شده و مادران را پایین آورد، نسیم نرم گردنش را بوسید وموهایش را با شیطنت تکان داد.</p><p> رایدن آنها را به اولین سکوی سطح بالای طبقه هدایت کرد</p><p> میاب توقف کرد تا به فضای باز ایر آن سوی آنانیا خیره شود</p><p> خانه باغ تپههای غلتان و درختان سایهدار روی بوم عصر میچرخند.</p><p> فوارهها با آبهای آرام سرازیر میشدند در حالی که گلها در آبهای تازه تاب میخوردند.</p><p>میاب گفت:« "اینجا زیباست، من دوست دارم همه چیز را در طول روز ببینم.»</p><p> در حالی که رایدن به سمت او چرخید، نگاهش را بلند کرد تا حالت او را ببیند</p><p> تعارف بی نفس او شاید پاسخ تندی به میاب بود، اما اطمینان بخش بود. </p><p>رایدن گفت: «"البته من میتوانم اگر بخواهی فردا بعدازظهر تو میتونی بیای اینجا.»</p><p>میاب: "اگر فردایی باشد."</p><p> رایدن به قدم زدن خود ادامه داد و آنها را در اطراف یک سنگفرش مدور هدایت کرد.</p><p>رایدن پیاده رو را به سمت خانه برگشت.</p><p>رایدن: "آیا هیچ ایده ای دارید که چگونه می توانیم متوقفش کنیم؟</p><p> میاب: تاریکی؟ ممکن است قدرت نور من بتواند آن را متوقف کند، اما من در حال حاضر یک مشکل دارم که نمیتوانم از نورم استفاده کنم.»</p><p> ابروهایش روی هم جمع شدند. </p><p>رایدن:"چرا نمی توانید نور خود را به کار بگیرید؟"</p><p> نور می توانست تاریکی را غلبه کند، اما حمل یک کودک قدرت میاب را مسدود میکرد و تا زمان زایمان بی فایده بود. </p><p>میاب: "من هنوز در حال بهبودی از فرارم هستم. آی تی از سد رد نشده و برای شکست تاریکی به قدرت بیشتری نیاز دارم، شاید جادو جدا نگه داشتن پادشاهی ها به اندازه کافی قوی باشه برای دور نگه داشتن تاریکی.»</p><p>رایدن: "خوشبختانه. من تو را به اتاقت برمی گردونم و فردا صبح می فرستم دنبالت ما می توانیم داخل کتابخانه شروع به جستجوی پاسخ در کتابهاکنیم، پدرم همه را جمع کرد انواع کتاب های کمیاب شاید یکی از آنها اطلاعاتی در مورد نحوه شکست دادن تاریکی داشته باشد."</p><p>میاب: "تا فردا." </p><p>او نمیدانست بخوابد یا نه، خاطراتش از خواب تاریکی هنوز خام نور شمع داشت تا از شب نترسد، اما این حس که تاریکی منتظر عبور از موانع بود، مانند فال قابل لمس یک احساس بود.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="ستاره سودا, post: 108323, member: 3794"] پارت سیزده رایدن به او آسیب نمی رساند و تماس خود را در محدوده آداب معاشرت اتروسی نگه می داشت شانه هایش را شل کرد و به مشعل روشن نگاه کرد منظره مشعلهای کریستالی بلند مسیر پیادهرو را روشن میکردند و جویبارهای کوچکی در اطراف پیچیدند وبوی گل ها و گیاهان در حالی که روی آن قدم می زدند، بینی او را قلقلک می داد. سنگ ریزهها شبیه توپهای شیشهای درخشان در میان پرچینها در حالی که موجودات شبانه چشمک میزدند،برگها خش خش میکرد خاک غنی و عمیق ارکستر رایحه ها را همراهی می کرد،میاب خم شده و مادران را پایین آورد، نسیم نرم گردنش را بوسید وموهایش را با شیطنت تکان داد. رایدن آنها را به اولین سکوی سطح بالای طبقه هدایت کرد میاب توقف کرد تا به فضای باز ایر آن سوی آنانیا خیره شود خانه باغ تپههای غلتان و درختان سایهدار روی بوم عصر میچرخند. فوارهها با آبهای آرام سرازیر میشدند در حالی که گلها در آبهای تازه تاب میخوردند. میاب گفت:« "اینجا زیباست، من دوست دارم همه چیز را در طول روز ببینم.» در حالی که رایدن به سمت او چرخید، نگاهش را بلند کرد تا حالت او را ببیند تعارف بی نفس او شاید پاسخ تندی به میاب بود، اما اطمینان بخش بود. رایدن گفت: «"البته من میتوانم اگر بخواهی فردا بعدازظهر تو میتونی بیای اینجا.» میاب: "اگر فردایی باشد." رایدن به قدم زدن خود ادامه داد و آنها را در اطراف یک سنگفرش مدور هدایت کرد. رایدن پیاده رو را به سمت خانه برگشت. رایدن: "آیا هیچ ایده ای دارید که چگونه می توانیم متوقفش کنیم؟ میاب: تاریکی؟ ممکن است قدرت نور من بتواند آن را متوقف کند، اما من در حال حاضر یک مشکل دارم که نمیتوانم از نورم استفاده کنم.» ابروهایش روی هم جمع شدند. رایدن:"چرا نمی توانید نور خود را به کار بگیرید؟" نور می توانست تاریکی را غلبه کند، اما حمل یک کودک قدرت میاب را مسدود میکرد و تا زمان زایمان بی فایده بود. میاب: "من هنوز در حال بهبودی از فرارم هستم. آی تی از سد رد نشده و برای شکست تاریکی به قدرت بیشتری نیاز دارم، شاید جادو جدا نگه داشتن پادشاهی ها به اندازه کافی قوی باشه برای دور نگه داشتن تاریکی.» رایدن: "خوشبختانه. من تو را به اتاقت برمی گردونم و فردا صبح می فرستم دنبالت ما می توانیم داخل کتابخانه شروع به جستجوی پاسخ در کتابهاکنیم، پدرم همه را جمع کرد انواع کتاب های کمیاب شاید یکی از آنها اطلاعاتی در مورد نحوه شکست دادن تاریکی داشته باشد." میاب: "تا فردا." او نمیدانست بخوابد یا نه، خاطراتش از خواب تاریکی هنوز خام نور شمع داشت تا از شب نترسد، اما این حس که تاریکی منتظر عبور از موانع بود، مانند فال قابل لمس یک احساس بود. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
ترجمه
تایپ رمانهای در حال ترجمه
ترجمه رمان ملکه نور و خاکستر | سودا محمدی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین