انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
سلام نویسندهی عزیز، یک نکتهی خیلی مهمی رو لازمه بدونی و اون هم اینه که در فرایند
رصد،
طراحی،
نقد،
ویراستاری،
کپیست،
و ... اگر ایرادی میبینی همون زمان به تیم مربوطه اطلاع بده. بعد از تایید شدن، هیچ تغییری در مرحلهی قبل داده نمیشه.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
ترجمه
تایپ رمانهای در حال ترجمه
ترجمه رمان ملکه نور و خاکستر | سودا محمدی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="ستاره سودا" data-source="post: 107383" data-attributes="member: 3794"><p>پارت یازدهم </p><p>میاب:« "چه چیزی می خواهید بدانید؟"»</p><p> میاب سبزی و سیب زمینی را به داخل کره زد و در همان حال که گوش می داد در دهانش فرو کرد.</p><p>رایدن گفت:«میخواهم بدانم چرا زندانی شدی و چه اتفاقی افتاد؟برای پادشاهی شما.»</p><p> دهانش را پاک کرد و سپس چنگالش را روی زمین گذاشت. «آیا سیسیلیدور به شما نگفته است چرا اسیر شدم؟»</p><p> رایدن سرش را نه تکان داد. او در حال مرگ بود که تاج را به او سپرد و هیچ کس نمی داند آن روز چه اتفاقی افتاده است. پادشاهان دیگر هرگز توضیح ندادند چرا آنها موانع جادویی را ایجاد کردند.</p><p> «روزی که من اسیر شدم، پادشاهان سایر ملل اتروسی مجلسی گرفتند در اتاق پنج پادشاه ما شروع به بحث کردیم گسترش تجارت با امپراتوری وانگ یونگ، و زمانی که ما در حال رای دادن بودیم، کینگ دارین با نگهبانانش دور میز را احاطه کرد. مچ دستم غل و زنجیر شده بود، و من به زور از اتاق بیرون آمدم. تنها چیزی که می شنیدم سیسیلیدور بودحمایت از آزادی من آنانیا به دنبال نگهبانان به قلعه بلک وود رفت جایی که او کنترل دستگیری من را به دست گرفت او نگهبانان خشایار شاه را فرستاد و سپس او درباره طرحی که با پادشاه دارین خشایارکس و کینگ تهیه کرده بود به خودش می بالید ماتیاس از ریورفول قصد داشت با بازگشت به خشایارشاه به دسر خیانت کند ارتش و نیروی دریایی خود را جمع آوری کرد،سپس از طریق اتروسک رژه رفت. او میدانست که نمیتواند من را بکشد، زیرا من در مورد قدرت احیاکنندهام به او گفتم در دوران خواستگاری ما از او پرسیدم که اگر قصد ازدواج با من را دارد چرا به خود زحمت می دهد؟ بر هر پنج پادشاهی حکومت کند. او گفت کارش با من تمام نشده و برمی گردد پس از تصرف اتروسک او مرا رها کرد تا منتظر جنگ پیش رو باشم، اما او</p><p> به طور غیرمنتظره ای بازگشت تا به من اطلاع دهد که مرزهای او را در داخل راونا قفل کرده اند.پادشاهان خشایارکس و ریورفولد به آنانیا خیانت کردند و این چنین بود پنج پادشاهی از هم جدا شدند.»</p><p>رایدن:«"آنانیا دوم به نظر یک پادشاه یا موجود خوب نیست."»</p><p> نگاهش را بلند کرد تا با نگاه ثابت زمردی و طلایی او روبرو شود. </p><p>میاب:«نه، او خوب نیست. جادوی او جوهر دستکاری است، و او مرا فریب داد تا او را باور کنم می تواند به من کمک کند.»</p><p>رایدن گفت:« "به شما کمک می کند چگونه؟ او چطور تو را فریب داد؟»</p><p>میاب:«با ازدواج با آنانیا، منابع را ترکیب میکردم و رای بیشتری داشتم طرف من را برای سیاست های اتروسی میخواست و پادشاهان دیگر باید به من به عنوان همسرش احترام بگذارد من در تلاش بودم تا پادشاهان دیگر مرا بپذیرندبه عنوان یک زن در قدرت ازدواج با آنانیا در آن زمان ایده خوبی به نظر می رسید.البته، شما هنوز باید تاج، پادشاهی و منابعی داشته باشید تا در آن بمانید ازدواج سیاسی و همه اینها زمانی که او از تاریکی برای نابودی پادشاهی من استفاده کردو اقدام به قتل من باطل شد زمان زیادی به اتصال دسر و راونا باقی نمانده است.» داستان چیزهای بیشتری بود، اما میاب قرار نبود افشاگری کند زندگی شخصی او ونوزادش، به یک غریبه بستگی داشت.</p><p>اولین وظیفه او تأمین امنیت کودکش بود و میاب وقتی رایدن را دید احساس امنیت و راحتی کرد چیزهایی که با بقیه را به اشتراک نگذاشته بود با رایدن به اشتراک گذشت.</p><p>میاب:« "درست است. قانون اتروسی بیان می کند که ملکه باید قبل از اینکه صاحب عنوان باشد ازدواج با یک پادشاه اتروسی و یک کانال تجاری را با کشور مادرش باز نگه دارد،و ملیت خود را رها کند من هرگز عنوان ملکه راونا را رها نکردم. و همینطور انانیا هرگز او را رها نکرداو به عنوان پادشاه دسر آمد تا در پادشاهی من زندگی کند، اما همچنان قدرت خود را به عنوان پادشاه دسر نگه داشت.»</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="ستاره سودا, post: 107383, member: 3794"] پارت یازدهم میاب:« "چه چیزی می خواهید بدانید؟"» میاب سبزی و سیب زمینی را به داخل کره زد و در همان حال که گوش می داد در دهانش فرو کرد. رایدن گفت:«میخواهم بدانم چرا زندانی شدی و چه اتفاقی افتاد؟برای پادشاهی شما.» دهانش را پاک کرد و سپس چنگالش را روی زمین گذاشت. «آیا سیسیلیدور به شما نگفته است چرا اسیر شدم؟» رایدن سرش را نه تکان داد. او در حال مرگ بود که تاج را به او سپرد و هیچ کس نمی داند آن روز چه اتفاقی افتاده است. پادشاهان دیگر هرگز توضیح ندادند چرا آنها موانع جادویی را ایجاد کردند. «روزی که من اسیر شدم، پادشاهان سایر ملل اتروسی مجلسی گرفتند در اتاق پنج پادشاه ما شروع به بحث کردیم گسترش تجارت با امپراتوری وانگ یونگ، و زمانی که ما در حال رای دادن بودیم، کینگ دارین با نگهبانانش دور میز را احاطه کرد. مچ دستم غل و زنجیر شده بود، و من به زور از اتاق بیرون آمدم. تنها چیزی که می شنیدم سیسیلیدور بودحمایت از آزادی من آنانیا به دنبال نگهبانان به قلعه بلک وود رفت جایی که او کنترل دستگیری من را به دست گرفت او نگهبانان خشایار شاه را فرستاد و سپس او درباره طرحی که با پادشاه دارین خشایارکس و کینگ تهیه کرده بود به خودش می بالید ماتیاس از ریورفول قصد داشت با بازگشت به خشایارشاه به دسر خیانت کند ارتش و نیروی دریایی خود را جمع آوری کرد،سپس از طریق اتروسک رژه رفت. او میدانست که نمیتواند من را بکشد، زیرا من در مورد قدرت احیاکنندهام به او گفتم در دوران خواستگاری ما از او پرسیدم که اگر قصد ازدواج با من را دارد چرا به خود زحمت می دهد؟ بر هر پنج پادشاهی حکومت کند. او گفت کارش با من تمام نشده و برمی گردد پس از تصرف اتروسک او مرا رها کرد تا منتظر جنگ پیش رو باشم، اما او به طور غیرمنتظره ای بازگشت تا به من اطلاع دهد که مرزهای او را در داخل راونا قفل کرده اند.پادشاهان خشایارکس و ریورفولد به آنانیا خیانت کردند و این چنین بود پنج پادشاهی از هم جدا شدند.» رایدن:«"آنانیا دوم به نظر یک پادشاه یا موجود خوب نیست."» نگاهش را بلند کرد تا با نگاه ثابت زمردی و طلایی او روبرو شود. میاب:«نه، او خوب نیست. جادوی او جوهر دستکاری است، و او مرا فریب داد تا او را باور کنم می تواند به من کمک کند.» رایدن گفت:« "به شما کمک می کند چگونه؟ او چطور تو را فریب داد؟» میاب:«با ازدواج با آنانیا، منابع را ترکیب میکردم و رای بیشتری داشتم طرف من را برای سیاست های اتروسی میخواست و پادشاهان دیگر باید به من به عنوان همسرش احترام بگذارد من در تلاش بودم تا پادشاهان دیگر مرا بپذیرندبه عنوان یک زن در قدرت ازدواج با آنانیا در آن زمان ایده خوبی به نظر می رسید.البته، شما هنوز باید تاج، پادشاهی و منابعی داشته باشید تا در آن بمانید ازدواج سیاسی و همه اینها زمانی که او از تاریکی برای نابودی پادشاهی من استفاده کردو اقدام به قتل من باطل شد زمان زیادی به اتصال دسر و راونا باقی نمانده است.» داستان چیزهای بیشتری بود، اما میاب قرار نبود افشاگری کند زندگی شخصی او ونوزادش، به یک غریبه بستگی داشت. اولین وظیفه او تأمین امنیت کودکش بود و میاب وقتی رایدن را دید احساس امنیت و راحتی کرد چیزهایی که با بقیه را به اشتراک نگذاشته بود با رایدن به اشتراک گذشت. میاب:« "درست است. قانون اتروسی بیان می کند که ملکه باید قبل از اینکه صاحب عنوان باشد ازدواج با یک پادشاه اتروسی و یک کانال تجاری را با کشور مادرش باز نگه دارد،و ملیت خود را رها کند من هرگز عنوان ملکه راونا را رها نکردم. و همینطور انانیا هرگز او را رها نکرداو به عنوان پادشاه دسر آمد تا در پادشاهی من زندگی کند، اما همچنان قدرت خود را به عنوان پادشاه دسر نگه داشت.» [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
ترجمه
تایپ رمانهای در حال ترجمه
ترجمه رمان ملکه نور و خاکستر | سودا محمدی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین