انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
سلام نویسندهی عزیز، یک نکتهی خیلی مهمی رو لازمه بدونی و اون هم اینه که در فرایند
رصد،
طراحی،
نقد،
ویراستاری،
کپیست،
و ... اگر ایرادی میبینی همون زمان به تیم مربوطه اطلاع بده. بعد از تایید شدن، هیچ تغییری در مرحلهی قبل داده نمیشه.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
ترجمه
تایپ رمانهای در حال ترجمه
ترجمه رمان ملکه نور و خاکستر | سودا محمدی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="ستاره سودا" data-source="post: 103510" data-attributes="member: 3794"><p>پارت اول </p><p>فصل 1</p><p> ملت اتروسیا</p><p> نسل سوم پادشاهان تاریکی برگشت ناپذیر ملکه میاب،راونا را از طریق بلک وود تعقیب کرد.</p><p> جنگل، باران سیل آسا دید او را در حالی که پاهایش را برای فرار تند میکرد پنهان کرد </p><p>مرگ گوش هایش را از باد زوزه کشی که به او فشار می آورد پوشاند</p><p> تکانه شاخه های شلاق دار از درختان حساس بلک وود اضافه شد</p><p> مانع اضافی برای فرار او جادوی او از بلوک بیولوژیکی کم شد</p><p> بدن او هر لحظه تبدیل به یک زن باردار می شود. او نتوانست به کل محدوده دسترسی داشته باشد</p><p> از جادوی نور او، که میتوانست با تاریکی که از طریق آن موج میزند مبارزه کند.</p><p> اتر او هنوز هم می توانست از توانایی خود برای دویدن با سرعت نور برای رسیدن به لبه استفاده کند</p><p> از پادشاهی او اگر فقط برای رام کردن بلکوودها زاغها را داشت، اماآنها راونا را پس از مرگ پدر و مادرش ترک کرده بودند.</p><p> با وجود اینکه او چهار ماهه بچه دار بود </p><p>آدرنالین میاب و توانایی ماوراء طبیعی به او نیروی لازم برای فرار از بلک وود را داد</p><p> درختان انگورهای شاخک به سمت قوزک پاهایش پیچیدند و دندانهای خونآشام آنها آماده بود خونش را قورت بدهند میاب می پرید و دور تاک ها می بافت، مانند طاق</p><p> آکروبات لاغر بر روی ریشه هایی که از زمین در حال فرسایش پیچیده اند. </p><p>هیولا تنههای بلکوود خشخش میکردند و شیرههای شکافشان را تف میدادند. </p><p>خلط مخلوط شد با گل ژلاتینی و پاهایش را به زمین مکید.</p><p> او در قدرت نور خود حفر کرد و خود را از بند بیرون آورد</p><p> ویسکوزیته خاکی او زیر یک ریشه بیرون زده لغزید و برای رستگاری تلاش کرد.</p><p> او به سمت دیوار عرفانی نامرئی که پادشاهیهای راونا را از هم جدا میکند، هجوم آورد.</p><p>ایر انگورهای خونی دور قوزک پاهایش پیچید، در گوشتش فرو رفت و چنگ زد</p><p> عقب مانده اش، دور از تنها امیدش برای بقا.</p><p> میاب به سمت شکمش غلتید و به زمین چنگ زد و ناامید بود که مانع شود</p><p> دندان های انگور خونی بالاتر رفتن. با تمام قدرت غرش می کردند</p><p> میاب که تسخیر شده بود، دندان های دندانه دار را از بدنش جدا کرد و در حالی که آنها جیغ می زدند</p><p> گوشت او را پاره کرد</p><p> میاب موهای خیس مات شده اش را کنار زد و به سمت مژیک برگشت</p><p> ایر نگاهی به پشت انداخت و التماس ها را از میان لب های ترکیده اش زمزمه کرد. او برای زندگی خود، زندگی فرزندش و برای یک بار هم که کائنات به او التماس کرد</p><p> لطف. تاریکی به اندازه ی یک دست فاصله داشت وقتی از مانع افتاد.</p><p> میاب تماشای عقب نشینی تاریکی هنگامی که به مانع جادویی برخورد کرد وبه همان شکلی که آمد کوچک شد. او یک دقیقه طول کشید تا از احساسش لذت ببرد</p><p> رهایی او در داخل پادشاهی ایر روی زمین نشست و احساس خستگی کرد</p><p> لحظه آرامش او را پشت سر بگذار</p><p> خورشید درخشان در حالی که دراز کشیده بود، چشمانش را سوراخ کرد، از مرگش باد شده بود-</p><p> فرار سرپیچی میاب با سرفههای گلی و مخاطی به پهلوی خود غلتید و</p><p> زخم هایش را بررسی کرد خون روی پاهایش ریخت و مچ پایش ورم کرده بود</p><p> و بنفش، اما او زنده بود. سرش به چمن افتاد و</p><p> بیهوشی او را تهدید می کرد که بر حواس او غلبه کند. ذهن میاب به سختی</p><p> صدای نزدیک شدن سم ها یا خم شدن او را ثبت کرد</p><p> آخرین چیزی که او متوجه شد شش شیطان آویزان به رنگ آتش بود.</p><p> ***</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="ستاره سودا, post: 103510, member: 3794"] پارت اول فصل 1 ملت اتروسیا نسل سوم پادشاهان تاریکی برگشت ناپذیر ملکه میاب،راونا را از طریق بلک وود تعقیب کرد. جنگل، باران سیل آسا دید او را در حالی که پاهایش را برای فرار تند میکرد پنهان کرد مرگ گوش هایش را از باد زوزه کشی که به او فشار می آورد پوشاند تکانه شاخه های شلاق دار از درختان حساس بلک وود اضافه شد مانع اضافی برای فرار او جادوی او از بلوک بیولوژیکی کم شد بدن او هر لحظه تبدیل به یک زن باردار می شود. او نتوانست به کل محدوده دسترسی داشته باشد از جادوی نور او، که میتوانست با تاریکی که از طریق آن موج میزند مبارزه کند. اتر او هنوز هم می توانست از توانایی خود برای دویدن با سرعت نور برای رسیدن به لبه استفاده کند از پادشاهی او اگر فقط برای رام کردن بلکوودها زاغها را داشت، اماآنها راونا را پس از مرگ پدر و مادرش ترک کرده بودند. با وجود اینکه او چهار ماهه بچه دار بود آدرنالین میاب و توانایی ماوراء طبیعی به او نیروی لازم برای فرار از بلک وود را داد درختان انگورهای شاخک به سمت قوزک پاهایش پیچیدند و دندانهای خونآشام آنها آماده بود خونش را قورت بدهند میاب می پرید و دور تاک ها می بافت، مانند طاق آکروبات لاغر بر روی ریشه هایی که از زمین در حال فرسایش پیچیده اند. هیولا تنههای بلکوود خشخش میکردند و شیرههای شکافشان را تف میدادند. خلط مخلوط شد با گل ژلاتینی و پاهایش را به زمین مکید. او در قدرت نور خود حفر کرد و خود را از بند بیرون آورد ویسکوزیته خاکی او زیر یک ریشه بیرون زده لغزید و برای رستگاری تلاش کرد. او به سمت دیوار عرفانی نامرئی که پادشاهیهای راونا را از هم جدا میکند، هجوم آورد. ایر انگورهای خونی دور قوزک پاهایش پیچید، در گوشتش فرو رفت و چنگ زد عقب مانده اش، دور از تنها امیدش برای بقا. میاب به سمت شکمش غلتید و به زمین چنگ زد و ناامید بود که مانع شود دندان های انگور خونی بالاتر رفتن. با تمام قدرت غرش می کردند میاب که تسخیر شده بود، دندان های دندانه دار را از بدنش جدا کرد و در حالی که آنها جیغ می زدند گوشت او را پاره کرد میاب موهای خیس مات شده اش را کنار زد و به سمت مژیک برگشت ایر نگاهی به پشت انداخت و التماس ها را از میان لب های ترکیده اش زمزمه کرد. او برای زندگی خود، زندگی فرزندش و برای یک بار هم که کائنات به او التماس کرد لطف. تاریکی به اندازه ی یک دست فاصله داشت وقتی از مانع افتاد. میاب تماشای عقب نشینی تاریکی هنگامی که به مانع جادویی برخورد کرد وبه همان شکلی که آمد کوچک شد. او یک دقیقه طول کشید تا از احساسش لذت ببرد رهایی او در داخل پادشاهی ایر روی زمین نشست و احساس خستگی کرد لحظه آرامش او را پشت سر بگذار خورشید درخشان در حالی که دراز کشیده بود، چشمانش را سوراخ کرد، از مرگش باد شده بود- فرار سرپیچی میاب با سرفههای گلی و مخاطی به پهلوی خود غلتید و زخم هایش را بررسی کرد خون روی پاهایش ریخت و مچ پایش ورم کرده بود و بنفش، اما او زنده بود. سرش به چمن افتاد و بیهوشی او را تهدید می کرد که بر حواس او غلبه کند. ذهن میاب به سختی صدای نزدیک شدن سم ها یا خم شدن او را ثبت کرد آخرین چیزی که او متوجه شد شش شیطان آویزان به رنگ آتش بود. *** [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
ترجمه
تایپ رمانهای در حال ترجمه
ترجمه رمان ملکه نور و خاکستر | سودا محمدی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین