- شناسه کاربر
- 682
- تاریخ ثبتنام
- 2021-07-30
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 55
- نوشتهها
- 492
- پسندها
- 4,266
- امتیازها
- 353
خلاصه داستان:
شکوه، زنی میانسال متوجه میشود که فرزندان همسر سابقش، فریدون او را به خانه سالمندان سپردند. او، و همسر دومش، رضا تصمیم می گیرند از فریدون نگهداری کنند؛ آن هم در خانه خودشان. در این حین، رابطه شکوه و فریدون به طرز قابل توجهی تغییر می کند...
ایدهی اولیهی بنفشهی آفریقایی برای ما میتواند بسیار جذاب باشد. زیرا محدودیتهای جغرافیایی و فرهنگی ما را در موقعیتی قرار میدهد که کنار آمدن با چنین کنش-ایدهای کمی سخت و عجیب به نظر برسد و همین موضوع باعث میشود تا فیلم را با دقت بیشتری دنبال کنیم و آدمها و داستانهایشان برایمان مهم باشند. این کنش-ایده چیزی جز نمایش یک مثلث عشقی نیست اما هوشمندی فیلمساز در انتخاب ج×ن×س×ی خاص از شخصیتها برای بازنمایی این مثلث عشقی است که آن را متمایز میکند. شکو (فاطمه معتمد آریا) همسر سابق خود یعنی فریدون (رضا بابک) را به خانهی خود و همسر فعلیاش رضا (سعید آقاخانی) میآورد تا از او مراقبت کند. حضور انسانهای پا به سن گذاشته در فیلم باعث این میشوند تا فکر هرگونه خطا و نگاه بد و اتفاقی مبنی بر خیانت از سر ما دور شود. یعنی ما آنها را به عنوان چند انسان باتجربه و تقریبا مسن میپذیریم و حالا باید معطوف موقعیتی شویم که این شخصیتها درگیر آن هستند. فیلم از اینجا به بعد و پس از حضور فریدون در خانه دارای یک موقعیت محوری و چند موقعیت فرعی میشود و از این طریق تلاش میکند تا پیرنگ خود را گسترش دهد. همین سن شخصیتها و موقعیتی که در آن قرار میگیرند به خودی خود و به طور ذاتی یک نگاه انساندوستانه و لطیف را به اثر میبخشد اما طبیعی است که فیلم برای بازکردن چنین کنش-ایدهای باید در ادامهی راه نیز حرفهایی برای گفتن داشته باشد. مفهوم گذر زمان و پا به سن گذاشتن این شخصیتها چیزی است که در اینجا از سایر موضوعات پیشی میگیرد و خود را بیشتر نمایان میکند. حضور فریدون در خانه و مشخص شدن این موضوع که رضا و فریدون زمانی با هم دوستان صمیمی بودهاند، باعث میشود تا واقعیتهایی از گذشته بازگو شود و این شخصیتها را به فکر فرو ببرد و البته چالشهایی سر راهشان قرار دهد. این نگاه انسانی و این آرامش درون فیلم «بنفشه آفریقایی» را به عنوان یک ملودرام اجتماعی/خانوادگی معرفی میکند که همین دور بودنش از هیاهوهای بیدلیل و عدم تلاش برای بالا نگاهداشتن ضربان مخاطب به هر روشی میتواند در سینمای ما ارزشی بزرگ تلقی شود. اما فیلم با چنین کنش-ایدهی جذابی برای ما در بازنمایی یک مثلث عشقی عجیب و موقعیتی که از پس این مثل عشقی به وجود میآید میتوانست بهتر از عمل کند. یعنی خردهداستانها و موقعیتهای بعدیای که در نتیجهی این موقعیت اصلی به وجود آمدهاند با پرداختی بهتر و تمرکزی بیشتر فیلم را به مسیر بهتری هدایت میکردند. تمرکز بیشتر روی گذشتهی این شخصیتها و تاثیرش بر زمان حال و قراردادن یک حرف اصلی به دور از نگاه انسانی فیلم برای پیرنک و مشخص کردن موضع خود نسبت به چنین موقعیتی، «بنفشه آفریقایی» را تبدیل به اثری بسیار درخور توجه بیشتر مینمود. اما فیلم در زمانهایی بسیار به بیراهه میرود و از مسیر اصلی خود دور میشود و این در حالی است که کارگردانی اثر نیز قابلقبول و استفاده از دوربین به اندازه است. میزانسن رنگارنگ و جذاب از لحاظ بصری نیز به خلق و خوی آدمهای فیلم میآید و همینها باعث میشوند تا فیلم چند لحظهی تاثیر گذار و تماشایی داشته باشد (قرینهسازی حضور شخصیتها در ایوان خانه و صحبت کردنشان با یکدیگر) بتواند در همین لحظات آن مفهوم گذر زمان و حسرت را به خوبی به نمایش بگذارد. اما در زمانهایی نیز خردهداستانهای بیدلیلی را وارد کند و تنها زمان اثر را برای آنها تلف نماید. گرچه که داستان آن دختر جوان و فرارش از خانه میتواند بازنمایی داستان جوانی شکو و معشوقش باشد، اما این موضوع را بیننده باید با کنکاش فراوان به دست آورد و چیزی نیست که فیلم پرداخت درستی نسبت به آن داشته باشد و بتواند یک هارمونی بین موقعیت بزرگ خود و این موقعیت ایجاد نماید و قرابتهایش را برای بیننده عیان کند. در نهایت «بنفشه آفریقایی» فیلمی خوش رنگ و لعاب است که با دقت در نگارش فیلمنامه و عدم مقهور شدن فیلمساز نسبت به ایدهی اولیهی خود برای نوشتن فیلمنامه، میتوانست فیلم بسیار بهتری باشد و ماندگاری خود را تضمین نماید. اما حالا با تمام ویژگیهای خوبش یک کنش-ایدهی اولیه است و چند موقعیت خوب که نمیتوانند یک کل بزرگتر و درست را تشکیل دهند و اثر را به سطحی بالاتر برسانند.
شکوه، زنی میانسال متوجه میشود که فرزندان همسر سابقش، فریدون او را به خانه سالمندان سپردند. او، و همسر دومش، رضا تصمیم می گیرند از فریدون نگهداری کنند؛ آن هم در خانه خودشان. در این حین، رابطه شکوه و فریدون به طرز قابل توجهی تغییر می کند...
ایدهی اولیهی بنفشهی آفریقایی برای ما میتواند بسیار جذاب باشد. زیرا محدودیتهای جغرافیایی و فرهنگی ما را در موقعیتی قرار میدهد که کنار آمدن با چنین کنش-ایدهای کمی سخت و عجیب به نظر برسد و همین موضوع باعث میشود تا فیلم را با دقت بیشتری دنبال کنیم و آدمها و داستانهایشان برایمان مهم باشند. این کنش-ایده چیزی جز نمایش یک مثلث عشقی نیست اما هوشمندی فیلمساز در انتخاب ج×ن×س×ی خاص از شخصیتها برای بازنمایی این مثلث عشقی است که آن را متمایز میکند. شکو (فاطمه معتمد آریا) همسر سابق خود یعنی فریدون (رضا بابک) را به خانهی خود و همسر فعلیاش رضا (سعید آقاخانی) میآورد تا از او مراقبت کند. حضور انسانهای پا به سن گذاشته در فیلم باعث این میشوند تا فکر هرگونه خطا و نگاه بد و اتفاقی مبنی بر خیانت از سر ما دور شود. یعنی ما آنها را به عنوان چند انسان باتجربه و تقریبا مسن میپذیریم و حالا باید معطوف موقعیتی شویم که این شخصیتها درگیر آن هستند. فیلم از اینجا به بعد و پس از حضور فریدون در خانه دارای یک موقعیت محوری و چند موقعیت فرعی میشود و از این طریق تلاش میکند تا پیرنگ خود را گسترش دهد. همین سن شخصیتها و موقعیتی که در آن قرار میگیرند به خودی خود و به طور ذاتی یک نگاه انساندوستانه و لطیف را به اثر میبخشد اما طبیعی است که فیلم برای بازکردن چنین کنش-ایدهای باید در ادامهی راه نیز حرفهایی برای گفتن داشته باشد. مفهوم گذر زمان و پا به سن گذاشتن این شخصیتها چیزی است که در اینجا از سایر موضوعات پیشی میگیرد و خود را بیشتر نمایان میکند. حضور فریدون در خانه و مشخص شدن این موضوع که رضا و فریدون زمانی با هم دوستان صمیمی بودهاند، باعث میشود تا واقعیتهایی از گذشته بازگو شود و این شخصیتها را به فکر فرو ببرد و البته چالشهایی سر راهشان قرار دهد. این نگاه انسانی و این آرامش درون فیلم «بنفشه آفریقایی» را به عنوان یک ملودرام اجتماعی/خانوادگی معرفی میکند که همین دور بودنش از هیاهوهای بیدلیل و عدم تلاش برای بالا نگاهداشتن ضربان مخاطب به هر روشی میتواند در سینمای ما ارزشی بزرگ تلقی شود. اما فیلم با چنین کنش-ایدهی جذابی برای ما در بازنمایی یک مثلث عشقی عجیب و موقعیتی که از پس این مثل عشقی به وجود میآید میتوانست بهتر از عمل کند. یعنی خردهداستانها و موقعیتهای بعدیای که در نتیجهی این موقعیت اصلی به وجود آمدهاند با پرداختی بهتر و تمرکزی بیشتر فیلم را به مسیر بهتری هدایت میکردند. تمرکز بیشتر روی گذشتهی این شخصیتها و تاثیرش بر زمان حال و قراردادن یک حرف اصلی به دور از نگاه انسانی فیلم برای پیرنک و مشخص کردن موضع خود نسبت به چنین موقعیتی، «بنفشه آفریقایی» را تبدیل به اثری بسیار درخور توجه بیشتر مینمود. اما فیلم در زمانهایی بسیار به بیراهه میرود و از مسیر اصلی خود دور میشود و این در حالی است که کارگردانی اثر نیز قابلقبول و استفاده از دوربین به اندازه است. میزانسن رنگارنگ و جذاب از لحاظ بصری نیز به خلق و خوی آدمهای فیلم میآید و همینها باعث میشوند تا فیلم چند لحظهی تاثیر گذار و تماشایی داشته باشد (قرینهسازی حضور شخصیتها در ایوان خانه و صحبت کردنشان با یکدیگر) بتواند در همین لحظات آن مفهوم گذر زمان و حسرت را به خوبی به نمایش بگذارد. اما در زمانهایی نیز خردهداستانهای بیدلیلی را وارد کند و تنها زمان اثر را برای آنها تلف نماید. گرچه که داستان آن دختر جوان و فرارش از خانه میتواند بازنمایی داستان جوانی شکو و معشوقش باشد، اما این موضوع را بیننده باید با کنکاش فراوان به دست آورد و چیزی نیست که فیلم پرداخت درستی نسبت به آن داشته باشد و بتواند یک هارمونی بین موقعیت بزرگ خود و این موقعیت ایجاد نماید و قرابتهایش را برای بیننده عیان کند. در نهایت «بنفشه آفریقایی» فیلمی خوش رنگ و لعاب است که با دقت در نگارش فیلمنامه و عدم مقهور شدن فیلمساز نسبت به ایدهی اولیهی خود برای نوشتن فیلمنامه، میتوانست فیلم بسیار بهتری باشد و ماندگاری خود را تضمین نماید. اما حالا با تمام ویژگیهای خوبش یک کنش-ایدهی اولیه است و چند موقعیت خوب که نمیتوانند یک کل بزرگتر و درست را تشکیل دهند و اثر را به سطحی بالاتر برسانند.
نام موضوع : بنفشه آفریقایی
دسته : سینما و تئاتر