انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
شعرکده
اشعار شاعران پارسی
اشعار شهرام شیدایی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="خآنومِاَلف؛" data-source="post: 111485" data-attributes="member: 4240"><p>کسی در من همهچیز را خواب میبیند</p><p>و اینها به خوابهایم راه پیدا میکنند.</p><p>شاید از خوابهای آیندهام این سطرها را میدُزدم</p><p>که در این اتاق که در امروز نمیگنجم.</p><p></p><p>آنقدر در این جاده در این راه ایستادهام</p><p>که دیگر دیده نمیشوم</p><p>و همه میپندارند این جاده منم</p><p>این راه.</p><p>درختانِ این مسیرِ جادویی</p><p>زمانِ زندهبودنِ مرا از خویش بالا کشیدهاند</p><p>و وقتی از اینجا میگذرم</p><p>تپشی مضاعف مرا میگیرد</p><p>بالهایی سنگین</p><p>رودخانهای در خوابی عمیق. </p><p></p><p>آیا شنیدنِ صدای یک رودخانه</p><p>دنیاهایی دفنشده را از زندهگی</p><p>بیرون نمیکشد؟</p><p></p><p>در همۀ این سالها</p><p>چشمهایی ناپیدا میزیست</p><p>هر بار که کتابی را میبست</p><p>شیطنتِ بازوبستهشدنِ یک در</p><p>در تو بیقراری میکرد.</p><p>زندهگی جایی پنهان شده است</p><p>این را بنویس.</p><p></p><p>میدانی؟!</p><p>در بهیادآوردنِ اینها نیز زمان میگذرد</p><p>و همهچیز را دور میکند و درو میکند.</p><p>ما رها نمیشویم</p><p>چشمهایت را در خودت زندانی کن</p><p>و نگذار دریا چیزی از تو بیرون بکشد.</p><p></p><p>چرا همهچیزِ این سیاره از ما</p><p>برای پیوستن به خود میکاهد؟</p><p>چرا پیوستن برای پیوستن صورت نمیگیرد؟</p><p></p><p>میترسم نکند این سیاره سرِ بُریدهای در آسمان باشد</p><p>بیصورتیِ این چهره</p><p>وحشتم را با شاخوبرگِ درختانش میپوشانَد.</p><p>و میدانم دیدنِ اینها همه خوابدیدن است.</p><p></p><p>همیشه ترسیدهام که از روی این دایره پرت شوم.</p><p>چرا هیچکس به ما نگفته است که زمین</p><p>مدام چیزی را از ما پسمیگیرد</p><p>و ما فکر میکنیم که زمان میگذرد.</p><p></p><p>شاید زمین آن سیارهای نیست که ما در آن باید میزیستیم</p><p>و از این رو، چیزی در ما همیشه پنهان میمانَد</p><p>و به این زندهگی برنمیگردد.</p><p></p><p>از دستهایمان بیرون رفتهایم</p><p>از چشمهایمان</p><p>و همه چیزِ این خاک را کاویدهایم:</p><p>ما به همراهِ آب و باد و خاک و آتش</p><p>به این سیاره تبعید شدهایم</p><p>و اینجا</p><p>زیباترین جا</p><p>برای تنهاییست.</p><p></p><p>کسی در من همهچیز را خواب میبیند.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="خآنومِاَلف؛, post: 111485, member: 4240"] کسی در من همهچیز را خواب میبیند و اینها به خوابهایم راه پیدا میکنند. شاید از خوابهای آیندهام این سطرها را میدُزدم که در این اتاق که در امروز نمیگنجم. آنقدر در این جاده در این راه ایستادهام که دیگر دیده نمیشوم و همه میپندارند این جاده منم این راه. درختانِ این مسیرِ جادویی زمانِ زندهبودنِ مرا از خویش بالا کشیدهاند و وقتی از اینجا میگذرم تپشی مضاعف مرا میگیرد بالهایی سنگین رودخانهای در خوابی عمیق. آیا شنیدنِ صدای یک رودخانه دنیاهایی دفنشده را از زندهگی بیرون نمیکشد؟ در همۀ این سالها چشمهایی ناپیدا میزیست هر بار که کتابی را میبست شیطنتِ بازوبستهشدنِ یک در در تو بیقراری میکرد. زندهگی جایی پنهان شده است این را بنویس. میدانی؟! در بهیادآوردنِ اینها نیز زمان میگذرد و همهچیز را دور میکند و درو میکند. ما رها نمیشویم چشمهایت را در خودت زندانی کن و نگذار دریا چیزی از تو بیرون بکشد. چرا همهچیزِ این سیاره از ما برای پیوستن به خود میکاهد؟ چرا پیوستن برای پیوستن صورت نمیگیرد؟ میترسم نکند این سیاره سرِ بُریدهای در آسمان باشد بیصورتیِ این چهره وحشتم را با شاخوبرگِ درختانش میپوشانَد. و میدانم دیدنِ اینها همه خوابدیدن است. همیشه ترسیدهام که از روی این دایره پرت شوم. چرا هیچکس به ما نگفته است که زمین مدام چیزی را از ما پسمیگیرد و ما فکر میکنیم که زمان میگذرد. شاید زمین آن سیارهای نیست که ما در آن باید میزیستیم و از این رو، چیزی در ما همیشه پنهان میمانَد و به این زندهگی برنمیگردد. از دستهایمان بیرون رفتهایم از چشمهایمان و همه چیزِ این خاک را کاویدهایم: ما به همراهِ آب و باد و خاک و آتش به این سیاره تبعید شدهایم و اینجا زیباترین جا برای تنهاییست. کسی در من همهچیز را خواب میبیند. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
شعرکده
اشعار شاعران پارسی
اشعار شهرام شیدایی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین