. . .

یوسف نبی

  1. ایرما

    مذهبی داستان حضرت یوسف(ع)

    شمعون به یاد پدر بود. او به ریش پدر که خیسِ اشک شده بود و چهره شکسته و ناله هایش فکر می کرد. ـ [چنین نیست] بلکه نفس های شما کاری [نادرست] را در نظرتان آراسته است. پس [صبر من] صبری نیکوست [و بدون بی تابی باید صبر کنم] امید است خدا همه آنان [سه نفر] را به من [باز] گرداند که او دانا و حکیم است...
بالا پایین