یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. توی شهر قصهی ما یک پسر بچهی زبر و زرنگ زندگی میکرد به نام پسربادکنکی. پسربادکنکی خیلی باهوش و عاقل بود بچهها. اون همیشه به حرف پدر و مادرش گوش میداد و به همهی بزرگترها احترام میذاشت. ویژگی اصلی پسربادکنکی پُرزور و پُرنفس بودنش بود و خیلی...