در روزگاران قدیم پادشاه و ملکه ای بودند که فرزندی نداشتند و هر روز آرزو می کردند که صاحب فرزندی شوند. یک روز که ملکه در کنار یک رودخانه مشغول پیاده روی بود، قورباغه ای را از زیر یک سنگ بزرگ نجات داد. قورباغه که نجات پیدا کرده بود به ملکه گفت: «ای ملکه! حالا که به من کمک کردی، من هم یکی از...