. . .

قصه فرار حیوان‌ها

  1. Alex

    متن قصه فرار حیوان‌ها

    یکی بود، یکی نبود. در جنگلی که پر از درختهای نارگیل بود، خرگوشی زیر یکی از همین درختها لانه داشت. خرگوش کمی ترسو بود و همیشه با خودش فکر می کرد:”اگر زمین تکه تکه شود، چه کار کنم؟ اگر کوه ها به زمین بیفتند چه کار کنم؟ اگر آسمان نصف شود چه کار کنم؟” یک روز که خرگوش مشغول همین فکرها بود، یک نارگیل...
بالا پایین