در جایی دور، در جنگلی زیبا، سه تا خرگوش کوچولو با پدر و مادرشان زندگی می کردند. همه ی آنها خرگوش های خوبی بودند، فقط خرگوش سوم که اسمش برفی بود، خیلی خیلی شکمو بود. دلش می خواست همیشه به مهمانی برود و چیزهای خوب خوب بخورد. همیشه از مهمانی رفتن و خوراکی خوردن حرف می زد.
توی همان جنگل، خرسی هم...