شمار روزامون رف از دستم
شبامون شد سرد از قصد من
تورو پیچیدم و هنوز هس عکسم
تو اتاقتو دیدى مرد حسم
موندنى میره رفتنى میاد
تورو کم داشت قلبم زیاد
میگیره ازت مغزم ایراد
برو دیگه نیا ، غم رف تا بیاد
مث نور مث خون توى رگ بودى برا من
گفتم جز خودت حصله ى هیچکسو ندارم
حالا خود دردیو رک بگم مردى برا من...