. . .

ماهی‌

  1. _MAH_

    در دست اقدام داستان کوتاه ماهی‌ها می‌گریستند | معصومه فخیری

    عنوان: ماهی‌‌ها می‌گریستند ژانر: تراژدی خلاصه: زجر می‌‌کشید و می‌گریست؛ ولی کسی به او توجه نمی‌کرد. کسی برایش مهم نبود که او حالش بد یا خوب است.‌ شنیده‌ بود که می‌گویند مردم تنها ظاهر را می‌بینند. خب باشد، دیدند! چرا کاری نکردند؟ چرا وقتی اشکانش را دیدند تنها سکوت کردند و چیزی نگفتند؟ اصلاً...
بالا پایین