. . .

مادربزرگ

  1. فاطره

    متن قصه ی باغچه مادربزرگ

    یکی بود یکی نبود. مادر بزرگ یه باغچه قشنگ داشت که پراز گل های رنگارنگ بود. از همه ی گل ها زیباتر گل رز بود. البته گل رز به خاطر زیبایی اش مغرور شده بود و با بقیه گل ها بدرفتاری می کرد. یک روز دوتا دختر کوچولو و شیطون که نوه های مادربزرگ بودند به سمت باغچه آمدند. یکی از آن ها دستش را به...
  2. A.i.h

    شعر عینک مادربزرگ

    عینک مادر بزرگ چند روزيه شكسته انگار يه عالمه غم توي دلش نشسته هرجا كه ميخواد بره منو صدا ميكنه اونوقت با مهربوني منو دعا ميكنه خدا كنه كه چشماش دوباره خوب ببينه چون كه دلم نميخواد غم تو دلش بشينه
بالا پایین