. . .

داستان کودکانه یک سنجاقک توی اتاق من

  1. فاطره

    متن داستان کودکانه یک سنجاقک توی اتاق من

    هر شب، هادسون به جای تخت خودش، توی تخت مامان و باباش میخوابید. آخه تخت مامان و بابا گرم و نرم تر و راحت‌تر بود! اما همه اینا یک روز تغییر کرد! وقتی که یه نفر شروع کرد به خوردن درخت پرتقال! اون یک نفر، یک سنجاق بود! یک سنجاقک سبز با چشمای درشت بامزه و پاهای نازک و دهانش که همیشه داشت تکون...
بالا پایین