. . .

انشانویسی

  1. آموزش انشانویسی و پرورش ایده‌ها

    آقای مظفری انگشت سبابه‌ی دست راستش را روی لیست دفتر کلاسی سُر داد و روی یک اسم توقف کرد. بلند گفت: «آرش مسعودنیا!» قلبم شروع به تپیدن کرد و دستانم به لرزش افتاد. دفترم را برداشتم و به سمت تخته کلاس سکندری‌خوران رفتم. همهمه‌ای در کلاس برپا شده بود و صدای خنده اذیتم می‌کرد. دفترم را باز کردم،...
بالا پایین