- شناسه کاربر
- 300
- تاریخ ثبتنام
- 2021-01-16
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 519
- نوشتهها
- 4,411
- راهحلها
- 183
- پسندها
- 35,139
- امتیازها
- 1,008
- سن
- 19
- محل سکونت
- خرابههای خاطرات :)
«کریستوفر رابین» که از آن به عنوان جدیدترین لایواکشن اقتباسشده از روی انیمیشنهای دیزنی یاد میکنند، با بازی درخشان ایوان مکگرگور، تبدیل به یکی از بهترین فانتزیهای سینمایی چند وقت اخیر میشود.
به طرز غیرمنتظرهای جذاب. این، شاید بهترین صفتی باشد که میتوان به Christopher Robin، ساختهی مارک فارستر نسبت داد. فیلمی که از دور شبیه به تمام بازسازیهای لایواکشن دیگر والت دیزنی از انیمیشنها و قصههای محبوب کهنالگوشدهاش به نظر میرسید و بعد از دیدن آن، به اوج پیچیدگی و خواستنی بودنش در اوج سادگی پی میبریم. سینمای فانتزی در عین آن که شاید یکی از بیقاعدهترین و نامحدودترین قسمتهای هنر هفتم را تشکیل دهد، همیشه اثبات کرده است که در نقاط کمال خود، یک نکتهی بسیار پررنگ را یدک میکشد. نکتهای که چیزی نیست جز غرق کردن تماشاگر در جهانی جدید و وادار کردن او به پذیرش مطلق تصاویر مقابلش، به هر روشی که باشد. مهم نیست که دربارهی قصهای ترسناک درون یک خانهی پرشده از ارواح یا داستانی دربارهی سفرهای یک مرد به سرزمین آدمهای کوتوله و بعدتر غولها صحبت کنیم. مهم آن است که اگر قرار به لذت بردن، ترسیدن، خندیدن یا القای هر حس دیگری به تماشاگر باشد، باید منطق داستانهای فانتزی مقابلش را طوری شکل داد که از پس پذیرفتن آن بربیاید.
«کریستوفر رابین» یک فانتزی معنیدار و سطح بالا است. از آن فیلمهایی که در اوج خیالانگیز ظاهر شدن، مشکلی با القای منطقشان به مخاطب هم ندارند
این موضوع نه ارتباطی به عنصر واقعگرایی دارد و نه میتواند به عنوان چیزی محدودکننده معرفی شود. بلکه صرفا از این میگوید که در داستانهای خیالی و علیالخصوص نسخهی سینمایی آنها، باید چرخدندههای اثر را طوری شکل داد که با همهی فاصلهاش از واقعیت روزمره، بیننده بتواند آن را بفهمد. مثلا در جهان «هری پاتر» که یکی از بزرگترین فانتزیهای دوران ما به شمار میآید، خیلی قبلتر از جدی شدن همهچیز ما از طلسمها، جادوها و مرزهای دنیای ترسیمشده در مقابلمان مطلع میشویم و اینگونه نیست که در جدیترین ثانیههای اثر، ناگهان روبهروی قدرت تازه و ناشناخته یا عنصر دیدهنشدهای قرار بگیریم. ولی در این بین، نگاه انداختن به شاهکارهای ابدی سینمای فانتزی، مخاطب را به این درک میرساند که بهترین راه ممکن برای وارد کردن هر شخص به جهانهای چنین آثاری، رساندن او و حتی شخصیتها به مرز التماس برای کمک گرفتن از فانتزی است. شیوهای که چه در برخی از آثار خارقالعادهی بهترین فانتزیآفرین سینمایی تمام ادوار یعنی هایائو میازاکی و چه در فرمت بینقصی که در روایت داستان «هزارتوی پن» (Pan's Labyrinth) به کارگردانی گیرمو دل تورو میبینیم، به چشم میخورد و همواره با قرار دادن شخصیتها در تنگنای آزاردهندهی واقعیت، هم آنها و هم به دنبالش خود ما را وادار به خواستن خیالات میکند. همین هم باعث میشود که در لابهلای جنگ داخلی و خونبار اسپانیا، قدم گذاشتن اوفلیا به نزد موجودی افسانهای در اعماق زمین یا رفتن چیهیروی خستهشده از زندگی عادی به شهری پرشده از موجودات عجیب را بدون اعتراض و به شکلی فراموشناشدنی، پذیرا باشیم. طوری که در مرحلهی نهایی، از جایی به بعد توانایی انکار وجود موجودات و جهان دیدهشده درون اثر را نداریم و بعضا دیگران را به خاطر عدم پذیرش آنها، سرزنش میکنیم.
به طرز غیرمنتظرهای جذاب. این، شاید بهترین صفتی باشد که میتوان به Christopher Robin، ساختهی مارک فارستر نسبت داد. فیلمی که از دور شبیه به تمام بازسازیهای لایواکشن دیگر والت دیزنی از انیمیشنها و قصههای محبوب کهنالگوشدهاش به نظر میرسید و بعد از دیدن آن، به اوج پیچیدگی و خواستنی بودنش در اوج سادگی پی میبریم. سینمای فانتزی در عین آن که شاید یکی از بیقاعدهترین و نامحدودترین قسمتهای هنر هفتم را تشکیل دهد، همیشه اثبات کرده است که در نقاط کمال خود، یک نکتهی بسیار پررنگ را یدک میکشد. نکتهای که چیزی نیست جز غرق کردن تماشاگر در جهانی جدید و وادار کردن او به پذیرش مطلق تصاویر مقابلش، به هر روشی که باشد. مهم نیست که دربارهی قصهای ترسناک درون یک خانهی پرشده از ارواح یا داستانی دربارهی سفرهای یک مرد به سرزمین آدمهای کوتوله و بعدتر غولها صحبت کنیم. مهم آن است که اگر قرار به لذت بردن، ترسیدن، خندیدن یا القای هر حس دیگری به تماشاگر باشد، باید منطق داستانهای فانتزی مقابلش را طوری شکل داد که از پس پذیرفتن آن بربیاید.
«کریستوفر رابین» یک فانتزی معنیدار و سطح بالا است. از آن فیلمهایی که در اوج خیالانگیز ظاهر شدن، مشکلی با القای منطقشان به مخاطب هم ندارند
این موضوع نه ارتباطی به عنصر واقعگرایی دارد و نه میتواند به عنوان چیزی محدودکننده معرفی شود. بلکه صرفا از این میگوید که در داستانهای خیالی و علیالخصوص نسخهی سینمایی آنها، باید چرخدندههای اثر را طوری شکل داد که با همهی فاصلهاش از واقعیت روزمره، بیننده بتواند آن را بفهمد. مثلا در جهان «هری پاتر» که یکی از بزرگترین فانتزیهای دوران ما به شمار میآید، خیلی قبلتر از جدی شدن همهچیز ما از طلسمها، جادوها و مرزهای دنیای ترسیمشده در مقابلمان مطلع میشویم و اینگونه نیست که در جدیترین ثانیههای اثر، ناگهان روبهروی قدرت تازه و ناشناخته یا عنصر دیدهنشدهای قرار بگیریم. ولی در این بین، نگاه انداختن به شاهکارهای ابدی سینمای فانتزی، مخاطب را به این درک میرساند که بهترین راه ممکن برای وارد کردن هر شخص به جهانهای چنین آثاری، رساندن او و حتی شخصیتها به مرز التماس برای کمک گرفتن از فانتزی است. شیوهای که چه در برخی از آثار خارقالعادهی بهترین فانتزیآفرین سینمایی تمام ادوار یعنی هایائو میازاکی و چه در فرمت بینقصی که در روایت داستان «هزارتوی پن» (Pan's Labyrinth) به کارگردانی گیرمو دل تورو میبینیم، به چشم میخورد و همواره با قرار دادن شخصیتها در تنگنای آزاردهندهی واقعیت، هم آنها و هم به دنبالش خود ما را وادار به خواستن خیالات میکند. همین هم باعث میشود که در لابهلای جنگ داخلی و خونبار اسپانیا، قدم گذاشتن اوفلیا به نزد موجودی افسانهای در اعماق زمین یا رفتن چیهیروی خستهشده از زندگی عادی به شهری پرشده از موجودات عجیب را بدون اعتراض و به شکلی فراموشناشدنی، پذیرا باشیم. طوری که در مرحلهی نهایی، از جایی به بعد توانایی انکار وجود موجودات و جهان دیدهشده درون اثر را نداریم و بعضا دیگران را به خاطر عدم پذیرش آنها، سرزنش میکنیم.
نام موضوع : نقد و معرفی فیلم کریستوفر رابین
دسته : سینما و تئاتر