انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
قصیدههای سنایی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="Alex" data-source="post: 52978" data-attributes="member: 498"><p>آراست جهاندار دگرباره جهان را</p><p>چو خلد برین کرد، زمین را و زمان را</p><p>فرمود که تا چرخ یکی دور دگر کرد</p><p>خورشید بپیمود مسیر دوران را</p><p>ایدون که بیاراست مر این پیر خرف را</p><p>کاید حسد از تازگیش تازه جوان را</p><p>هر روز جهان خوشتر از آنست چو هر شب</p><p>رضوان بگشاید همه درهای جنان را</p><p>گویی که هوا غالیه آمیخت بخروار</p><p>پر کرد از آن غالیهها غالیهدان را</p><p>گنجی که به هر کنج نهان بود ز قارون</p><p>از خاک برآورد مر آن گنج نهان را</p><p>ابری که همی برف ببارید ببرید</p><p>شد غرقهٔ بحری که ندید ایچ کران را</p><p>آن ابر درر بار ز دریا که برآید</p><p>پر کرده ز در و درم و دانه دهان را</p><p>از بس که ببارید به آب اندر لولو</p><p>چون لولو تر کرد همه آب روان را</p><p>رنجی که همی باد فزاید ز بزیدن</p><p>بر ما بوزید از قبل راحت جان را</p><p>کوه آن تل کافور بدل کرد به سیفور</p><p>شادی روان داد مر آن شاد روان را</p><p>بر کوه از آن تودهٔ کافور گرانبار</p><p>خورشید سبک کرد مر آن بار گران را</p><p>خاکی که همه ژاله ستد از دهن ابر</p><p>تا بر کند آن لالهٔ خوش خفته ستان را</p><p>چندان ز هوا ژاله ببارید بدو ابر</p><p>تا لاله ستان کرد همه لاله ستان را</p><p>از رنگ گل و لاله کنون باز بنفشه</p><p>چون نیل شود خیره کند گوهر کان را</p><p>شبگیر زند نعره کلنگ از دل مشتاق</p><p>وز نعره زدن طعنه زند نعره زنان را</p><p>آن لکلک گوید که: لک الحمد، لک الشکر</p><p>تو طعمهٔ من کردهای آن مار دمان را</p><p>قمری نهد از پشت قبای خز و قاقم</p><p>اکنون که بتابید و بپوشید کتان را</p><p>طاووس کند جلوه چو از دور به بیند</p><p>بر فرق سر هدهد، آن تاج کیان را</p><p>موسیجه همی گوید: یا رازق رزاق</p><p>روزی ده جانبخش تویی انسی و جان را</p><p>زاغ از شغب بیهده بربندد منقار</p><p>چون فاخته بگشاده به تسبیح زبان را</p><p>پیوسته هما گوید: یکیست یگانه</p><p>تا در طرب آرد به هوا بر ورشان را</p><p>گنجشک بهاری صفت باری گوید</p><p>کز بوم به انگیزد اشجار نوان را</p><p>هر گوید هو صد بدمی سرخ کبوتر</p><p>در گفتن هو دارد پیوسته لسان را</p><p>چرغان به سر چنگ درآورده تذروان</p><p>تسبیح شده از دهن مرغ مر آن را</p><p>شارک چو موذن به سحر حلق گشاده</p><p>آن ژولک و آن صعوه از آن داده اذان را</p><p>آن شیشککان شاد ازین سنگ به آن سنگ</p><p>پاینده و پوینده مر آن پیک دوان را</p><p>آن کبک مرقع سلب برچده دامن</p><p>از غالیه غل ساخته از بهر نشان را</p><p>بنگر به هوا بر به چکاوک که چه گوید</p><p>خیر و حسنت بادا خیرات و حسان را</p><p>نازیدن ناز و نواهای سریچه</p><p>ناطق کند آن مردهٔ بینطق و بیان را</p><p>آن کرکی گوید که: توی قادر قهار</p><p>از مرگ همی قهر کنی مر حیوان را</p><p>پیوسته همی گوید آن سر شب تشنه</p><p>بیآب ملک صبر دهد مر عطشان را</p><p>مرغابی سرخاب که در آب نشیند</p><p>گوید که خدایی و سزایی تو جهان را</p><p>در خوید چنین گوید کرک که: خدایا</p><p>تو خالق خلقانی صد قرن قران را</p><p>گویند تذروان که تو آنی که بدانی</p><p>راز تن بیقوت و بیروح و روان را</p><p>آن باز چنین گوید یارب تو نگهدار</p><p>بر امت پیغمبر، ایمان و امان را</p><p>آن کرکس با قوت گوید که به قدرت</p><p>جبار نگهدار، این کـ×و×ن و مکان را</p><p>بنگر که عقاب از پس تسبیح چه گوید</p><p>آراسته دارید مر این سیرت و سان را</p><p>بلبل چه مذکر شده و قمری قاری</p><p>برداشته هر دو شغب و بانگ و فغان را</p><p>آید به تو هر پاس خروشی ز خروسی</p><p>کی غافل، بگذار جهان گذران را</p><p>آوازه برآورد که: ای قوم تن خویش</p><p>دوزخ مبرید از پی بهمان و فلان را</p><p>دنیا چو یکی بیشه شمارید و ژیان شیر</p><p>در بیشه مشورید مر آن شیر ژیان را</p><p>در جستن نان آب رخ خویش مریزید</p><p>در نار مسوزید روان از پی نان را</p><p>ایزد چو به زنار نبستست میانتان</p><p>در پیش چو خود خیره مبندید میان را</p><p>زان پیش که جانتان بستاند ملک الموت</p><p>از قبضهٔ شیطان بستانید عنان را</p><p>مجدود بدینحال تو نزدیکتری زانک</p><p>پیریت به نهمار فرستاده خزان را</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Alex, post: 52978, member: 498"] آراست جهاندار دگرباره جهان را چو خلد برین کرد، زمین را و زمان را فرمود که تا چرخ یکی دور دگر کرد خورشید بپیمود مسیر دوران را ایدون که بیاراست مر این پیر خرف را کاید حسد از تازگیش تازه جوان را هر روز جهان خوشتر از آنست چو هر شب رضوان بگشاید همه درهای جنان را گویی که هوا غالیه آمیخت بخروار پر کرد از آن غالیهها غالیهدان را گنجی که به هر کنج نهان بود ز قارون از خاک برآورد مر آن گنج نهان را ابری که همی برف ببارید ببرید شد غرقهٔ بحری که ندید ایچ کران را آن ابر درر بار ز دریا که برآید پر کرده ز در و درم و دانه دهان را از بس که ببارید به آب اندر لولو چون لولو تر کرد همه آب روان را رنجی که همی باد فزاید ز بزیدن بر ما بوزید از قبل راحت جان را کوه آن تل کافور بدل کرد به سیفور شادی روان داد مر آن شاد روان را بر کوه از آن تودهٔ کافور گرانبار خورشید سبک کرد مر آن بار گران را خاکی که همه ژاله ستد از دهن ابر تا بر کند آن لالهٔ خوش خفته ستان را چندان ز هوا ژاله ببارید بدو ابر تا لاله ستان کرد همه لاله ستان را از رنگ گل و لاله کنون باز بنفشه چون نیل شود خیره کند گوهر کان را شبگیر زند نعره کلنگ از دل مشتاق وز نعره زدن طعنه زند نعره زنان را آن لکلک گوید که: لک الحمد، لک الشکر تو طعمهٔ من کردهای آن مار دمان را قمری نهد از پشت قبای خز و قاقم اکنون که بتابید و بپوشید کتان را طاووس کند جلوه چو از دور به بیند بر فرق سر هدهد، آن تاج کیان را موسیجه همی گوید: یا رازق رزاق روزی ده جانبخش تویی انسی و جان را زاغ از شغب بیهده بربندد منقار چون فاخته بگشاده به تسبیح زبان را پیوسته هما گوید: یکیست یگانه تا در طرب آرد به هوا بر ورشان را گنجشک بهاری صفت باری گوید کز بوم به انگیزد اشجار نوان را هر گوید هو صد بدمی سرخ کبوتر در گفتن هو دارد پیوسته لسان را چرغان به سر چنگ درآورده تذروان تسبیح شده از دهن مرغ مر آن را شارک چو موذن به سحر حلق گشاده آن ژولک و آن صعوه از آن داده اذان را آن شیشککان شاد ازین سنگ به آن سنگ پاینده و پوینده مر آن پیک دوان را آن کبک مرقع سلب برچده دامن از غالیه غل ساخته از بهر نشان را بنگر به هوا بر به چکاوک که چه گوید خیر و حسنت بادا خیرات و حسان را نازیدن ناز و نواهای سریچه ناطق کند آن مردهٔ بینطق و بیان را آن کرکی گوید که: توی قادر قهار از مرگ همی قهر کنی مر حیوان را پیوسته همی گوید آن سر شب تشنه بیآب ملک صبر دهد مر عطشان را مرغابی سرخاب که در آب نشیند گوید که خدایی و سزایی تو جهان را در خوید چنین گوید کرک که: خدایا تو خالق خلقانی صد قرن قران را گویند تذروان که تو آنی که بدانی راز تن بیقوت و بیروح و روان را آن باز چنین گوید یارب تو نگهدار بر امت پیغمبر، ایمان و امان را آن کرکس با قوت گوید که به قدرت جبار نگهدار، این کـ×و×ن و مکان را بنگر که عقاب از پس تسبیح چه گوید آراسته دارید مر این سیرت و سان را بلبل چه مذکر شده و قمری قاری برداشته هر دو شغب و بانگ و فغان را آید به تو هر پاس خروشی ز خروسی کی غافل، بگذار جهان گذران را آوازه برآورد که: ای قوم تن خویش دوزخ مبرید از پی بهمان و فلان را دنیا چو یکی بیشه شمارید و ژیان شیر در بیشه مشورید مر آن شیر ژیان را در جستن نان آب رخ خویش مریزید در نار مسوزید روان از پی نان را ایزد چو به زنار نبستست میانتان در پیش چو خود خیره مبندید میان را زان پیش که جانتان بستاند ملک الموت از قبضهٔ شیطان بستانید عنان را مجدود بدینحال تو نزدیکتری زانک پیریت به نهمار فرستاده خزان را [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
قصیدههای سنایی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین