انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
دین و مذهب
داستانهای پیامبران و امامان
داستان هایی از زندگی پیامبراسلام
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="ایرما" data-source="post: 122697" data-attributes="member: 5244"><p>کار و تلاش:</p><p>روزى پیامبر صلى الله علیه و آله با اصحاب خود نشسته بودند. پیامبر جوان نیرومندى را دید که اول صبح مشغول کار و تلاش مى باشد. بعضى از حاضران گفتند: این شایسته تمجید و ستایش بود، اگر نیروى جوانى خود را در راه خدا به کار مى انداخت ؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: چنین نگویید، اگر این جوان کار مى کند تا نیازمندیهاى خود را تأمین کند و از دیگران بى نیاز گردد، در راه خدا گام برداشته و همچنین اگر به نفع پدر و مادر ناتوان و کودکان خردسالش کار کند و آنها را از مردم بى نیاز سازد، باز هم در راه خدا قدم برداشته است.</p><p>رفتار با مردم:</p><p>در حالى که پیامبر صلى الله علیه و آله میدان جنگ بود، عربى به محضر او رسید و رکاب شترش را گرفت و گفت : یا رسول الله، عملى را به من بیاموز که سبب رفتنم به بهشت گردد. حضرت فرمود: با مردم آن گونه رفتار کن که دوست دارى با تو آن گونه رفتار کنند، و از رفتار با آنها که خوشایند تو نیست، بپرهیز.</p><p>پاداش زنان:</p><p>پیامبر صلى الله علیه و آله در باب جهاد و پاداش مجاهدان سخن مى گفت. در این بین، زنى بپاخاست و پرسید: آیا براى زنان هم از این فضیلت ها بهره اى هست ؟ رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: آرى، از هنگامى که زنان باردار مى شوند، تا لحظه اى که کودکان خود را از شیر باز مى گیرند، همانند مجاهدان در راه خدا پاداش مى برند. و اگر در این فاصله، اجل آنان فرا رسد و مرگ ایشان را دریابد، اجر و منزلت شهید را دریافت خواهند کرد.</p><p>تعلیم و تعلم:</p><p>در مدینه روزى پیامبر صلى الله علیه و آله اسلام صلى الله علیه و آله وارد مسجد گردید، چشمش به دو اجتماع افتاد که در دو دسته تشکیل شده بودند و هر دسته اى حلقه اى تشکیل داده و سرگرم بودند؛ یک دسته به عبادت و ذکر خدا، و دسته اى به تعلیم و تعلم و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم و مشغول بودند. حضرت از دیدن هر دو دسته مسرور و خرسند گردید و به همراهانش فرمود: این هر دو دسته کار نیک نموده و بر خیر و سعادتند. لکن من براى دانا کردن و دانا شدن مردم فرستاده شده و مبعوث گشته ام. پس خودش به طرف همان دسته که به تعلیم و تعلم اشتغال داشتند، رفت و در حلقه آنان نشست.</p><p>حب على علیه السلام:</p><p>رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: در شب معراج هنگامى که مرا به آسمان مى بردند، به هر جا مى رسیدم، دسته هایى از فرشتگان با اظهار شادى و شادمانى به دیدارم مى آمدند، تا اینکه به جایى رسیدم که جبرئیل به همراه جمعى از فرشتگان به استقبالم آمدند. آن روز جبرئیل سخنى شنیدنى گفت : اگر امت تو بر دوستى و مهر على علیه السلام اجتماع مى کردند، خداوند متعال آتش جهنم را نمى آفرید.</p><p>دفاع از آبروى مؤمن:</p><p>ابوالدردأ گوید: مردى در محضر رسول اکرم صلى الله علیه و آله آبروى کسى را دستخوش بدگویى قرار داد، دیگرى در مقام دفاع برآمد، رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: هر کس از آبروى برادر دینى خود دفاع کند، حجاب و پرده اى از آتش براى او خواهد بود.</p><p>دورى از مجادله:</p><p>روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله بر اصحاب خود در آمد و دید که : آنان با یکدیگر مجادله و مخاصمه مى کنند. نبى اکرم صلى الله علیه و آله سخت خشمگین شد که از شدت غضب چهره مبارکش چنان سرخ گشت، تو گویى دانه هاى انار بر رخسار مبارک شکسته شده است، و فرمود: آیا براى همین کارها خلق و به خاطر این مسائل مأمور شده اید که بعضى از کتاب خدا را با بعضى دیگر بیامیزید؟ بنگرید به چه مأمورید، به آن عمل کنید و از چه چیزهایى نهى شده اید، از ارتکاب آنها اجتناب ورزید.</p><p>برخورد با پیامبر(ص):</p><p>در حدود سال دهم هجرت که برو و بیا زیاد است و شهرت پیغمبر در همه جا پیچیده است یک عرب بیابانی می آید خدمت پیغمبر. وقتی که می خواهد با پیغمبر حرف بزند، روی آن چیزهایی که شنیده رعب پیغمبر او را می گیرد، زبانش به لکنت می افتد. پیغمبر ناراحت می شود : از دیدن من زبانش به لکنت افتاد؟! فورا او را در بغل می گیرد و می فشارد که بدنش بدن او را لمس بکند : برادر ! هون علیک آسان بگو، از چه می ترسی ؟ من از آن جبابره ای که تو خیال کرده ای نیستم : لست بملک. من پسر آن زنی هستم که با دست خودش از پستان بز شیر می دوشید. من مثل برادر تو هستم، هر چه می خواهد دل تنگت بگو. آیا این وضع، این قدرت، این نفوذ، این توسعه و این امکانات یک ذره توانسته است روح پیغمبر را تغییر بدهد ؟ ابدا. عرض کردم که تنها پیغمبر چنین نیست، پیغمبر و علی مقامشان خیلی بالاتر از این حرفهاست، باید برویم سراغ سلمانها، ابوذرها، عمارها، اویس قرنی ها و صدها نفر امثال اینها.</p><p>وفاى به عهد:</p><p>رسول خدا صلى الله علیه و آله همراه مردى بود، و آن مرد خواست به جایى برود. رسول خدا صلى الله علیه و آله کنار سنگى توقف کرد و به او فرمود: من در همین جا هستم تا بیایى. آن مرد رفت و مدتى نیامد. نور خورشید بالا آمد و به طور مستقیم بر پیامبر صلى الله علیه و آله مى تابید، اصحاب عرض کردند: اى رسول خدا، از اینجا به سایه بروید آن حضرت در پاسخ فرمود: قد وعدته الى ههنا؛ من با او عهد کرده ام که به همین جا بیاید.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="ایرما, post: 122697, member: 5244"] کار و تلاش: روزى پیامبر صلى الله علیه و آله با اصحاب خود نشسته بودند. پیامبر جوان نیرومندى را دید که اول صبح مشغول کار و تلاش مى باشد. بعضى از حاضران گفتند: این شایسته تمجید و ستایش بود، اگر نیروى جوانى خود را در راه خدا به کار مى انداخت ؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: چنین نگویید، اگر این جوان کار مى کند تا نیازمندیهاى خود را تأمین کند و از دیگران بى نیاز گردد، در راه خدا گام برداشته و همچنین اگر به نفع پدر و مادر ناتوان و کودکان خردسالش کار کند و آنها را از مردم بى نیاز سازد، باز هم در راه خدا قدم برداشته است. رفتار با مردم: در حالى که پیامبر صلى الله علیه و آله میدان جنگ بود، عربى به محضر او رسید و رکاب شترش را گرفت و گفت : یا رسول الله، عملى را به من بیاموز که سبب رفتنم به بهشت گردد. حضرت فرمود: با مردم آن گونه رفتار کن که دوست دارى با تو آن گونه رفتار کنند، و از رفتار با آنها که خوشایند تو نیست، بپرهیز. پاداش زنان: پیامبر صلى الله علیه و آله در باب جهاد و پاداش مجاهدان سخن مى گفت. در این بین، زنى بپاخاست و پرسید: آیا براى زنان هم از این فضیلت ها بهره اى هست ؟ رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: آرى، از هنگامى که زنان باردار مى شوند، تا لحظه اى که کودکان خود را از شیر باز مى گیرند، همانند مجاهدان در راه خدا پاداش مى برند. و اگر در این فاصله، اجل آنان فرا رسد و مرگ ایشان را دریابد، اجر و منزلت شهید را دریافت خواهند کرد. تعلیم و تعلم: در مدینه روزى پیامبر صلى الله علیه و آله اسلام صلى الله علیه و آله وارد مسجد گردید، چشمش به دو اجتماع افتاد که در دو دسته تشکیل شده بودند و هر دسته اى حلقه اى تشکیل داده و سرگرم بودند؛ یک دسته به عبادت و ذکر خدا، و دسته اى به تعلیم و تعلم و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم و مشغول بودند. حضرت از دیدن هر دو دسته مسرور و خرسند گردید و به همراهانش فرمود: این هر دو دسته کار نیک نموده و بر خیر و سعادتند. لکن من براى دانا کردن و دانا شدن مردم فرستاده شده و مبعوث گشته ام. پس خودش به طرف همان دسته که به تعلیم و تعلم اشتغال داشتند، رفت و در حلقه آنان نشست. حب على علیه السلام: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: در شب معراج هنگامى که مرا به آسمان مى بردند، به هر جا مى رسیدم، دسته هایى از فرشتگان با اظهار شادى و شادمانى به دیدارم مى آمدند، تا اینکه به جایى رسیدم که جبرئیل به همراه جمعى از فرشتگان به استقبالم آمدند. آن روز جبرئیل سخنى شنیدنى گفت : اگر امت تو بر دوستى و مهر على علیه السلام اجتماع مى کردند، خداوند متعال آتش جهنم را نمى آفرید. دفاع از آبروى مؤمن: ابوالدردأ گوید: مردى در محضر رسول اکرم صلى الله علیه و آله آبروى کسى را دستخوش بدگویى قرار داد، دیگرى در مقام دفاع برآمد، رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: هر کس از آبروى برادر دینى خود دفاع کند، حجاب و پرده اى از آتش براى او خواهد بود. دورى از مجادله: روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله بر اصحاب خود در آمد و دید که : آنان با یکدیگر مجادله و مخاصمه مى کنند. نبى اکرم صلى الله علیه و آله سخت خشمگین شد که از شدت غضب چهره مبارکش چنان سرخ گشت، تو گویى دانه هاى انار بر رخسار مبارک شکسته شده است، و فرمود: آیا براى همین کارها خلق و به خاطر این مسائل مأمور شده اید که بعضى از کتاب خدا را با بعضى دیگر بیامیزید؟ بنگرید به چه مأمورید، به آن عمل کنید و از چه چیزهایى نهى شده اید، از ارتکاب آنها اجتناب ورزید. برخورد با پیامبر(ص): در حدود سال دهم هجرت که برو و بیا زیاد است و شهرت پیغمبر در همه جا پیچیده است یک عرب بیابانی می آید خدمت پیغمبر. وقتی که می خواهد با پیغمبر حرف بزند، روی آن چیزهایی که شنیده رعب پیغمبر او را می گیرد، زبانش به لکنت می افتد. پیغمبر ناراحت می شود : از دیدن من زبانش به لکنت افتاد؟! فورا او را در بغل می گیرد و می فشارد که بدنش بدن او را لمس بکند : برادر ! هون علیک آسان بگو، از چه می ترسی ؟ من از آن جبابره ای که تو خیال کرده ای نیستم : لست بملک. من پسر آن زنی هستم که با دست خودش از پستان بز شیر می دوشید. من مثل برادر تو هستم، هر چه می خواهد دل تنگت بگو. آیا این وضع، این قدرت، این نفوذ، این توسعه و این امکانات یک ذره توانسته است روح پیغمبر را تغییر بدهد ؟ ابدا. عرض کردم که تنها پیغمبر چنین نیست، پیغمبر و علی مقامشان خیلی بالاتر از این حرفهاست، باید برویم سراغ سلمانها، ابوذرها، عمارها، اویس قرنی ها و صدها نفر امثال اینها. وفاى به عهد: رسول خدا صلى الله علیه و آله همراه مردى بود، و آن مرد خواست به جایى برود. رسول خدا صلى الله علیه و آله کنار سنگى توقف کرد و به او فرمود: من در همین جا هستم تا بیایى. آن مرد رفت و مدتى نیامد. نور خورشید بالا آمد و به طور مستقیم بر پیامبر صلى الله علیه و آله مى تابید، اصحاب عرض کردند: اى رسول خدا، از اینجا به سایه بروید آن حضرت در پاسخ فرمود: قد وعدته الى ههنا؛ من با او عهد کرده ام که به همین جا بیاید. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
دین و مذهب
داستانهای پیامبران و امامان
داستان هایی از زندگی پیامبراسلام
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین