انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
اشعار احسان افشاری
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="Miss Nili" data-source="post: 28395" data-attributes="member: 277"><p>صدای گنگ مرا از سراب می شنوید</p><p>ستاره خواب کنید آفتاب می شوید</p><p>از این دقیقه فقط آب و تاب می شنوید</p><p>شنیدم آنچه شنیدم جواب می شنوید</p><p></p><p></p><p>به این شقایق در اضطراب گوش کنید</p><p>به این پرنده ی در اعتصاب گوش کنید</p><p>موظفید به حرف حساب گوش کنید!</p><p>به نطق آخرم عالی جناب گوش کنید</p><p></p><p></p><p>خدای عهدشکن عشق بود، حالا نه</p><p>ترانه ی فدغن عشق بود، حالا نه</p><p>همیشه روی سخن عشق بود، حالا نه</p><p>سلاح آخر من عشق بود، حالا نه</p><p></p><p></p><p>هزار تیرخطا از کمان گریخته است</p><p>همان که گفت کنارم بمان گریخته است</p><p>شهاب وحشی ام از آسمان گریخته است</p><p>چگونه از تو بگویم زبان گریخته است</p><p></p><p></p><p>قلم گرفتم و دردا قلم نمیگیرد</p><p>که آتش من و هیزم به هم نمیگیرد</p><p>کسی نشان حضور از عدم نمی گیرد</p><p>خوشم که مرگ مرا دست کم نمی گیرد</p><p></p><p></p><p>نخواه دشنه ی تن تشنه را غلاف کنم</p><p>نخواه بردگی عین و شین و قاف کنم</p><p>قلم به دست گرفتم که اعتراف کنم</p><p>حساب آینه را با غبار صاف کنم</p><p></p><p></p><p>همین شما که پذیرای شعر من بودید</p><p>مگر نه آنکه به وقتش لب و دهن بودید</p><p>به تیشه ایی نرسیدید و کوهکن بودید</p><p>و توشه ی هم اگر بود راهزن بودید</p><p></p><p></p><p>صدف ندیده به گوهر رسیده ایید عجب</p><p>چراغ کشته به مجمر رسیده اید عجب</p><p>به خط هفتم ساغر رسیده ایید عجب</p><p>دو خط نخوانده به منبر رسیده ایید عجب</p><p></p><p></p><p>هلاک مخمصه ام دست بندتان پس کو؟</p><p>درخت های زمستان پسندتان پس کو؟</p><p>سرجنازه ی شعر آب قندتان پس کو؟</p><p>چهارپاره شدم نیشخندتان پس کو؟</p><p></p><p></p><p>کلید مخمصه را در قفس گذاشته ایید</p><p>کلاه شعبده از پیش و پس گذاشته ایید</p><p>کجا فرار کنم خار و خس گذاشته ایید</p><p>مگر برای دویدن نفس گذاشته ایید؟</p><p></p><p></p><p>آهای شعر ! رفیقان راهزن داری</p><p>بـر×ه×ن×ه ای و در اندوه رخت کن داری</p><p>غریبی و سر هر کوچه انجمن داری</p><p>چقدر هم که به هر دسته سینه زن داری</p><p></p><p></p><p>پی مزار تو با التهاب می آیند</p><p>خدا قبول کند با نقاب می آیند</p><p>فرشته اند و به قصد عذاب می آیند</p><p>به وقت تیشه زدن با گلاب می آیند</p><p></p><p></p><p>کتاب معجره را کنج غار پنهان کن</p><p>هر چه آن چه داشتی از روزگار پنهان کن</p><p>ستاره از شب دنباله دار پنهان کن</p><p>فقط نفس بکش اما بخار پنهان کن</p><p></p><p></p><p>وصیتی کنم انگور را تمام نکن</p><p>اگر شـ×ر×ا×ب نیانداختی حرام مکن</p><p>شـ×ر×ا×ب شعر منم از غریبه وام مکن</p><p>مرا مقایسه با شاعران خام مکن</p><p> </p><p></p><p>که در مقایسه از دودمان خیامم</p><p>نه گوش به به و چه چه نه چشم انعامم</p><p>بگوش عالم و آدم رسید پیغامم</p><p>حریف گوشه ی میخانه های بدنامم</p><p></p><p></p><p>مباد سیلی محکم کم کنند شعرم را</p><p>شعارهای دمادم کنند شعرم را</p><p>مباد قبله ی عالم کنند شعرم را</p><p>به روز واقعه پرچم کنند شعرم را</p><p></p><p></p><p>مطاع شعر و شرف سرسری فروخته ای</p><p>ولی به حجره ی بی مشتری فروخته ای</p><p>تو را به من چه که در دری فروخته ایی</p><p>مبارک است به خوکان پری فروخته ای</p><p></p><p></p><p></p><p>حرام ِ باد شدی ؟ خاک در دهانت باد !</p><p>دهان دریده ترین شب نگاهبانت باد</p><p>کلاغ صبح مه آلود نوحه خوانت باد</p><p>مرا به سنگ زدی ؟ ! شیشه نوش جانت باد</p><p></p><p></p><p>مرا سیاه نکن آدم زغال فروش</p><p>مرا چکار به این کوچه های فال فروش؟</p><p>مرا چکار به این قوم قیل و قال فروش؟</p><p>گرفته حالم از این شهر ضدحال فروش</p><p></p><p></p><p>از این اجاق رها مانده دود سهم من است</p><p>یکی نبود جهان کبود سهم من است</p><p>و کوه نعره زد اینک : صعود سهم من است</p><p>به قله رفتم و دیدم، فرود سهم من است</p><p></p><p></p><p>اگر چه دور و برم جز خطر نمی بینم</p><p>علاج واقعه را در سفر نمی بینم</p><p>به جز غبار قدم پشت سر نمی بینم</p><p>و هیچ عاقبتی در هنر نمی بینم</p><p></p><p></p><p>من ایستاده شکستم اقامه بهتر از این؟</p><p>قلم شدم که بخوانید نامه بهتر از این؟</p><p>یکی برید و یکی دوخت جامه بهتر از این؟</p><p>رسیدم و نرسیدم ادامه بهتر از این؟</p><p></p><p></p><p>به لطف شعر دل از دلبران ندزدیم</p><p>از این بساط سگی استخوان ندزدیدم</p><p>اگر نداشتم از دیگران ندزدیدم</p><p>من از حیاط کسی نردبان ندزدید</p><p></p><p></p><p>قسم به جان درختان تبر نساخته ام</p><p>برای بتکده ای دردسر نساخته ام</p><p>که با فروش قلم سیم و زر نساخته ام</p><p>برای هیچ کسی هم که شر نساخته ام</p><p></p><p></p><p>همیشه پشت سخن آیه ی سکوت منم</p><p>هزار چهره ی پوشیده در قنوت منم</p><p>زبان سوخته ی جنگل بلوط منم</p><p>و پشت جاذبه ها سیب در سقوط منم</p><p></p><p></p><p>و بازمانده ی دنیای درد ما بودیم</p><p>کسی که دید و فراموش کرد ما بودیم</p><p>صدای حنجره ی سرخ درد ما بودیم</p><p>سکوت بین دو فنجان سرد ما بودیم</p><p></p><p></p><p>کفاف حسرت ما را زمین نخواهد داد</p><p>زمانه هم که به جز نقطه چین نخواهد داد</p><p>کسی به مشق درست آفرین نخواهد داد</p><p>جواب اشک به جز آستین نخواهد داد</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Miss Nili, post: 28395, member: 277"] صدای گنگ مرا از سراب می شنوید ستاره خواب کنید آفتاب می شوید از این دقیقه فقط آب و تاب می شنوید شنیدم آنچه شنیدم جواب می شنوید به این شقایق در اضطراب گوش کنید به این پرنده ی در اعتصاب گوش کنید موظفید به حرف حساب گوش کنید! به نطق آخرم عالی جناب گوش کنید خدای عهدشکن عشق بود، حالا نه ترانه ی فدغن عشق بود، حالا نه همیشه روی سخن عشق بود، حالا نه سلاح آخر من عشق بود، حالا نه هزار تیرخطا از کمان گریخته است همان که گفت کنارم بمان گریخته است شهاب وحشی ام از آسمان گریخته است چگونه از تو بگویم زبان گریخته است قلم گرفتم و دردا قلم نمیگیرد که آتش من و هیزم به هم نمیگیرد کسی نشان حضور از عدم نمی گیرد خوشم که مرگ مرا دست کم نمی گیرد نخواه دشنه ی تن تشنه را غلاف کنم نخواه بردگی عین و شین و قاف کنم قلم به دست گرفتم که اعتراف کنم حساب آینه را با غبار صاف کنم همین شما که پذیرای شعر من بودید مگر نه آنکه به وقتش لب و دهن بودید به تیشه ایی نرسیدید و کوهکن بودید و توشه ی هم اگر بود راهزن بودید صدف ندیده به گوهر رسیده ایید عجب چراغ کشته به مجمر رسیده اید عجب به خط هفتم ساغر رسیده ایید عجب دو خط نخوانده به منبر رسیده ایید عجب هلاک مخمصه ام دست بندتان پس کو؟ درخت های زمستان پسندتان پس کو؟ سرجنازه ی شعر آب قندتان پس کو؟ چهارپاره شدم نیشخندتان پس کو؟ کلید مخمصه را در قفس گذاشته ایید کلاه شعبده از پیش و پس گذاشته ایید کجا فرار کنم خار و خس گذاشته ایید مگر برای دویدن نفس گذاشته ایید؟ آهای شعر ! رفیقان راهزن داری بـر×ه×ن×ه ای و در اندوه رخت کن داری غریبی و سر هر کوچه انجمن داری چقدر هم که به هر دسته سینه زن داری پی مزار تو با التهاب می آیند خدا قبول کند با نقاب می آیند فرشته اند و به قصد عذاب می آیند به وقت تیشه زدن با گلاب می آیند کتاب معجره را کنج غار پنهان کن هر چه آن چه داشتی از روزگار پنهان کن ستاره از شب دنباله دار پنهان کن فقط نفس بکش اما بخار پنهان کن وصیتی کنم انگور را تمام نکن اگر شـ×ر×ا×ب نیانداختی حرام مکن شـ×ر×ا×ب شعر منم از غریبه وام مکن مرا مقایسه با شاعران خام مکن که در مقایسه از دودمان خیامم نه گوش به به و چه چه نه چشم انعامم بگوش عالم و آدم رسید پیغامم حریف گوشه ی میخانه های بدنامم مباد سیلی محکم کم کنند شعرم را شعارهای دمادم کنند شعرم را مباد قبله ی عالم کنند شعرم را به روز واقعه پرچم کنند شعرم را مطاع شعر و شرف سرسری فروخته ای ولی به حجره ی بی مشتری فروخته ای تو را به من چه که در دری فروخته ایی مبارک است به خوکان پری فروخته ای حرام ِ باد شدی ؟ خاک در دهانت باد ! دهان دریده ترین شب نگاهبانت باد کلاغ صبح مه آلود نوحه خوانت باد مرا به سنگ زدی ؟ ! شیشه نوش جانت باد مرا سیاه نکن آدم زغال فروش مرا چکار به این کوچه های فال فروش؟ مرا چکار به این قوم قیل و قال فروش؟ گرفته حالم از این شهر ضدحال فروش از این اجاق رها مانده دود سهم من است یکی نبود جهان کبود سهم من است و کوه نعره زد اینک : صعود سهم من است به قله رفتم و دیدم، فرود سهم من است اگر چه دور و برم جز خطر نمی بینم علاج واقعه را در سفر نمی بینم به جز غبار قدم پشت سر نمی بینم و هیچ عاقبتی در هنر نمی بینم من ایستاده شکستم اقامه بهتر از این؟ قلم شدم که بخوانید نامه بهتر از این؟ یکی برید و یکی دوخت جامه بهتر از این؟ رسیدم و نرسیدم ادامه بهتر از این؟ به لطف شعر دل از دلبران ندزدیم از این بساط سگی استخوان ندزدیدم اگر نداشتم از دیگران ندزدیدم من از حیاط کسی نردبان ندزدید قسم به جان درختان تبر نساخته ام برای بتکده ای دردسر نساخته ام که با فروش قلم سیم و زر نساخته ام برای هیچ کسی هم که شر نساخته ام همیشه پشت سخن آیه ی سکوت منم هزار چهره ی پوشیده در قنوت منم زبان سوخته ی جنگل بلوط منم و پشت جاذبه ها سیب در سقوط منم و بازمانده ی دنیای درد ما بودیم کسی که دید و فراموش کرد ما بودیم صدای حنجره ی سرخ درد ما بودیم سکوت بین دو فنجان سرد ما بودیم کفاف حسرت ما را زمین نخواهد داد زمانه هم که به جز نقطه چین نخواهد داد کسی به مشق درست آفرین نخواهد داد جواب اشک به جز آستین نخواهد داد [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
اشعار احسان افشاری
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین